حریر حیا
  • 3707
  • 274 مرتبه
اگر روسری ام را برندارم ...

اگر روسری ام را برندارم ...

1398/06/31 11:19:55 ق.ظ

حجت‌الاسلام‌والمسلمین دکتر مرتضی آقاتهرانی در دوران اقامت آمریکا; امامت جمعه شهر نیویورک و مسئولیت موسسه اسلامی آن شهر را به عهده داشت. خاطره‌ای که پیش روی شماست; در زمان مسئولیت ایشان در موسسه اسلامی نیویورک رخ‌داده است ...

یک روز جلوی در موسسه دخترخانم جوانی جلوی من را گرفت و اظهار داشت: می‌خواهد مسلمان شود. سؤال کردم; چه اطلاعاتی پیرامون اسلام دارید؟ گفت: به نتیجه رسیده‌ام مسلمان شوم. پیشنهاد مطالعه چند کتاب را دادم; کتاب‌ها در اختیارش گذاشته شد; بعد از مدتی با اشتیاق به نزدم آمد و گفت: کتاب‌ها را خوانده و می‌خواهم مسلمان شوم.

باز چند کتاب دیگر هم به او دادم و گفتم: این‌ها را هم مطالعه کنید. این کار چند بار همین‌طور ادامه پیدا کرد. مطمئن بودم جامعیتی از اسلام و تشیع از مطالعه کتاب‌ها برایش حاصل‌شده. یک روز همین دختر وارد موسسه شد و گفت: اگر همین الآن شهادتین را برایم نخوانید; داخل شهر می‌شوم و داد می‌زنم و اعلام می‌کنم من مسلمان هستم تا همه متوجه بشوند و به این طریق اسلام می‌آورم; شور و اشتیاق او موجب شد تا به او قول دهم در مراسم جشن بزرگ میلاد امام حسین (علیه‌السلام) در موسسه; ایشان بیایند و مراسم تشرف به اسلام را برگزار کنیم.

مراسم جشن برپا شد و شیعیان هم در جلسه شرکت کردند; اعلام کردیم یک دختر فرانسوی مقیم نیویورک با اطلاع و آگاهی دین اسلام و مکتب تشیع را برگزیده و مراسم تشرف الآن برگزار می‌گردد.

دختر در جلوی جایگاه قرار گرفت; پس از اقرار به شهادتین; اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ او خوانده شد. رسماً به مکتب اسلام گروید و نام او را رقیه نهادیم.

چند روزی از این قضیه گذشت تا اینکه همین دختر را با حجاب کامل اسلامی همراه با پدر و مادرش در خیابان جلوی موسسه دیدیم. پدر و مادش با زبان فرانسوی شروع به سروصدا کردند; چرا دختر ما را مسلمان نموده‌اید؟ به او بگویید حجابش را بردارد ... سروصدا باعث شد عده‌ای دور ما جمع شوند. در همان حین احساس کردم این دختر تازه‌مسلمان الآن در شرایط سختی است و خیال کردم دارد خجالت می‌کشد. به موسسه رفتم و زنگ زدم ایران دفتر آیت‌الله مظاهری و پرسیدم: آیا در چنین شرایطی اگر اصل دین شخص در خطر باشد; به نظر شما اجازه می‌دهید روسری را بردارد؟ در این مورد خاص ایشان فرمودند: اشکال ندارد. به‌سرعت برگشتم و به دختر گفتم: با یکی از مراجع تقلید صحبت کردم و در مورد شما فرمودند: اگر دین شما در خطر است اشکال ندارد و شما می‌توانید روسری را بردارید; آنچه در جواب شنیدم این بود: دختر تازه‌مسلمان به من گفت: این حکم از احکام ثابت و اولیه است یا از احکام ثانویه و بنا بر ضرورت است؟ گفتم از احکام ثانویه است. تا این را شنید; گفت: «اگر روسری خود را بر ندارم و به خاطر حفظ حجابم کشته شوم آیا من شهید محسوب می شوم؟» گفتم: «بله!» گفت: «والله روسری خود را برنمی دارم هر چند در راه حفظ حجابم جانم را از دست بدهم.»

البته بعدازاین ماجرا خانواده او نیز با مشاهده رفتار مؤدبانه دخترشان از این خواسته صرف‌نظر کردند.

آن‌ها عازم فرانسه بودند و با همان حال به‌طرف فرانسه روانه شدند; آدرس یک مرکز دینی که دوستان ما در آنجا بودند به او دادم و بعداً هم متوجه شدم که الحمدالله با یک جوان مسلمان فرانسوی ازدواج نموده است.

 

 

منبع: پرنیان، محمد رضاخانی

اخبار مرتبط