یک دختر زیبا خطاب به رئیس شرکت بزرگ مورگان نامهای به این مضمون نوشت:
میخواهم صادقانه بگویم. من 24 سال دارم، جوان و بسیار زیبا، خوشاندام، خوش بیان و دارای تحصیلات آکادمیک هستم. آرزو دارم با مردی با درآمد سالانه 500 هزار دلار یا بیشتر ازدواج کنم. آیا شما ازدواجکردهاید؟ چه کنم تا با اشخاص ثروتمندی مثل شما ازدواج کنم؟ پاتوق جوانان مجرد و پولدار کجاست؟ چه گروه سنی از مردان به کار من میآیند؟ معیارهای شما برای انتخاب همسر چیست؟
پاسخ مدیر شرکت مورگان:
نامه شما را با شوق فراوان خواندم. اجازه دهید در مقام یک سرمایهگذار حرفهای موقعیت شما را تجزیهوتحلیل کنم. از دید یک تاجر، ازدواج با شما اشتباه است. دلیل آن خیلی ساده است. آنچه شما در سر دارید مبادله زیبایی با پول است. اشکال کار اینجاست که زیبایی شما رفتهرفته بعد از ده سال به کل محو میشود، اما پول من در حالت عادی بعید است بر باد برود. درحقیقت، درآمد من سال به سال بالاتر خواهد رفت اما زیبایی شما جایش را به چین و چروک خواهد داد و دیگر اثری از این زیبایی باقی نمیماند. از نظر علم اقتصاد، من یک سرمایه رو به رشد دارم اما شما یک سرمایه روبهزوال. اگر ارزش تجارت افت کند عاقلانه آن است که آن را نگه نداشت و در اولین فرصت آن را واگذار کرد. این چنین است ازدواج با شما؛ بنابراین هر آدمی با درآمد سالانه 500 هزار دلار، نادان نیست که با شما ازدواج کند. به همین دلیل ما با امثال شما قرار میگذاریم اما ازدواج، هرگز.
اما اگر شما علاوه بر جوانی و زیبایی، کالایی داشته باشید که مثل سرمایه من رو به رشد باشد و نفع آن از میان نرود؛ کالاهایی مانند انسانیت، پاکدامنی، تعهد، اخلاق، عشق و... آن وقت احتمالاً این معامله برای من هم سود بسیار خواهد داشت؛ چون ممکن است من فاقد داراییهای باارزش شما باشم و برای داشتن آنها پول زیادی خرج کنم. چون بعد از گذشت مدتی از ازدواج، بیش از زیبایی صورت و تناسباندام، چیزهایی که گفتم برای زندگی مشترک لازم است و من شدیداً به آنها نیاز پیدا خواهم کرد.
منبع: ماهنامه خانه خوبان