حریر حیا
  • 3574
  • 210 مرتبه
دلایل چادر سر کردنم

دلایل چادر سر کردنم

1398/06/31 10:05:15 ق.ظ

تو نمازخونه دانشگاه داشتم سجاده آماده می‌کردم برای نماز، همین‌که چادر مشکی و سجاده آماده می‌کردم برای نماز، همین‌که چادر مشکی از سر برداشتم تا چادرنماز بر سر کنم گفت: این‌همه خودت را بقچه‌پیچ می‌کنی که چی؟
برگشتم به سمت صدا، دختری را دیدم ک در گوشهٔ نمازخانه نشسته بود.
پرسیدم: با منی؟
گفت: بله با توام و همهٔ بیچاره‌های مثل تو که گیرکرده‌اید توی افکار عهد عتیق! اذیت نمی‌شوی با این پارچهٔ دراز دوروبرت؟ خسته نمی‌شوی از رنگ همیشه سیاهش؟
تا آمدم حرف بزنم گفت: نگاه کن ببین چقدر زشت می‌شوی، چرا مثل عزادارها سیاه می‌پوشی؟ و بعد فقط بلدید گیر بدهید به امثال من.
خندیدم و گفتم: چقدر دلت پر بود دوست من! هنوز اگر حرف دیگری مانده بگو.
خنده‌ام را که دید گفت: نه! حرف زدن با شماها فایده ندارد.
گفتم: شاید حق با تو باشد عزیزم. پرسیدم ازدواج کردی؟ گفت: بله.
گفتم من چادر را دوست دارم. چادر؛ مهربانی است.
با سرزنش نگاهم کرد که یعنی تو هم مثل بقیه‌ای...
گفتم؛ چادر سر می‌کنم، به هزار و یک دلیل. یکی از دلایل چادر سر کردنم حفظ زندگی ِ توست.
با تعجب به چهره‌ام نگاه کرد.
پرسیدم با همسرت کجا آشنا شدی؟ گفت: فلان جا همدیگر را دیدیم، ایشان پیشنهاد ازدواج داد، من هم قبول کردم.
گفتم خوب؛ خدا قبل از دستور دادن به من که خودم را بپوشانم به مردها می‌گوید؛ غض بصر داشته باشید یعنی مراقب نگاهتان باشید. تکلیف من یک‌چیز است و تکلیف مردان یک‌چیز دیگر. این تکالیف مکمل هم‌اند، یعنی اگر مردی غض بصر نداشت و زل زد به من، پوشش من باید مانع و حافظ او باشد و من اگر حجاب درست‌وحسابی نداشتم، غض ِ بصر مرد و کنترل نگاهش باید مانع و حافظ من باشد.
همسر تو، تو را «دید»، کشش ایجاد شد و انتخابت کرد. کجا نوشته‌شده است که همسرت نمی‌تواند از تماشای زنانی غیر از تو لذت ببرد، وقتی مبنای انتخاب برای او نگاه است؟
گفت: خوب... ما به هم تعهد دادیم.
گفتم: غریزه، منطق نمی‌شناسند، تعهد نمی‌شناسد. چه زندگی‌ها که به چشم خودم دیدم چطور با یک نگاه آلوده به باد فنا رفت.
من چادر سر می‌کنم تا اگر روزی همسر تو به تکلیفش عمل نکرد و نگاهش را کنترل نکرد، زندگی تو، به هم نریزد. همسرت نسبت به تو دلسرد نشود. محبت و توجهش نسبت به تو که محرمش هستی کم نشود. من به خودم سخت می‌گیرم و در گرمای تابستان زیر چادری که بیشتر شبیه کوره است از گرما هلاک می‌شوم، زمستان‌ها زیر برف و باد و باران برای کنترل کردن و جمع‌وجور کردنش کلافه می‌شوم، به خاطر حفظ خانه و خانوادهٔ تو. من هم مثل تو زن هستم. تمایل به تحسین زیبایی‌هایم دارم. من هم دوست دارم تابستان‌ها کمتر عرق بریزم، زمستان‌ها راحت‌تر توی کوچه و خیابان قدم بزنم.
من روی تمام  این علاقه‌ها خط قرمز کشیدم تا به‌اندازهٔ سهم ِ خودم حافظ ِ گرمای زندگی تو باشم.
سکوت کرده بود.
گفتم؛ راستی... هرکسی در کنار تکالیفش، حقوقی هم دارد. حق من این نیست که زنان ِ جامعه‌ام با موهای رنگ کردهٔ پریشان و صد جور جراحی ِ زیبایی فک و بینی و کاشت گونه و لب و آنچه نگفتنی است، چشم‌های همسر من را به دنبال خودشان بکشانند.
حالا بیا منصف باشیم. من باید از شکل پوشش و آرایش تو شاکی باشم یا شما از من؟
بعد از یک سکوت طولانی گفت؛ هیچ‌وقت به قضیه این‌طور نگاه نکرده بودم
راست می‌گویی ...

اخبار مرتبط