دلنوشته ها
  • 7373
  • 129 مرتبه
وارث ندبه

وارث ندبه

1400/10/19 10:41:36 ق.ظ

می‌خواهم ساده و صمیمی، از آشناییم با دعای ندبه بگویم. کودکی بیش نبودم که به تشویق پدر، به مجلس دعایی پا گذاشتم. مجلسی که پس از اقامه نماز جماعت صبح روز جمعه برگزار می‌شد و سی سال سابقه داشت. من در همان آغاز وارث نغمه‌خوانان پیری شدم که عمر عزیز خود را در ابراز ارادت به آستان دوست سپری کرده بودند و من به‌واسطه همنامی‌ام با یکی از آنان - که به‌تازگی درگذشته بود - خلعت جایگزینی او را پوشیدم؛ و باز به‌واسطه همنامی‌ام با صاحب اصلی دعای ندبه، در دلم انگیزه‌های سرشاری برای کسب معرفت از صاحب نام پدیدار شد.

هر صبح جمعه که در آن وقفه‌ای نیز نبود، به جملات این دعا می‌نگریستم و با معانی آن آشنا می‌شدم. به‌واسطه شوق سرشار و سن کم، در مدتی کوتاه، دعای ندبه را حفظ کردم و برای اجرای بهتر، در هر زمان فراغتی، آن را مرور می‌کردم. با خود می‌اندیشیدم «چه کسی لیاقت دارد موردنظر و دعای پیامبر (ص) قرار گیرد؟» همان دعایی که می‌فرماید:

خدایا دوست بدار هر که دوستش می‌دارد و دشمن دار هر که دشمنش باشد و یاری کن هر که یاری‌اش کند و خوار کن هر که دست از یاری او بردارد. (1)

راستی چرا وقتی به این فراز دعا می‌رسیدم، مردم با دیده‌ای گریان، بلندتر و رساتر از بقیه فرازها، آن را تکرار می‌کردند؟ گویی خواسته دل‌وجانشان را می‌گویند.

باز با خود فکر می‌کردم: چه کسی شایستگی همسایگی پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) را در بهشت دارد؟ درحالی‌که بر منبری از نور نشسته و صورتش نورانی و روشن است. (2)

یک جمله از همان اوان کودکی بر دلم نشسته بود و هر بار که غمگین می‌شدم با زمزمه آن آرامش می‌یافتم:

زمین از آن خداست و خدا آن را به بندگان خویش می‌بخشد و سرانجام کارها از آن پرهیزگاران است. پس منزه است پروردگار ما که (حتماً) وعده او محقق می‌شود. (3)

حس امیدواری بهتر از این ارضا نمی‌شود. حالا دیگر بقیه دعا، شوق و شور دیگری دارد.

هرکجا می‌گویم: «کجاست او که (4) ...»؛ می‌دانم که او هست و به‌زودی خواهد آمد.

هرکجا می‌گویم: «بر من سخت است که (5) ...»؛ می‌دانم که آسانی و آسایش فرامی‌رسد.

می‌دانم که سرگردانی به پایان می‌رسد (6) و همان‌گونه که همه مردم را می‌بینم، او را خواهم دید (7).

می‌دانم که روزی او را با پرچم فتح و ظفر خواهم دید (8) درحالی‌که گردنکشان و سرکشان را نابود می‌کند (9).

اما تا آن زمان، به سوز این فراز می‌سوزم که:

ای‌کاش می‌دانستم کجاست! و در چه سرزمینی منزل گزیده؛

نمی‌دانم کوه رضوی و ذی طوی کجاست (10)، اما منتظرم تا او را از میان دیدگان اشک‌آلود و دل‌شکسته زیارت کنم.

اکنون،

دیگر منتظر جمعه نیستم؛ هر صبح و هر شام، هر وقت و هرکجا با او زمزمه دارم و چقدر حرف زدن با او شیرین است.

هر جمعه، هر شنبه، هر یکشنبه و ...

هر شب، هر صبح، هر غروب و ...

و از او می‌خواهم هر چه می‌خواهم، حاجت‌هایم، روزیم و نمازم و (11) ...

تا آن زمان (ای پسر احمد) دنبال راهی هستم تا دیدارت کنم (12).

 

 

پی‌نوشت‌ها:

1. اشاره به فراز: «اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله».

2. اشاره به فراز: «وشیعتک علی منابر من نور مبیضه وجوهم حولی وهم جیرانی».

3. اشاره به فراز: «اذ کانت الارض لله یورثها من یشاء من عباده والعاقبة للمتقین و سبحان ربنا ان کان وعد ربنا لمفعولا ولن یخلف الله وعده وهو العزیز الحکیم».

4. اشاره به جملاتی از دعا که با عبارت «این» شروع می‌شود.

5. اشاره به جملاتی از دعا که با عبارت «عزیز علی» شروع می‌شود.

6. با عنایت به فراز: «الی متی احار فیک»; تا کی سرگردان تو باشم.

7. با عنایت به فراز: «عزیز علی ان أری الخلق ولاتری».

8. با عنایت به فراز: «متی ترانا و نریک وقد نشرت لواء النصر تری».

9. با عنایت به فراز: «و ابرت العتاة وحجدة الحق و قطعت دابر المتکبرین».

10. اشاره به فراز: «لیت شعری این استقرت بک النوی بل ای ارض تقلک اوثری ابرضوی او غیرها ام ذی طوی».

11. اشاره به فراز: «واجعل صلوتنا به مقبوله و ذنوبنا به مغفورة و ...»

12. اشاره به فراز: «هل الیک یابن احمد سبیل فتلقی».

منبع: مجله موعود جوان