دلنوشته ها
  • 4532
  • 142 مرتبه
کسی می‌آید…

کسی می‌آید…

1399/02/31 10:34:28 ق.ظ

آقاجان! سلام.

حال روزگارمان خوش نیست همه منتظرند، منتظر دنیایی آبادتر، زندگی سبزتر.

مولای من این روزها بی شما باران هم بوی تشنگی می‌دهد، جمعه‌ها سرگردان‌اند.

اما افسوس که ما راه رسیدن به شما را گم کرده‌ایم، امروز آدمیان صداقت را زیر آوار فراموشی از یاد برده‌اند، حالا که خاک از خون سرخ عدالت گلگون است زمین در حسرت یک «مرد» می‌سوزد. همه در انتظارند تا کسی بیاید که کس باشد تا مردم با نگاهی در او کس را از ناکس بازشناسند، همه در این ظلمت منتظر شما هستند شما که فانوس‌ترین حادثه تاریخی.

آقای من بنگر که چگونه شیعیانت را ذبح می‌کنند. برادران و خواهران ما فوج فوج در خون خود می‌غلتند، اهریمنان مست‌اند و وحشی، کمر به نابودی اسلام بسته‌اند ما را تحریم می‌کنند تا در تنگناها و سختی طاقتمان سر آید و دست از آرمان‌هایمان برداریم، اما کور خوانده‌اند ما الگویمان صبوری‌های جد شماست در شعب ابیطالب و امیدمان به مردی است از جنس آسمان. آقاجان خود میدانی که چقدر محتاج بودنت هستیم محتاج نفس‌های قدسی و عدالت علی گونه‌ات.

بوی ماه شکفتنت به مشام می‌رسد و قائم آل محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) در ماه محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله) کوچه‌های سامرا را پر از عطر نرگس می‌کند. صبح نیمه شعبان صبحی است که آفتاب زمین و آسمان از زیر سقف خانه نرگس طلوع خواهد کرد.

آفتاب پشت ابر! کاش عیدی امسالمان پایان غیبت باشد، اما صد افسوس بر ما که خود دلیل غیبتیم. ادعاهایمان بی‌دلیل، شعارهایمان بی‌عمل، ولایتمان بدون اطاعت و محبتمان بدون تبعیت است؛ اما آقاجان رحمی بنما که شما مولای و ما عبد خطاکار.

آقای مهربانی‌ها! بر ما ببار که سال‌هاست کویر سینه هامان، تشنه باریدن زلال شماست.

خدا کند که بیایی….

منبع: ماهنامه خانه خوبان