اعتقادات
  • 7303
  • 146 مرتبه
آموزه‌های شیعی و بحران‌های جهان معاصر

آموزه‌های شیعی و بحران‌های جهان معاصر

1400/08/06 12:58:39 ب.ظ

گفته‌اند که بعضی مقاله‌ها را باید از آخر خواند؛ چون تنها در آنجاست که آدم می‌فهمد نویسنده چه می‌خواسته بگوید؛ اما چون من دوست دارم خواننده عزیز مقاله‌ام را از اول بخواند، بهتر است از همین اول حرف آخرم را بزنم. پس با پاسخ این پرسش طبیعی شما خواننده گرامی شروع می‌کنم که موضوع این مقاله و حرف اصلی آن چیست؟

این مقاله درباره درس‌ها و پیام‌های جهانی شیعه است. پرسش اصلی ما، این است که آیا در آموزه‌های شیعی، چیزی هست که برای جهان معاصر، درس‌آموز باشد و بتواند مشکلات اهالی را حل کند و طرحی برای حل بحران‌های آن داشته باشد؟

پاسخ ما، مثبت است. در این مقاله از بین آموزه‌های گوناگون شیعی، سه شاخصه که بیشترین برجستگی را دارند، انتخاب کرده‌ایم؛ غدیر، عاشورا و مهدویت و از بین پیام‌های فراوان نهفته در آن‌ها، سه تا را برگزیده‌ایم که در برابر سه ایده و مفهوم بنیادی غرب هستند؛ سکولاریسم (دنیاگروی)، اومانیسم (انسان‌گرایی) و گلوبالیزیشن (جهانی‌شدن)، این ایده‌ها هرکدام برای حل بحران یا بحران‌هایی، ارائه شده‌اند. در این نوشتار نشان داده‌ایم که این سه آموزه شیعی، طرح‌هایی جایگزین برای این ایده‌های غربی هستند.

 

غدیر و سکولاریسم

در جهان مسیحیت، پس از رنسانس، گرایش به محدود کردن قلمرو دین، نیرو گرفت و فریاد جدایی دین از سیاست و یا جدایی دین از امور دنیوی یا سکولاریسم، بلند شد.

با نگاهی گذرا به آیات قرآن و روایات رسیده از معصومان (علیهم‌السلام) درمی‌یابیم که اسلام، دینی جامع و کامل است و در همه امور زندگی انسان، ورود پیدا می‌کند. اموری مانند جهاد و دفاع، چگونگی رفتار مسلمانان با یکدیگر، رفتار آنان با کافران، دستور به نیکی‌ها و بازداشتن از بدی‌ها، داوری، حدود، قصاص، دیات، تعزیرات، مبارزه با ستم و ستم گران، زکات، خمس، آموزش‌وپرورش، اصول حاکم بر برنامه‌های اقتصادی، تجاری، کشاورزی، بهداشت و...، از مهم‌ترین و اساسی‌ترین آموزه‌های اسلامی در رویکرد ناب شیعی‌اش هستند.

از دیدگاه شیعه، برای تحقق کامل دین در حوزه‌های گوناگون، باید رهبر معصومی در رأس اداره جامعه باشد و تدبیر و راهبری امور جامعه، زیر نظر او باشد. در زمان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، این منصب با خود آن حضرت بود و در جریان رخداد عظیم غدیر، این حق و وظیفه با فرمان الهی و ابلاغ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله)، بر عهده حضرت علی (علیه‌السلام) نهاده شد.

در روزگار غیبت نیز حکومت اسلامی بر اساس ولایت‌فقیه، شکل می‌گیرد و ولی‌فقیه، به‌عنوان نایب و جانشین امام (علیه‌السلام) همان اختیارات حکومتی امام معصوم (علیه‌السلام) را دارد. عالمان شیعه، این دیدگاه را از متون اصیل دینی استخراج کرده‌اند و همواره به بررسی و نقد آن پرداخته و آثار فراوانی دراین‌باره به یادگار گذاشته‌اند.

 

عاشورا و اومانیسم

از نگاه دنیای مدرن، اساس بر انسان‌گرایی و اومانیسم، قرار داده شده است؛ یعنی هر چیزی در خدمت‌رسانی به انسان، اصالت پیدا می‌کند و حتی وجود خداوند نیز در مسیر ارائه این خدمت، تعریف می‌شود؛ حال‌آنکه در جهان‌بینی دینی، اصالت همه‌چیز، از آن خداوند متعال است و بازگشت همه‌چیز، به‌سوی اوست.

تشیع، مکتبی است که حرکت، جنبش، تلاش، جهاد و ایثار را برای تحقق حاکمیت قوانین الهی، می‌طلبد؛ چنان‌که در طول تاریخ، تحقق عینی این حرکت و تلاش و جهاد، به شکل‌های گوناگون، به ثبوت رسیده است. موضوع کربلا و مظلومیت امام حسین (علیه‌السلام) و اهل‌بیت وی و شهادت دیگر امامان (علیهم‌السلام) و بزرگان مکتب، برای تشیع، به یک رمز و شعار و هویت خاص، تبدیل و جزء جدایی‌ناپذیر تعلیمات این مکتب شده است. این فرهنگ با هویت قدسی خود، توانایی سرشاری را در متأثر ساختن نهادهای اجتماعی و ساختارهای سیاسی به انضمام بافت فرهنگی جامعه، داراست و هیچ فرهنگی تا این حد، با مفهوم شهادت، عجین نشده است و این، به معنای خاص بودن مفهوم شهادت در مکتب تشیع است.

