بابای نمونه من
«وقتی موهایم را مرتب میبافم و پشتم میبندم و هنگام آمدن بابا دم در به استقبالش میروم و میگویم: باباجون امروز من از شما پذیرایی میکنم، بابا گل از گلش میشکفد و میگوید: این یعنی دختر کوچولوی من بزرگشده.
خوش به حال آن مرد خوشبختی که تو همسرش میشوی. من ته دلم از اینکه بابا مرا زن ایده آلی میداند، به خودم میبالم ولی درعینحال خجالت میکشم و به بابا میگویم: بابایی! تو رو خدا از این حرفها نزن. من میخوام دختر کوچولوی خودت بمونم.
وقتی چیزی میپزم و بابا تشویقم میکند آنقدر خوشحال میشوم که انگار دنیا را به من دادهاند. تشویق بابا مهر استاندارد کدبانوگری من است و من هر روز به یک خانم تمام و کمال نزدیکتر میشوم، اما همهاش تشویق نیست. بابا گاهی هم از راز و رمزهای زندگی خود میگوید.
او میخواهد مرا برای ورود به جامعهای که در آن آدمهای متفاوتی را تجربه میکنم، آماده کند. او درباره راز و رمز رفتار پسرها میگوید و اینکه در مقابل دخترها چه سیاستی پیشه میکنند و رفتارهایشان چه معنی دارد و چگونه باید از حیا و حریم خودم مراقبت کنم. او...».
اینها صحبتهای یک دخترخانم 17 ساله است که با پدرش ارتباط مثبتی دارد و او را الگوی یک پدر نمونه میداند.
نقش پدر در رشد کودک
ازنظر علم روانشناسی، پدر در زندگی فرزندان یک قلّه و آرمان است و این قلّه هرقدر سربلندتر و متعالیتر باشد، عزتنفس بیشتری را نصیب فرزندان خود میکند. پدران در دسترس و اهل گفتوگو و آنانی که نسبت به پیشرفت دختران و پسران خود، توان طراحی نقشه راه و قدرت نظارت بر آنان را دارند، محصولات تربیتی کاملتری خواهند داشت. تأکید روان شناسان این است که بیشتر مسائل تربیتی بعد از بلوغ به دست پدر بیافتد و مسائل عاطفی و تأمینکنندگی روانی را مادر بر عهده گیرد. به تعبیری دیگر، پدر مربی و مادر، مادر باشد.
پدرها و سایه سلامتی
پژوهشهای 20 سال گذشته (فاصله بین سالهای 1987 تا 2007 در سوئد) نشان میدهد، هرچه رابطه پدر با دختر بهتر و صمیمانهتر باشد، دختران به هنجارشکنی گرایش کمتری دارند و موفقیتهای تحصیلی و اجتماعی بیشتری کسب میکنند. خانمهایی که روابط بهتری با همسرانشان دارند و در دهه سوم زندگی خود، ازنظر روانی و جسمی از سلامت بهتری برخوردارند، در 16 سالگی روابط بهتری با پدرانشان داشتهاند.
میتوان گفت پدر بهترین الگوی عملی و نظری برای مردشناسی است که دختران هنگام بلوغ میتوانند رفتارهای او را ببینند و از مرد بی زار شوند یا به او تمایل بیابند. دختران میتوانند نحوه رفتار صحیح با مردان را از پدرشان بپرسند و محبت موردنیاز خود را تا زمانی که هنگام ازدواجشان برسد از او دریافت کنند.
وقتی مرد بهعنوان جنس مخالف و شریک زندگی زناشویی در ذهن دختران شکل میگیرد، آنان نیاز به الگوی عملی و راهنمای خوب برای برخورد مناسب با جنس مخالف دارند که دراینباره پدران، بهترین الگو هستند. همچنین تحقیقات نشان میدهد که روابط صحیح تربیتی پدر و دختر، مانع بلوغ زودرس دختران و تبعات منفی آن میشود.
