آیتالله جوادی آملی - (تابستان 1380/مشهد مقدس)
انسان یک بخش بینش و علم دارد و یک بخش گرایش. ازنظر بینش و علم، بسیاری از افراد ممکن است ترقی کنند. این استعداد در ما هست که با استدلال، عدل و ظلم و خوب و بد را بفهمیم. در فهمیدن بد و خوب، در مرز مشترک هستیم؛ یعنی هم بدها و هم خوبها را بهخوبی تشخیص میدهیم. این به بینش و دانش مربوط است.
اما گرایش ما اینطور نیست. به کارهای خوب گرایش کامل داریم و به کارهای بد اصلاً گرایش نداریم. در درون ما گرایش به بد و خوب یکسان نیست؛ بنابراین، بینش و دانش ما در برابر بد و خوب یکسان است؛ یعنی ما هم میتوانیم بدیها را بهخوبی تشخیص دهیم و هم خوبیها را؛ اما
گرایش ما با ساختار درونی ما متناسب است. بدین سبب، ما بهطرف خوبی میل داریم و تمایل به بدی در ما وجود ندارد. برای روشن شدن بحث توجه به این مثال سودمند است:
1. ما، ازنظر دانش و بینش، غذای مسموم و غیر مسموم و زیانبار و سودمند را تشخیص میدهیم. تشخیص ما درباره غذای سودمند و زیانبار یکسان است.
2. گرایش ما در دستگاه گوارش یکسان نیست؛ یعنی دستگاه گوارش ما غذای سالم را خوب هضم میکند و در برابر غذای زیانبار یا مسموم واکنش نشان میدهد و آن را برمیگرداند. پس گرایش ما در برابر غذاها یکسان نیست. اگر کسی کودکی را، با اندکی مواد سمی و مخدر تغذیه کند، در کودک حالت تهوع پدید میآید؛ چون دستگاه گوارش او با سم سازگار نیست.
3. اگر دستگاه گوارش را با بدآموزی منحرف کردیم و شخص معتاد شد، تربیت غلط سبب میشود دستگاه گوارش سم را بپذیرد.
همین سه کار در روح هم وجود دارد. روح ما عدل و ظلم، خوب و بد، امانت و خیانت، صدق و کذب و... را بهخوبی تشخیص میدهد. گرایش جان ما بهطرف هر دو یکسان نیست. گرایش ما بهطرف صدق و صفا و عدل است. بدین سبب، وقتی کودک میخواهد برای نخستین بار دروغ بگوید، تمام بدنش میلرزد؛ اما راست گفتن را با دستگاه فطرتش هماهنگ مییابد.
ما، برای تنظیم دستگاه دانش و بینش خویش، راههای برهانی داریم. بهترین راه منطق و ریاضیات است که میتواند ذهن را شکوفا کند تا انسان بالاتر برود و به حکمت و کلام برسد. بخش گرایش غیر از دانش است و کارهای عملی مربوط به عقل عملی را شامل میشود. عقل عملی مدیرعاملی است که تمام تصمیمگیریها به عهده او است و کارهایی چون عزم، اراده، محبت، نیت و اخلاص دارد. اگر این مدیرعامل را نرمخو و معتدل کردیم، دیگر گریزپا نیست و برابر فتواهایی که عقل یا نقل (شریعت) دارد، خاضع است؛ چون معتدل است و خودسر نیست. اگر خودسر باشد، برای تصمیماتش از غضب (دافعه تعدیل نشده) و شهوت (جاذبه تعدیل نشده) کمک میگیرد نه از مرکز فرهنگی و فکری خود. این مدیرعامل از عقل نظری و دانش خود استفتا نمیکند و از زیرمجموعه خود یعنی شهوت و غضب میپرسد، چه میل دارند؟ ما برای نرم کردن این مدیرعامل راههای فراوان داریم. در دعای کمیل آمده است: «و سلاحه البکا...»؛ یعنی مؤمن اسلحهاش در مقابل دشمن بیرونی آهن و در مقابل دشمن درونی آه است؛ یعنی اهل اشک و ناله است. انسان ناله کننده در تنهایی دیگر خودسر نیست. اگر این مدیرعامل اهل گریه و ناله نبود، یعنی به این سلاح مسلح نبود، شهوت و غضب بر او مسلط میشوند و میگویند: طبق خواسته ما تصمیم بگیر. آنگاه نیروی تصمیمگیرنده انسان طبق میل آنها تصمیم میگیرد. اینکه بعضیها میگویند من هر چه بخواهم میکنم، هر چه بخواهم میگویم؛ یعنی من از آن مرکز فکری - فرهنگی نمیپرسم چه کنم؛ من هر چه شهوت و غضبم گفت، انجام میدهم.
