«عرفه»، «قربان»، «غدیر» سه نام پرآوازه که برای سه رویداد منحصربهفرد مختص گردیده و پاسداشت حرمتشان در قاموس مسلمانان فرهنگ شده است.
عرفه، روز شناخت است، شناخت خالق، شناخت هستی آفرین، شناخت معبود و در یککلام، عرفه، شناخت خویشتن خویش است در قالب شناخت مبدأ.
اما قربان، هدیهای به پاسداشت آن شناخت بود و تقرب به مبدأ آفرینش. ابراهیم خلیلالله در سایه شناخت معبود و در عرفات خداشناسی به خویشتن خویش رسید و از پل نفس عبور کرد و اسماعیل ذبیح را به قربانگاه برد.
قربان، روزی است که خدا، ابراهیم خلیل را بهعنوان نوع بشر در آزمونی سخت بیازمود و راستی آزمایی وی را به تاریخ عرضه کرد تا به بشر بفهماند نتیجه شناخت مبدأ و شناخت حقیقت خویش و غایت پیوستن به خدا، قربانی میخواهد تا آدمی بر نفس سرکش خویش حاکم گردد و بر آن سیطره تام داشته باشد.
بدینگونه بود که اسماعیل ذبیح به قربانگاه رفت، آنهم به دست پدر؛ پدری به نام ابراهیم خلیلالرحمن.
در آزمون قربانگاه منا، ابراهیم و اسماعیل «بیرق سفید تسلیم» برافراشتند تا سرفراز بیرون آیند و آیینهای فراروی بشر بگیرند تا نسلهای بعدی راه را گم نکنند.
این داستان ادامه داشت و این مسیر تداوم یافت تا به دریای غدیر رسید.
در آن روز کشتی هستی در ساحل غدیر پهلو گرفت تا رسول رحمت «بیرق سبز ولایت و امامت» بر بام آن بیفرازد و بدین گونه، سُکان هدایت این کشتی را به دست «ولایت» بسپارد.
با حرکت کشتی ولایت در اقیانوس ژرف و عمیق جامعه، طوفانهای سهمگین و ناجوانمردی هم شروع به وزیدن و تلاطم گرفتند. آنان هر آنچه عقده و کینه از رسالت و نبوت داشتند، همه را جمع کردند تا کشتی ولایت را از حرکت بازدارند و اقیانوس دیانت اسلام را بخشکانند و فضایل ناداشته و ناهنجاریهای متوحش عصر جهالت را به جامعه بشری بازگردانند و انسانیت و شرافت و کرامت والای وی را از وی بازستانند. امّا کشتی ولایت راه خویش میرفت و با تکیهبر هستی آفرین روی موج بر ساحل فرات
گرچه این کشتی الهی در مدینةالنبی، پس از رحلت آن برگزیده خاص خداوند دچار حوادث ناگوار فراوانی شد، ولی اوج نامردیها و ستمها و عقدهگشاییهایی که بر سرش آوردند، زمانی است که هنوز نیمقرن از رسالت حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآله) نگذشته است. کشتی ولایت به طوفان کربلا رسیده و در «ساحل فرات» لنگر انداخته تا برای حفظ و صیانت از «بیرق سبز ولایت»، به دست حضرت حسینبنعلی (علیهالسلام)، نوه والامقام وی بر فراز آن «بیرق سرخ شهادت» افراشته شود.
پهلو گرفتن کشتی ولایت در دشت خشکیده و برهوت تفتیده کربلا، آن دیار ناشناس را از بینامونشانی درآورد و به عالمی جاویدان تبدیل کرد و موجی در «فرات آب» ایجاد نمود که تا همیشه در قلب بشر موّاج و پرتلاطم باقی است و هر چه سیل زمان، فرزندان آدم را با خود به جلو میبرد، آن موج هستی آفرین بیشتر در دل مشتاقان و عاشقان فرهنگ والای آزادگی تلاطم میکند و بر صورتشان سیلی بیدارباش مینوازد.
محرم بود و ماه حرمت و احترام و حرام. گویی در این ماه فقط کافران و ملحدان محترم بودند و اهل جهالت در احترام.
یا للعجب! انگار تیغ کشیدن بر آل کسا، حلال است و ریختن خون آنان مباح و اسارت اهلبیت خاتم رسولان واجب!
از آن روز کربلا شد تمام زمین و روز دهم شد تمام سال؛ چه آنکه «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا».
استقرار کشتی ولایت در کویر کربلا، اقیانوس فرهنگ عاشورا را به روی بشر گشود؛ فرهنگی که مرز و زبان و قوم و ملیت و رنگ و جنسیت نمیشناسد.
فرهنگ خونین عاشورا در قاموس شیعیان جایگاه و منزلت خاص خودش را دارد؛ زیرا متن این فرهنگ عظیم و والای الهی ـ انسانی، با خون نوشته شده است، آنهم با خون سالار آزادگان و جوانمردان و سرور جوانان اهل بهشت و پای آن را نیز همان سرسلسله آزادمردان عالم که «ثارالله و ابن ثاره» است با خون خدا امضا نموده است.
از روزی که حسینبنعلی (علیهالسلام) قریب به پانزده قرن پیش این فرهنگ انسانساز را بنیان نهاد، قدرت نفوذ این فرهنگ بهقدری همِه گُستر و وسیع پیما بود که مکان و زمان در مقابلش هیچ انگاشته شد. به همین دلیل، طی این زمان طولانی این فرهنگ عظیم و شگرف، وسعت جغرافیایی و گستره زمان را درنوردیده؛ بلکه قلهای به نام «دل» را فتح کرده است که هیچ تیغ و سنان و سیاست و کیاستی را یارای مقابله با آن نیست.
مصیبت جانگداز و جهان سوز فرهنگآفرین و عاشورا ساز روزگار، داغی بر سینه فراخ تاریخ و بشر نهاده که سوزوگدازش، جگر بشر را پرخون میکند و سینهاش را چنان میفشارد که تو گویی کم مانده است روح از کالبد انسانیت به درآید. به همین دلیل فرهنگ عاشورا بر قطره اشکی جاری است که از ژرفای دل، الماس دیده میشود و بر کنگره رخسار فرو میغلتد، اما این قطره اشک، طوفان به پا میکند. آموزههای وحیانی و سنت نبوی به حرکت خود شتاب میداد.
منبع: مجله اشارات