پدرم مقصر است
دختر 37 سالهای که هنوز شانس ازدواج پیدا نکرده است، میگوید: اگر تاکنون چنین شانسی نداشتهام ازنظر من مقصر پدرم است. او مرا بسیار محدود و هر مسئلهای را در خانواده با خشونت حل میکرد. دائم با مادرم در حال مشاجره بود و کسی جرئت نداشت مسائل خانواده را با پدرم در میان بگذارد چه برسد به اینکه ما بخواهیم با پدرمان در مورد جنس مخالف صحبت کنیم. ازنظر من نیازی به گفتوگو نبود، همه مردها مثل هم بودند و پدرم نیز نماینده همه آنها. تا مدتها از پدرم و همه مردها بی زار بودم. در جامعه، دانشگاه و محل کار با آنها خشن برخورد میکردم و هیچگونه همکاری با آنان به خرج نمیدادم. به همین دلیل هیچوقت از میان مردانی که مرا دیده بودند و میشناختند خواستگاری نیافتم. کسانی را نیز که به خانواده معرفی میشدند، میتاراندم چون اصلاً سلیقه خانوادهام را قبول نداشتم. حالا داردم به مشاور مراجعه میکنم و دو سال اخیر حس میکنم طبیعیتر رفتار میکنم، اما دیگر شاید خیلی دیر باشد.
آگاهی بخشی بهنگام
شما نیز اگر دختر نوجوانی دارید، باید او را نسبت به خطرات اجتماع آگاه سازید. به او توضیح دهید که ممکن است در این سن، در اجتماع کمکم، توجههایی را از جنس مخالف دریافت کند که همیشه نشانه علاقه واقعی شخص نیست و نباید به این نوع افراد وابسته شود. یک پدر میتواند دخترش را درباره عصیانهای جنسی زودگذر آگاه سازد و به او بفهماند چگونه باید از خود در برابر مزاحمتها مراقبت کند.
رابطه پدر و دختر باید بهگونهای باشد که او بتواند مشکلات خود را قبل از اینکه خیلی دیر شود، به خانواده بگوید نه اینکه از ترس پدر دست به پنهانکاری زده و به بهانههای متعدد، در پی ارتباطهای آنچنانی باشد.
با توجه به پایین آمدن سن بلوغ روانی طی سالهای اخیر بهتر است این مسائل را در شروع دوره راهنمایی با دخترتان در میان بگذارید یعنی قبل از اینکه تجارب ناخوشایندی برایش روی بدهد. این مسائل را در زمانی مناسب و در مکانی خلوت برای او شرح بدهید. در همهچیز تعادل را رعایت کنید و ذهن فرزندتان را با چیزهایی که تجربهاش برای او خیلی زود است، درگیر ننمایید.
این توضیحات باعث میشود دخترتان متوجه شود که شما درباره او و تغییراتی که برایش رُخ داده، بیاطلاع نیستید. این کار به او این امکان را میدهد که در زمان لازم با شما یا همسرتان صحبت کند.
شیرین، شرور شد
«شیرین» یکی از دخترانی است که قربانی بیتوجهی خانواده شده و بعد از فرار از خانه از «کانون اصلاح و تربیت» سر درآورده است. او میگوید: قصه من با یک درد دل شروع شد. میخواستم با کسی درد دل کنم که به من بگوید چگونه میتوانم در دل کسی که دوستش دارم اما به من اهمیت نمیدهد جا باز کنم؛ کسی که مردها را خوب بشناسد. برادرم و پدرم بهگونهای با من برخورد میکردند که هرگز جرئت نکردم مشکلاتم را با آنها در میان بگذارم. حتی نمیدانستم حسی که نسبت به آن پسر دارم واقعی است یا نه اما در میان همکلاسیهایم دختری بود که ادعا میکرد دوستپسرهای زیادی دارد و درباره جنس مخالف، بسیار مجرب است.
او با گفتن اینکه برای فراموشی غمهایت باید دارو مصرف کنی اولازهمه مرا به یک مهمانی دخترانه برد که در آن اکس مصرف میکردند. این قرص لعنتی آدم را دچار سرخوشی کاذب میکند و همه انرژیای که غصه از تو گرفته به تو بازمیگرداند و در زندگی هر کاری میتوانی بکنی. بعد کمکم مرا با دوستهای جنس مخالف آشنا کرد تا به من بفهماند، تو چون کسی را ندیدهای به آن پسر دل بستهای و... و یک روز سقوط واقعی را در یکی از همین اکس پارتیها تجربه کردم.
منبع: ماهنامه خانه خوبان