ماهها از رویش جوانههای بی حصار «هست شدن» ها گذشته است. زمان از سالی میگذرد که واپسین دعوتهای دور از چشم نامأنوسانِ روشنی تمام شده است؛ حالا همه از کنار هر گمان بیصدایی هم که رد میشوند، میدانند تو در زوایای پنهان و آشکار گمانهای تشنه مردم نشستهای، حالا خدا فرمانِ تازهای برای پیامبرش دارد، فرمانی که پیش از آنکه بر بال کبوتران تبسم نشین به تو ابلاغ شود، رؤیای آرامشی را در اعماق کائنات رقم زده و باعث شده است تا ساکنان آسمان پیشاپیش، حوالیِ حلولِ کسی در زمین به هلهله بنشینند؛ کسی که مضمون شفاف بهانه آفرینش است:
«یا «محمد (صلّیاللهعلیهوآله)»! خداوند علیّ اعلا سلامت را میرساند و به تو فرمان میدهد که چهل شبانهروز از همسرت خدیجه دوری گزینی.»
صدای جبرائیل را بر قوس اندوهِ فاصلهای ناگزیر، میشنوی. رنجی پنهان در پردهپوشی اجابتِ فرمانی عظیم گم میشود؛ همه میدانند که خدیجه در قلب تو تعبیر جاودانهای از معنای زن است؛ اسطورهای از وسعت یک روح! نمادی از عشق و همراهی! خلوصِ ماندگارِ تسلیم در برابر خدا! و حالا باید به فرمان خدا چهل روز از او دوری گزینی؛ از دنیای مهربانیات!
خواناترین زمزمههای تکوین در قرائت سبز نام تو به آسمان رسیدهاند و خداوند به ذات خود سوگند خورده است که امشب از صلب شما فرزندی پاک و پاکیزه به وجود آورد. بشتاب پیامبر! که خانه خدیجه پر از بوی سکوت و تنهایی است و خدا این روزهای تنهایی را با سرانجامی نیکو به پایان برده است؛ وجود فرزندی که تمام کائنات در برابرش تسلیماند ...!
نازکای بغض سکوت و خاموشی همهجا را فراگرفته است؛ پروانهها، گرداگردِ انتظارِ آمدن کسی بال میزنند؛ شوقِ شعلهوری در تبسّم خدیجه آشکار است؛ ستارهها پیله بستهاند و تحیّت آسمانی خدا در زمین منعقد میشود.
«ان الذین قالوا ربنا اللّه ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة الاّ تخافوا و لا تحزنوا» (فصلت / 30)
سایهها مغموم و پریشان، چشمبهراه قدمهایی هستند که به خانه پیامبر ختم میشوند: دقیقهها، تفألی از هجوم نور بر پیشانی زمین زدهاند و ستارگان آمادهاند تا با اشارهای، سرریز شوند و خانه را پر از آسمان کنند. پلکهای خسته خدیجه توان مقاومت را ازدستدادهاند و درد، آهستهآهسته در تنهایی او منتشر میشود. پرندهها، نگران و دلواپس، چشم به پنجرهها دوختهاند؛ پیکی که خدیجه راهیِ خانه زنان قریش کرده، با مرثیهای از واژههایی که زنان گفتهاند، بازگشته است. هیچکس حاضر نشده در ازدحام این لحظه بیامان درد، به یاری بانوی «محمد» بشتابد تنها به جرم آنکه او به حرفهایشان گوش نسپرده و با یتیم ابوطالب همپیمان شده است. مردمانی غریبه و پر از آداب جاهلیتی کهنه!
تو آن روز نبودی «محمد»(صلّیاللهعلیهوآله) که ببینی هرچقدر هم هراس و اندوه در وجود خدیجه عمیقتر میشود ایمانش به تو و به خدای رسالتت ذرهای تَرَک برنمیدارد. تو آن روز نبودی که ببینی خدا چگونه همراهیاش را از همراه بیدریغ پیامبرش دریغ نکرد!
نسیمی نازک خنکای عطر بهشت را از تمام خانههای مکه گذرانده است. هنوز هیچکس نمیداند که در خانه تو، مُهر از کدام راز ناگشوده خلقت برداشته شده است که بال هیچکدام از پرندهها، از آمدوشد میان آسمان و زمین خسته نمیشود. هنوز هیچکدام از آنان که گفتند یاری کنندگان خدیجه نیستند، نمیدانند که خداوند همراهانِ او را از سرزمین بهشت به یاریاش فرستاده است. ساره را، آسیه را، مریم را و امکلثوم را تا تولد دختر ماه و مهتاب بیهیچ حادثهای به آسمان ختم شود. هنوز هیچکس نمیداند که این حریرقامتانِ روشنِ آسمان آمدهاند تا فرزند تو را به دستهای مشتاقِ زمین بسپارند و ملائک از فراز بام خانههای زمین به انتشار آینه و روشنی و برکت بنشینند؛ بزرگترین زنان اهل بهشت در خدمت فرزندی که خاتون خاک و افلاک است.
هنوز هیچکس نمیداند درخشش ناگهان نوری که شرق و غرب عالم را فراگرفت از خانه توست و از حلول فرزندی که نشانی تمام ستارهها، به عصمت چشمهای روشن او ختم میشود. هنوز هیچکس نمیداند که در خانه تو، حوریان بهشت از دریچههای آسمان فرود آمدهاند و در کار شستن مطهره تو با آب کوثرند؛ کوثری که از اکنون آمدنش، در ابدیتی مدام، پهلو به پهلوی شفاعت روز مبادای آسمان ایستاده است.
تو آن روز آنجا نبودی و ندیدی «محمد»(صلّیاللهعلیهوآله)! هنگامه تقسیم تقدّس از لبان فرزندت را که سر از سجده برداشت و به یگانگی خدا اقرار کرد و به رسالت تو، امامت همسرش و خلافت فرزندانش شهادت داد. تو نبودی که ببینی حوریان چگونه در بارِشِ یکریز ستارهها، کودکت را به دستهای خدیجه سپردند: «بگیر او را که طاهره و مطهره و زکیه و میمونه است، خداوند در او و نسل او برکت قرار داده است!»
تو آن روز آنجا نبودی «محمد»(صلّیاللهعلیهوآله)؛ اما اگر تمام اینها بر قلب تو نگذشته بود آنهمه شتاب لبالب از شوق و شادمانی برای رسیدن و بر زبان جاری کردن نامی که خدا پیشترها برای کودکت انتخاب کرده، چه بود؟ «فاطمه» ... «فاطمه» ... «فاطمه» ...! بشتاب و تو نیز با تمام آفرینش همراه باش و زمزمه کن: «انّا اعطیناک الکوثر».
منبع:
زهرا، برترین بانوی جهان، ناصر مکارم شیرازی.
منبع: مجله پیام زن