حریر حیا
  • 3579
  • 194 مرتبه
عروسک باربی رو وقتی کلاس سوم بودم شناختم...

عروسک باربی رو وقتی کلاس سوم بودم شناختم...

1398/06/31 11:20:07 ق.ظ

زینب تهرانی مقدم (دختر شهید حسن تهرانی مقدم)

 

عروسک باربی رو وقتی کلاس سوم بودم شناختم...

دست و پاش ۹۰ درجه کج و راست می‌شد و انگشتای ظریفی داشت...

و این برای من که عاشق چیزهای کوچولو و ظریف (مث خونه کوچیک، ماشین کوچیک) بودم رؤیا بود...

خونه یکی از دخترهای افه ای فامیل بودیم

که برای آب‌کردن دل من، کمد باربی هاشو بهم نشون داد...

باباش وقتی سفرهای دریایی می‌رفت یکی از اینا رو براش می‌آورد... عید اون سال مامانم بعد از اصرار فراوان برام یکی از اونا رو با تمام وسایلش خرید... اون سال من به تکلیف رسیده بودم و باربی من لباس درست‌وحسابی نداشت... مامانم قاطیِ بازی کردن من می‌شد و می‌گفت آخه اینکه این‌طوری نمیتونه بره بیرون...

و براش یه شلوار و چادرنماز و یه چادر مشکی دوخت با مقنعه...

فکر می‌کنید چی شد؟

زانوهای باربی‌ام شکست...

چون با من نماز میخوند و من وقت تشهد برای اینکه روی دوزانو بشینه زانوهاشو تا ته خم می‌کردم...

و طبعاً یک باربی آمریکایی عادتی به دوزانو چهارزانو نشستن نداره و اصلاً خمی زانوهاش تا این حد طراحی نشده...

من‌بعد از اون ۵ -۶ تا باربی دیگه خریدم و همشون بعد از دو روز زانو نداشتند...

داشتم فکر می‌کردم چقد تحت تأثیر این عروسک بودم؟

مامانم یه کاری کرد که من فکر کنم بازیه

ناخوناشو باهم کوتاه کردیم چون می‌رفت مدرسه

لاکاشو پاک کردیم...

موهاشو بافتیم

مثل خودم چادر سرش کردم

و نماز جمعه هم می‌رفت...

مامانم خیلی ساده نذاشت من مثل باربی بشم چون باربی مثل من شد...

 

اخبار مرتبط