ذکر غلط کردم
در جلسه خواستگاریای بودیم مهریه سنگینی مطرح شد. داماد هیچ شناختی از دختر نداشت و داغ داغ بود و نمیدانست چه دین سنگینی را هم قبول میکند. حاج آقایی آنجا بود. نگاهی به داماد کرد و غیرمستقیم با لطیفهای فهماند که تدبر کن! زندگی، شناخت، تناسب و تعقل لازم دارد بعد گفت:
فردی میخواست ازدواج کند تسبیحی به دست داشت و با ذکر، دست به دامن امامان و خدا شده بود؛ و گاهی هم ذکرش این بود که من زن میخوام، من زن میخوام، من زن میخوام.
بعد از مدتی ازدواج کرد تسبیح به دست بهعنوان شکر از خدا که زن زیبایی به او داده ذکر میگفت و گاهی هم بهجای ذکر میگفت: عجب زنی نصیبم شد، عجب زنی نصیبم شد ...
مدتی گذشت زن سر ناسازگاری گذاشت و درخواست مهریه کرد گویا از اول کیسه دوخته بود و قصد زندگی نداشت. خلاصه مشاجرات بالا گرفت و زن بر درخواستش جدی بود. جوان بختبرگشته تسبیح به دست مشغول ذکر شد تا گرهاش باز شود، ولی بهجای ذکر مهرههای تسبیح را یکییکی عقب میزد و میگفت: غلط کردم! غلط کردم!
هوو
از خانمهایتان بخواهید برایتان دعا کنند و حاجتتان را هم بگویید تا خیالشان آسوده شود که حاجت شما به ایشان ضرری نمیرساند.
یکی میگفت: نیازی داشتم، به همسرم گفتم: تو را خدا برام دعا کن.
همسرم اصرار میکرد که باید بگی چه حاجتی داری؟
گفتم این یه رازه.
گفت: منم دعا نمیکنم. میترسم با دست خودم گور خودم را بکنم؛ شاید بخوای یک هوو برام بیاری!
دیردم یا زود دم
دوست شوخطبعمان میگفت: چایی دیردم مربوط به وقتی است که به منزل مادر خانم میرویم؛ خانم میگوید «یک چایی بخوریم و برویم»؛ و آوردن این چایی دو ساعت طول میکشد. چایی زوددم هم مربوط به وقتی است که عروس میآید منزل مادر شوهر؛ هنوز چایی را دم نکرده میآورد تا برویم.
عقل ناقص
شنیده بود رد شدن از میان دو زن کراهت دارد. حالا آمده بود پیش حاجآقا و میگفت: دو تا زن دارم و با آن دو به مسافرت، خرید، تفریح و پیادهروی میروم. غالباً هم بین آن دو هستم. آیا راه رفتن از بین دو زن عقل را کم نمیکند؟ حاجآقا تبسمی کرد و گفت: نه تو راحت باش! اگر تو عقل داشتی که و این وضع اقتصادی با این درآمد کمت، نمیرفتی یه زن دیگر هم بگیری.
دعای چشمزخم
خانمی نوزادش را که در زشتی بینظیر بود، نزد عالمی آورد و به او گفت: ازبهر خدای در گوش فرزندم «و إن یکاد» یا دعایی بخوانید تا چشم بد در او اثر نتواند گذاشت.
عالم مکثی کرد و اندکی به قیافه زشت کودک نگریست و سپس گفت: فرزندتان را بگیرید. خداوند ایشان را تکویناً بیمه فرموده و دعای چشمزخم به او داده است.
مخدرات
در کلاس مکالمه عربی بودیم یکی از همکلاسیها دست بلند کرد و از استاد پرسید: عفواً یا استاذ لماذا باالنساء یقال مخدرات؟ (ببخشید استاد چرا به زنها، مخدرات میگویند؟)
استاد درنگی کرد و گفت: لا أری! (نمیدانم!)
سپس کمی فکر کرد و با لبخند گفت: یمکن لانهن یخدرن الرجال (شاید به این دلیل باشد که مردها را تخدیر میکنند) معنای تخدیر رو هم خودتان توی لغت ببینید.
قل بسرعه
الآن این حکایت به مناسبتی تو ذهنم جرقه زد نتونستم نگم حیفس (به قول اصفهانیهای شیرین زبون)
در کلاس مکالمه عربی به شکل فوقبرنامه و خودجوش شرکت میکردیم. طلبهای بود که استاد ما بود و پیر پسر شده بود. اهل فضل، کمال و خوشتیپ بود و به زبان عربی محاورهای تسلط خوبی داشت.