در برابر آنچه امروزه به‌عنوان دستاورد دنیای مدرن از آزادی شاهدیم، امام حسین (علیه‌السلام) مفهوم عبودیت را به بهترین شکل و به‌عنوان بالاترین جایگاه، برای نیل به آزادی و آزادگی انسان و به‌عنوان چراغ هدایتی برای تمام قرون و اعصار، برجا گذاشت.

در جهان‌بینی دینی، از این آزادی به‌عنوان یک آزادی ظاهری و بیرونی، یاد می‌شود؛ حال‌آنکه انسان، نیازمند آزادی بزرگ‌تری است که همان آزادی درونی است و رسیدن به مرتبه آزادی درونی، نیاز به جهاد بزرگ‌تری دارد و این آزادی که والاتر و ارزشمندتر از آزادی ظاهری و بیرونی است، جز با عبادت خداوند یکتا، حاصل نخواهد شد.

امام حسین (علیه‌السلام) در ظهر عاشورا، پس از شهادت فرزندان و یاران باوفایش و درحالی‌که در برابر لشگریان دشمن یکه و تنها مانده بود، خطاب به یزیدیان جمله‌ای فرمود که درسی بزرگ برای بشریت است. وی فرمود: وای بر شما ای پیروان آل ابوسفیان! اگر دین ندارید و از حساب روز قیامت نمی‌ترسید، حداقل، در دنیای خود آزادمرد باشید!

 

مهدویت و جهانی‌شدن

ما در روزگار خویش، شاهد پدیده‌ای با عنوان جهانی‌شدن هستیم. منظور از جهانی‌شدن چیست؟ واژه جهانی‌شدن، اشاره به حرکت به‌سوی یک جامعه جهانی واحد است؛ به‌طوری‌که برقراری ارتباط میان افرادی که دور از هم زندگی می‌کنند، به‌راحتی ارتباط میان همسایه‌ها خواهد بود. جهانی‌شدن، گرچه بیشتر با رویکرد اقتصادی مطالعه می‌شود، ولی دگرگونی‌های اقتصادی، بی‌شک حوزه‌های فرهنگی و سیاسی جهان را نیز از بروز تحولات، بی‌نصیب نمی‌گذارد.

در ادبیات غربی، این مفهوم معمولاً به‌صورت ضمنی، توجیه‌کننده گسترش جبری فرهنگ غربی و جامعه سرمایه‌داری است و از این دیدگاه، جهانی‌شدن، پیامد مستقیم گسترش فرهنگ اروپایی، از طریق مهاجرت، استعمار، ارتباط و تقلید فرهنگی، در سراسر کره زمین است.

در رویکردی انتقادی به این موضوع، جهانی‌شدن، طرحی غربی و به تعبیری دیگر، غربی سازی و آمریکایی سازی جهان، تلقی شده است و درصدد است که هنجارها و ارزش‌های غربی را بر جهان، حاکم سازد و به‌بیان‌دیگر، جهانی‌سازی، نقشه‌ای برای تحقق رسالت دیرین انسان سفید سرمایه‌دار غربی است که در گذشته از طریق تهاجم نظامی و استعمار کهن، تاجران و مأموران مذهبی، دنبال می‌شد؛ ولی اکنون به کمک ماهواره و فنون ارتباطی، تغییر شکل داده است.

این نقشه با چالش‌های بزرگی در رهبری جهان مواجه است. آیا آمریکا و غرب، با داشتن چنین فرهنگی، قادر به رهبری و مدیریت جهان، به‌صورت عادلانه هستند؟ بدون تردید، چنین نگرشی با آموزه‌های دینی از یک‌سو و اندیشه مهدویت اسلامی به‌عنوان حکومت جهانی موعود از سوی دیگر، ناسازگار است. مهم‌ترین وجوه ناسازگاری را می‌توان در مبانی فکری آن‌ها دانست، درحالی‌که تمدن غربی بر محوریت انسان استوار است، اندیشه مهدوی، مبتنی بر محوریت خالق هستی است. تمدن غربی بر تفکیک دین و سیاست، پای می‌فشارد و ازنظر اسلام، دین و سیاست، درهم‌تنیده‌اند. دغدغه تمدن امروز غرب، آزادی انسان است؛ اما دغدغه دین، فضیلت و سعادت بشر است. غرب بر خرد خود بنیاد ابزاری، استوار است؛ اما مهدویت، بر عقل همسو با وحی و عقل غایت مدار، مبتنی است. تمدن غرب، بر سیطره و استثمار غیر غرب، استوار است؛ اما مهدویت اسلامی، بر عدل و رهایی بخشی تمامی انسان‌ها، مبتنی است.

در حقیقت، انسان مدرن با غالب ساختن خرد ابزاری و اندیشه منفعت محور خویش، عرصه جامعه و سیاست را جولانگاه خواهش‌های خویش قرار داده است؛ اما در جامعه مهدوی، امام معصوم (علیه‌السلام)، لطفی الهی است که با هدایت خویش و اجرای احکام الهی در عرصه فردی و اجتماعی، جامعه را به‌سوی سعادت، رهنمون می‌شود. ازاین‌رو، در جامعه اسلامی عصر مهدوی، برخلاف نگرش عصر جدید، بر فضیلت و سعادت، تأکید می‌شود؛ درحالی‌که عصر جدید، تنها بر آزادی انسان، مبتنی است و دغدغه فضیلت و سعادت بشر را ندارد.

منبع: مجله پرسمان

اخبار مرتبط