۱. زهرا (سلاماللهعلیها) در سن ازدواج
سالها از این بشارت الهی گذشت و فاطمه (سلاماللهعلیها) به سن ازدواج رسید. همسری او که تنها دختر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بود، آرزوی بسیاری از کسانی بود که فقط به فخر دنیوی میاندیشیدند و از عظمت مقام عصمت غافل بودند. اینگونه شد که بسیاری، بدون در نظر گرفتن حتی سن فاطمه به استقبال این ازدواج رفتند تا افتخاری برای خود ثبت کنند. چند نفر از طریق منسوبین پیامبر اقدام کردند و افراد دیگری ثروت خود را مطرح کردند. پاسخ حضرت به همهٔ آنان چنین بود: «امر ازدواج فاطمه به دست پروردگار اوست و وی را به همسری هرکسی که اراده کند درمیآورد. من منتظر دستور الهی دربارهٔ ازدواج فاطمه هستم».
از سوی دیگر هنگامیکه خبر خواستگاران به حضرت زهرا رسید، فرمود: «منزه است خدایی که پدرم را به نبوت برگزیده است. چگونه اینان همسر من خواهند شد درحالیکه سالیان سال مشرک بودهاند؟!»
۲. خواستگاری امیرالمؤمنین (علیهالسلام)
پس از ناامیدی همه خواستگاران، حضرت علی (علیهالسلام) تصمیم گرفت برای خواستگاری برود. این بود که به خانه رفت و نخست وضو گرفت. آنگاه غسل نمود و دو رکعت نماز بهجا آورد. سپس لباس مناسب پوشید و عبا بر دوش انداخت و بهسوی خانهٔ امسلمه که پیامبر آنجا بود دی او با دلی پر از شوق و حیا، برای مهمترین لحظهٔ زندگانی، نزد پیامبر میرفت. حضرت به خانهٔ امسلمه رسید و کوبه در را به صدا درآورد. پیامبر با شنیدن صدای درکه خبر از مژدهای الهی مرداد، برخاست و با لحنی سرشار از اشتیاق فرمود: «ای امسلمه! برخیز و در را باز کن، شخصی پشت در است که محبوب خدا و رسول است و او نیز خدا و رسولش را دوست دارد».
امسلمه از سخن پیامبر و عجلهٔ حضرت برای باز کردن در تعجب کرد و گفت: «این کیست که چنین منزلتی دارد و درحالیکه من حجابی ندارم، باید در را برای او بازکنم؟!»
پیامبر فرمود: «شخصی پشت در ایستاده که باحیا و باعفت است! به خدا قسم او محبوبترین و عزیزترین مردم نزد من است». امسلمه با تعجب از سخنان حضرت، در را باز کرد و بهسوی دیگر اتاق رفت.
علی (علیهالسلام)، حلقهٔ در را گرفت و تا مطمئن نشد امسلمه حجاب خود را پوشیده، نگذاشت در باز شود. آنگاه در را باز کرد و داخل شد و به پیامبر عرض کرد: «سلام و رحمت و برکت پروردگار بر شما یا رسولالله». پیامبر در پاسخ فرمود: «سلام و رحمت و برکت خداوند بر تو باد».
آنگاه علی (علیهالسلام)، ساعتی مقابل پیامبر نشست، اما از مطرح کردن خواستگاری شرم نمود، برخاست و خداحافظی کرد و رفت. پیامبر که خبر داشت امیرالمؤمنین برای چه آمده، سخنی بر زبان نیاورد.
فردای آن روز نیز حضرت آمد و ساعتی مقابل پیامبر نشست اما حیا مانع از سخن گفتن درباره خواستگاری شد؛ و این بار نیز بدون هیچ گفتوگویی دربارهٔ موضوع ازدواج، برخاست و رفت.
۳. روز سوم خواستگاری
امیرالمؤمنین روز سوم با ارادهای مصمم مبنی بر اعلان خواستگاری نزد پیامبر آمد؛ اما این بار نیز مقابل حضرت نشست و ساعتی سکوت نمود. پیامبر که میدانست تا سخنی راجع به ازدواج نگوید، علی همچنان سکوت خواهد نمود، با تبسم فرمود: «یا اباالحسن، آیا خواستهای داری؟» امیرالمؤمنین همچنان سکوت کرد و از روی حیا حرفی نزد. پیامبر فرمود: «گمان دارم برای خواستگاری فاطمه آمدهای؟» حضرت با خوشحالی عرض کرد: «آری یا رسولالله! پدر و مادرم فدایت! هنگامیکه طفلی بیش نبودم، مرا از پدرم ابوطالب و مادرم فاطمه بنت اسد گرفتی، در دامان خود پروراند، با آداب نیکویت مرا تربیت نمودی و از غذای خویش طعام دادی. شما از پدر و مادرم نسبت به من مهربانتر بودی و در دنیا و آخرت، پناه و پشتیبان من هستی.»
سپس مقداری از مجاهدت در جنگها و یاری حضرت سخن گفت. پیامبر فرمود: «اهلا و مرحبا یا علی! تو از آنچه گفتی، بافضیلتتر و برتری».
علی (علیهالسلام) گفت: «یا رسولالله، من برای خواستگاری زهرا (سلاماللهعلیها) نزد شما آمدهام و او را به همسری میخواهم». پیامبر فرمود: «یا علی! پیش از تو افراد دیگری نیز برای خواستگاری او آمده بودند و هنگامیکه خبر آمدن آنها را به او میگفتم، کراهتی در چهرهاش میدیدم. اکنون نزد او میروم و خواستگاری تو را برایش مطرح میکنم تا نظر خویش را اعلام کند».
۴. خواستگاری نزد حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) برخاست و علی (علیهالسلام) را در اتاق تنها گذاشت و نزد فاطمه (سلاماللهعلیها) آمد. حضرت زهرا، به پا خاست و عبای پدر را از دوش او برداشت و ظرف آبی آورد. پیامبر دست خود را شست و زهرا نیز پای پدر را شستوشو داد و سپس مقابل حضرت نشست. پیامبر فرمود:
«فاطمه جان! من از خداوند درخواست کردم که بهترین و عزیزترین مردم را به همسری تو درآورد. اینک علیبنابیطالب که خویشاوندی نزدیک و فضایل و کرامت و شجاعت و ایمان او را میدانی و از منزلت والایش نزد من خبرداری، به خواستگاریات آمده است. نظر تو چیست؟»
حضرت زهرا که منتظر چنین لحظهای بود، پاسخی نداد و سکوت نمود. پیامبر با دیدن سکوت و عدم کراهت در چهرهاش فرمود: «اللهاکبر! سکوت او نشانه رضایت است».
فاطمه (سلاماللهعلیها) پس از سخن پیامبر فرمود: «حمد پروردگاری که حق را به حق و نور را به نور متصل نمود. من راضی هستم به آنچه خدا و رسولش برای من راضی هستند».
بیشتر بخوانید: گزارش لحظهبهلحظه از ازدواج حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)، انتشارات دلیل ما.
منبع: ماهنامه خانه خوبان