سید مهدی شجاعی
گفتند تو که بیایی، خون به پا میکنی، جوی خون به راه میاندازی و از کشته، پشته میسازی و ما را از ظهور تو ترساندهاند.
درست مثلاینکه حادثهای به شیرینی تولد را کتمان کنند و تنها از درد زادن بگویند.
عشق تو با سرشت ما عجین شده است، با همهٔ فطرتمان به تو عشق میورزیم و با همه وجودمان بیتاب آمدنت هستیم.
اما ... اما کسی به ما نگفت که چه گلستانی میشود جهان اگر تو بیایی.
آن بهشت را کسی برای ما ترسیم نکرد.
به ما نگفتند وقتیکه تو بیایی، همهٔ امت به آغوش تو پناه میآورند، همانند زنبوران عسل به ملکهٔ خویش.
ای محبوب ازلی و ای معشوق آسمانی!
ما بیآنکه مختصات بهشت موعود و مدینهٔ فاضلهٔ تو را بدانیم، تو را دوست داشتیم.