به دوستم گفتم رفتی تو نخ استاد یا نه؟
گفت: که چی؟
گفتم ناقلا داره همسرشو بین افراد کلاس جستجو میکند.
دوستم گفت: یعنی چه؟
گفتم خوب دقت کن او وقتی میخواهد درس قبل را مرور کند از چند تا بچههای تبریزی سؤالهای ریزتری میپرسه ظاهراً شنیده دختران آذری کدبانو هستند.
کلاس که شروع شد، رفتم تو کار استاد!
استاد: سلامعلیکم، قبل الشروع لنراجع الدروس الماضیه (قبل از شروع درس دیروز را مرور کنیم)
استاد نگاهی به یکی از افراد کلاس کرد و تو دلش گفت خودشه امروز وقت شکاره
- الاخ... انت. اجب لی، من أین انت؟ (برادر... تو به من جواب بده. اهل کجایی؟)
- کم لک اخ؟ (برادر داری؟)
- و کم لک اخت؟ (چند تا خواهر داری؟)
- هل اختکم الکبیره متزوجه ام لا؟ قل بسرعه (بدون مکث بگو آیا خواهر بزرگت ازدواج کرده یا نه؟)
- هل لها مدارج فی العلم ام لا؟ قل بسرعه (زود جواب بده وقت نداریم خواهرت تحصیل کرده است یا نه؟)
سؤالات جزئی سبب خنده من و دوستم شد بهگونهای که استاد نتوانست ادامه دهد و من که نتوانستم خودم را کنترل کنم با سرعت از کلاس دویدم بیرون.
یوسف عصمتی و عصمت یوسفی
در جوانی پاک بودن شیوهٔ پیغمبری است. طلبهای که خود مجرد است و پاک هم زندگی میکند سخنانش برای جوانان دیگر دلنشین است. طلبهای جوان در جمع جوانان مجرد میگفت: پاک زندگی کردن تو این دوره زمونه بااینهمه تحریکات جذاب و پرزرقوبرق، واقعاً خیلی سخت است. خداوند ایمانمان را حفظ کند و به دخترانمان «یوسف عصمتی» و به ما جوانان «عصمت یوسفی»، «عفت یوسفی» و امثالهم ... بدهد، خداوند هم کمک کند که ما و شما مانند حضرت یوسف پاک زندگی کنیم و هم از زنان پاک نصیبمان کند تا نصف دینمان را با ازدواج حفظ کنیم. بههرحال، نگه داشتند چیزهای باارزش همیشه سختیهایی هم دارد انسان معنوی، ثروتمند واقعی است و برای حفظ گوهر ایمانش سختی را باید به جان بخرد
بیگناهی کم گناهی نیست در دیوان عشق/ یوسف از دامان پاکش کنج زندان میرود
هدیه پایانی
• مؤلفههای خنده و شوخی حلال حکیمانه:
دلقک نشدن، کوچک نکردن دیگران، اخلاقمداری، شرع مداری، حقگویی، همدلی، شاد کردن دل دیگران، غمزدایی از خود و دیگران، اهانت به اقوام ممنوع، اهانت به ادیان دیگر ممنوع، اهانت به جنس مخالف ممنوع، تفرقه زا نبودن، حکیمانه و ادبآموز بودن، نشاط زا بودن برای عبادت و کسبوکار حلال و معاشرت سالم، قهقهه مستانه ممنوع، متناسب با شخصیت افراد، متناسب با سن و فهم و فرهنگ مخاطب، متناسب با جنسیت مخاطب، رعایت مقتضای حال، عدم افراطوتفریط، هزل و هجو ممنوع
• وإنه هو أضحک و أبکی؛ و هم خداست که میخنداند و میگریاند. (سوره مبارکه نجم، آیه 43)
• امام صادق (علیهالسلام): رسول اکرم شوخی میکردند ولی جز حق چیزی نمیگفتند.
• هر روز ذکر لا حول و لا قوة الا بالله را 70 بار بگویید که غمزداست.
• امام صادق (علیهالسلام): ضحک المومن تبسم؛ خندهٔ مؤمن، لبخند است.
• شوخی و خنده حکیمانه متعادل، استرس بر و افسردگیزداست.
• یوگای خنده و مدیتیشن خنده و باشگاه خنده اگر منهای این روشها باشد کار خندهداریه.
منبع: ماهنامه خانه خوبان