آنگاهکه دیباچه خلقت سروده میشد، نامی به بلندای تمام تاریخ شروع به درخشیدن کرد؛ نامی که بهاندازه تمام قافیههای جهان، از عشق سرشار بود، از عاطفه سرریز و از مهر آکنده؛ بس که از ذاتِ سلحشوری قدرت میکائیل در بازو و زبان حضرت جبرئیل در بیان داشت. حدیث عاشقیاش فراتر از زمین، در تمام کهکشان و در زبان اهالی ماورا بود. هنگامیکه روز آفریده میشد، بعد از نوروز، این «عاشورا» بود که مفهوم «اندوه» را مقابل «شادی» به نمایش میگذاشت و این «محرم» بود که خبر از حادثهای تلخ در روی زمین میداد؛ حادثهای که بدترین نامردمان تاریخ، بهترین مردمان تاریخ را به شهادت میرسانند! حادثهای که پاکترین چشمها را با نابترین اشکها خواهد شست و زندگی انسانهای آزاده، درست از جایی آغاز خواهد شد که آفتاب کربلا غروب میکند!
آری، آنگاهکه دیباچه خلقت سروده میشد، نام مبارک حسینبنعلی (علیهالسلام) پیشدرآمد تمام نامهایی بود که عاشقانه خود را فدای راه خداوندگار شهادت کرده بود.
محرم آغاز حرکت به سمت انسانیت است و حرکت مدام تاریخ از ظلمت به سمت نور؛ نوری که از کربلا آغاز شده است. همین انگیزه است که همیشه میان حق و باطل و ظلمت و نور جهاد برپاست؛ آری، تکرار شعار «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» با تحقق همین آرزو شکل گرفته است.
نام کربلا تنها نام یک شهر نیست! نام یک تاریخ، نام یک حادثه و یک واقعیت مکانی است و عاشورا تنها، یک روز از روزهای محرم نیست؛ که حقیقت تاریخی و یک آرمان از مکتب اسلام است. واقعیت زمانی عاشورا، همان رستاخیز مقابله خیر و شر است. همانگونه که در روز خندق، تمام اسلام مقابل تمام کفر ایستاد، در روز عاشورا نیز این واقعه تکرار شد.
گویی پرده از رخ دوزخیان کنار رفته است و انبوه سواران و پیادگان که بیشباهت به خیل درندگان نبودند و از چشمهایشان لهیب آتش بیرون میزد، با حرص تمام برای کشتن هر که از روبهرویشان میآمد، هجوم میبردند! گرسنه بودند، گرسنه کشتن! تشنه بودند، تشنه خون؛ خون پاکان، خون خوبان! و صحرای کربلا حکم فرقان داشت تا پاکی را از پلیدی جدا و خیر را از شر رها و ظلمت را با نور آشنا کند. نور همیشه نور است و ظلمت، وقتی نور میآید، محو میشود؛ چراکه ظلم و ظلمت هیچگاه پایه و اساس درست ندارد و شبحهایی است در دل شب که با دمیدن سپیده از بین میرود!
عاشورا نور است؛ نوری که سحرگاه ظلمتزده جهان به دمیدن پاکیها سپرد و خون مولایمان حسین (علیهالسلام) در دشت کربلا، درختهای باور، ایمان و تقوا را برای جهان اسلام کاشت و میوه آن، روزبهروز در قلب انسانهای آزاده رشد کرد.
آنگاه در میدان فرمود: هل من ناصر ینصرنی؟ آیا کسی به یاری من نمیآید؟!
صدایی از ظلمت تباران نیامد! چراکه درون آن نامردمان، آکنده از ظلمت بود. حتی قابلیت پذیرش نور را از دست داده بودند و جهل مرکبشان، اجازه اندیشیدن به آنان نمیداد که واقعاً بشنوند که حجت خداوند، امام معصوم در مقابل آنان به چه نوع یاری و یاری نیاز دارد! حضرت امام حسین (علیهالسلام) میخواست همچون نوح نبی (علیهالسلام)، امت جاهل پیامبر را از غرقاب جهل بیرون کشد؛ امتی که در شقاوت و بدبختی بهمراتب بدتر از قوم نوح بودند و کشتی نجات میخواست آنها را از گرداب جهل نجات دهد! حسینٌ (علیهالسلام) مصباح الهدا، حسینٌ (علیهالسلام) سفینة النجاة! حسین نور حق در ظلمت و جهل! حسین آیت ایمان، حسین عزت قرآن، حسین شوکت انسان، حسین جان جانان، حسین سرور خوبان، حسین...، حسین حسین حسین!
دستها آرام به سمت سینه میرود و تکرار میکند: حسین حسین حسین! حسین جانم، حسین جانم، حسین جان!
آنگاه اشکها به پهنای صورت ناخودآگاه سرازیر میشود و بغضهایت طوفانی در دل ایجاد میکنند: السلام علیک یا قتیل عبرات!
آقاجان، مولا جان، چگونه میتوانم از عاشورا سخن بگویم؟! چگونه میتوانم از علیاصغر بخوانم؟! چگونه میتوانم مرثیه عباس را مرور کنم؟! چگونه میتوانم از میدان رفتن علیاکبر بنویسم؟! چگونه میتوانم افتادن قاسم را از اسب واگویه کنم؟! چگونه میتوانم از دست بریده عبدالله بگویم؟! چگونه میتوانم به عمروبنجناده بپردازم؟! چگونه به وهببنعبدالله بیندیشم؟! چگونه به حبیب، زهیر، عابس، جُون، حرّ، عون، محمد، فرزندان علی (علیهالسلام)، نوادگان و فرزندان عقیل نپردازم؟ یک دشت اشتیاق و یک دشت شهید! یک صحرا شقاوت، یکچشم کرامت! یک سپاه در ظلمت و یک سپاه در نور! نوری که یادگار بهشت است و با آدمی هبوط کرده است. مولا جان، کدامین مرثیه را توانِ پرداختن به «وداع» تو با اهل خیمه است؟! کدام مثنوی میتواند شکوه لحظههای شهادتت را به تصویر کشد؟! جز آنکه بگوییم: السلام علیک علی الشیب خضیب! سلام بر توای سربریده! سلام بر توای جسم چاکچاک! سلام بر توای گلوی تشنه و سلام بر توای تربت پاک، مولا جان، یا اباعبدالله، روحی فداک!
منبع: مجله اشارات