حریر حیا
  • 3494
  • 294 مرتبه
مقتول، عروس مجلس بود

مقتول، عروس مجلس بود

1398/06/31 05:01:32 ب.ظ

استاد سید علی اکبر حسینی

 

گاهی دیده می‌شود خانمی که به مغازه رفته است، همه النگوهایش پیداست و برای صد تومان آن چنان با مغازه‌دار چانه می‌زند که تمام دینش را بر باد می‌دهد! این خلاف دین اسلام و خلاف عفت یک زن مسلمان است. این خلاف غیرت یک مرد مسلمان است. آقایان چرا اجازه می‌دهند خانم‌هایشان دنبال این کارها بروند؟ این ممانعت، معنایش حبس نیست، بلکه حفظ حرمت، کرامت و ایمان زن است. گاهی دیده می‌شود که آقا بعد از نماز صبح می‌خوابد و زنش را برای خرید نان می‌فرستد! این کار چه معنا دارد؟ چرا مرد خودش بلند نمی‌شود برود نان بگیرد؟ زن خود را به مغازه نانوایی می‌فرستد و این خانم عفیف کنار می‌ایستد و افراد هرزه خدای‌ناکرده به او نگاه می‌کنند! این معنایش آزادی نیست، بلکه به تاراج دادن عفت زن و به ویرانی کشاندن خانواده است.

یکی از همسایه‌های ما دختری دوازده ساله داشت و او را برای خرید به نانوایی می‌فرستاد. با این که اهل مسجد هم بود، من خیلی تند و پرخاشگرانه به او خطاب کردم و گفتم: چرا این کار را می‌کنی؟ خودت برو نان بگیر. چرا مقدمات فساد دخترت را فراهم می‌کنی؟

زن باید کاری متناسب باعفت و شخصیت خود داشته باشد. زن می‌تواند پزشک، دندان‌پزشک، معلم و استاد باشد. زمانی که آمدوشدهای زن‌ها به مسجد پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) زیاد شد، پیغمبر برای ورود و خروج دو راه ایجاد کردند؛ یکی از راه‌ها برای ورود مردها و دیگری برای ورود زن‌ها بود. نباید زن و مرد تداخل داشته باشند. چراکه نگاه انسان را به‌جایی می‌کشاند که یک مرتبه حس می‌کند در قعر جهنم است.

در خبری خواندم که فردی یک مادر و دختر را کشته است. حساس شدم که ببینم این قتل چرا انجام‌شده است. به زندان قصر رفتم، با رئیس زندان تماس گرفتم و گفتم: جریان چیست؟ او گفت: دو سه روز دیگر این جوان در همان محله‌ای که قتل را انجام داده است، اعدام می‌شود. او در زندان انفرادی بود. نزدیک میله‌های زندان شدم. کسی که راهنمای من بود، مرا کنار کشید و گفت: به او نزدیک نشو، این‌ها که حکم اعدامشان صادر می‌شود، حالت وحشیانه‌ای به خود می‌گیرند و ممکن است به شما صدمه بزنند. من به او نزدیک شدم و او مرا شناخت. ارمنی بود. گفتم: چه شد که شما مرتکب این قتل شدید؟! او گفت: درگذشته، مریم مقدس را برای ما با چشمان فروهشته می‌کشیدند، اما الان با چشمان باز و گستاخ تصویر او را می‌کشند. این گستاخی مرا به این حالت مبتلا کرد. گفتم: چگونه چنین شد؟ او گفت: رسم ما این است که در عروسی‌ها زن و مرد با هم هستیم. زن‌ها همه آراسته بودند و همین مقتول، عروس مجلس بود. عروس و داماد را طبق رسم ما میان مهمان‌ها می‌گرداندند و مهمان‌ها نیز کف می‌زدند. وقتی عروس از کنارم رد شد و نگاهم به او افتاد، دلم پی نگاه به او رفت و از همان لحظه به وسوسه مبتلا شدم. تا آنجایی که وقتی او را به خانه بردند، نزدیک خانه آن‌ها شدم و مترصد فرصتی شدم که شوهرش خانه نباشد. در فرصت مناسب وارد خانه شدم و... وقتی دیدم کار به آبروریزی و داد و فریاد آن زن رسید، دختر و مادر را کشتم.

 

 

منبع: ماهنامه خانه خوبان

اخبار مرتبط