دلنوشته ها
  • 7277
  • 137 مرتبه
پدرم خویش را به خاک سپرد

پدرم خویش را به خاک سپرد

1400/07/14 09:06:56 ق.ظ

در لغت معنی شبح یعنی
سایه‌ای در خیال می‌آید
یا به تعبیر دیگری انگار
ابر روی هلال می‌آید
سایه‌ای مانده بود از مادر

وقت برخاستن نشست، نشست
عرق سرد روی پیشانی
اشک امانم نمی‌دهد که پر است
موبه‌مو قصه از پریشانی
شانه از دست مادرم افتاد

قصه آتش شد آن زمانی که
ریخت آوار شهر بر سر ما
همه شهر آمدند آن روز
طرف خانهٔ محقر ما
هیزم آن‌قدر هم نیاز نبود

قاریان، عالمان، مسلمانان
سوختند آیه‌های کوثر را
با وضو آمدند مردم شهر
با وضو می‌زدند مادر را
کارشان قربة الی الله است

مادر من خودش یدالله است
کارشان را پر از مخاطره کرد
دست انداخت دور شال پدر
کار را یک غریبه یکسره کرد
نام آن مرد را نمی‌گویم

روز آخر امیدوارم کرد
روز آخر بلند شد از جا
شستشو کرد، گردگیری کرد
سخت مشغول کار شد اما...
چادر از صورتش کنار نرفت

تا بگیرد امانت خود را
دست پیغمبر آمد از دل خاک
پدر خاک، آب شد از شرم
رد شد آن شب سکوتش از افلاک
همه دلواپس پدر بودیم

غسل از زیر پیرهن سخت است
غرق در خون شود کفن سخت است
جان خود را به خاک دادن بعد
دست‌ها را به هم زدن سخت است
پدرم خویش را به خاک سپرد


شاعر: سید حمیدرضا برقعی

اخبار مرتبط