دلنوشته ها
  • 7323
  • 124 مرتبه
صفحه کوچه‌های آسمانی (نیایش شعبانیه)

صفحه کوچه‌های آسمانی (نیایش شعبانیه)

1400/08/15 07:29:52 ق.ظ

بار الها! این شب‌ها در نورباران ملکوت، دل را هم‌سفر ملائک می‌کنم و راهی عرش کبریایی‌ات می‌سازم؛ می‌کوشم تا کوله بارم را آن‌قدر از توشه معرفت و حقیقت آکنده سازم که لایق استقبال از ماه رحمت تو شوم و چون بنده‌ای که سزاوار آمرزش است، از دروازه لطفت به شهر رمضان قدم بگذارم.

یا عزیز! این شب‌های آذین بندان آسمان، دستانم را در بارش نور و رحمت به سویت بلند می‌کنم و خاضعانه صدایت می‌زنم؛ آن‌قدر صدایت می‌زنم که پاسخی نه در حد بندگی‌ام که در شأن ربوبیت تو بشنوم و آنگاه فارغ از انبوه ظلمات گناهانم، روح و جسم کویر زده‌ام را به چشمه رمضان می‌سپارم تا عطش ناشی از جهالت و جوانی‌ام را فروبنشاند. باشد که صمدیت تو، مددرسان نیازمندی‌ام گردد؛ آفتاب رحمانیتت، گرمابخش جسم و جان کرخت شده‌ام است؛ و پرتوی از علمت، گشاینده چشمان بصیرتم به باغ معرفت.

لطافت ماه شعبان، دلِ چون سنگم را نوازش می‌دهد؛ و شیرینی ماه رمضانت، تلخی گناه را به حلاوت توبه بدل می‌گرداند.

٭٭٭

سرافکنده و مغموم و نادم آمده‌ام. می‌خواهم «من» را به پایت فدا کنم؛ همان «من» که خواهش‌های بی‌پایانش، ایمانم را به بند کشیده و انسانیتم را در سیاهی حصار غفلت اسیر ساخته، اراده‌ام را سست کرده و توکلم را در پس پرده‌های هزار رنگ جهالت، بی‌رنگ گردانیده.

می‌خواهم «من» را در آتش ندامت، ذوب کنم و آنگاه در این شعبان پریمن، به شعبه خیرات روی آورم تا از درآویختگان به شاخه طوبی باشم. می‌خواهم طعم شیرین روزه شعبان را بچشم تا رمضان را خالص و سبک‌بال درک کنم. می‌خواهم در این ماه عزیز که فرش قدوم پربرکت نجات‌بخش عالم قرار گرفته، جام انتظار را صبورانه درکشم تا در صف منتظران واقعی درآیم؛ و تمام این روزها و شب‌ها با ترنم عاجزانه «اللَّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیک الْفَرَجْ» دست و زبان و قلبم را زینت بخشم.

روح زخم‌خورده‌ام در پی مرهمی است که التیام‌بخش عمق جراحتش باشد. به هر سوی نظر می‌افکنم، جز تیرهای ناکامی نصیب تمنایم نمی‌شود. هیچ دری از سرِ مهر، به‌سوی وجود یأس زده‌ام گشوده نمی‌گردد. هیچ سرپناهی، بی منّت یا بی طلبِ مزدی، سقف مهربان بی‌پناهی‌ام نمی‌شود؛ هیچ نگاهِ گرمی، پذیرای بی‌کسی‌ام نیست.

پس خجل و شکست‌خورده، اما با توشه امید، به درگاهت روی می‌آورم، ای دستگیر ازپاافتادگان و ای پناه بخش بی‌پناهان!

این دست من است؛ دستی که زنجیرهای آتشین بردگی برای شیطان، بر آن داغ ذلت نهاده. اکنون روسیاه‌تر از همیشه، با دست تهی بر آستان کرمت چنگ می‌زنم؛ به این امید که با آب مغفرت، وجود عصیان زده‌ام را پاک گردانی، شانه‌های تازیانه خورده از هوای نَفْس را دریابی، صدایم زنی و مرا به‌سوی خود بخوانی و به راهی رهنمون باشی که بندگان خاص و مقربت را به آن فراخوانده‌ای؛ راهی که تنها درک کنندگان حقیقت رمضان، آن را می‌شناسند و جویندگان نیک بختی و سعادت، پوینده آن‌اند.

ای رحیم‌تر از هر بخشنده‌ای! ای نزدیک‌تر از من به من! پذیرایم باش، هرچند سرتاپا گناه و عصیانم؛ و پاسخم ده، هرچند شایسته درک عظمت تو نیستم.


منبع: مجله گلبرگ