اینکه میگوید: اگر او یک حرف بزند، ده تا جواب میگویم یا اگر او یکی بزند، ده تا خواهم زد؛ یعنی مرکز تصمیمگیرنده من رها است و از هیچکس فرمان نمیبرد.
موسیقی و خواندن میتواند این مدیرعامل را رام کند. البته رام کردن دو گونه است. این مدیرعامل یا با دعای کمیل نرم میشود که نرمش صادق است و یا با حشیش که نرمش کاذب است. آنکه با دعا و مناجات نرم شد، با خدا رابطه دارد و برخلاف رضای خدا هیچ کاری نمیکند، نرمش او حقیقی است؛ ولی کسی که با حشیش نرم شد، نرمش کاذب و زودگذر دارد.
ادبیات از بهترین ابزارهای تعدیل این مدیرعامل است. خواندن و گفتن شعر و نثرهای دلپذیر برای این کار بسیار سودمند است. «ان من الشعر لحکمة» را از پیامبر علیه آلاف التحیة و الثناء نقل کردهاند. آشنا بودن با اشعار پرمغز را حکمت میدانند. اشعار پرمغز انسان را نرم میکند.
ما شرقیها، بهخصوص ما ایرانیان شیعه، از ادبیات و شعر موزون و خوشآهنگ بیشتر لذت میبریم. بهتر است سعی کنیم از نواختن به خواندن منتقل شویم؛ چون نواختن نرمش یا اشک کاذب میآورد. گاه انسان حادثه غمباری را میشنود و گریه میکند و گاه فقط با شنیدن مارش عزا میگرید. وقتی انسان با شنیدن مارش عزا میگرید، نمیداند چه اتفاقی افتاده است. این گریه کاذب است. پس هر اشکی صادق نیست. چنانکه هر خندهای صادق نیست. آهنگها میتوانند نرمش کاذب ایجاد کنند. خواندن با صدای خوب، اگر غنا نباشد، از بهترین برکتها است. خدا رحمت کند مرحوم فیض و مرحوم حکیم سبزواری را. این بزرگان غرق احسان حافظ بودهاند.
هزاران آفرین بر جان حافظ
همه غرقیم از احسان حافظ
مرحوم فیض میگوید: «ای یار مخوان ز اشعار الا غزل حافظ».
شعر حافظ حالی صادق در آدم پدید میآورد و یک سلسله معارف است. البته حافظ در ابهام گویی وارد است و درکش برای هر فهمی مقدور نیست. حضرت امیر (علیهالسلام) میفرماید: اگر بخواهید از صوت داوود در بهشت استفاده کنید و او برای شما قرآن بخواند، مواظب گوشتان باشید که چه میشنود.
پس برای نرمش مدیرعامل، اول نواختن است. بعد نوبت خواندن میرسد. خواندن با صدای رسا و ملیح، بسیاری از سرکشیهای مدیرعامل را تعدیل میکند. بعدها گاه با مطالعه اشک میآید و اشکی که با مطالعه این اشعار بر چهرهمان جاری میشود، خیلی بیشتر از اشکی است که با شنیدن آن میریزیم. انسان تا ننالد این مدیرعامل نرم نمیشود. این خوی سرکش در همه هست.
بنابراین، باید مواظب باشیم نواختن، آثار سوء در ما بر جای نگذارد. شعر خوب خواندن منزه از غنا خیلی چیز خوبی است؛ بعد انسان با اشعار مأنوس میشود و زمزمه میکند و بعد هم مطالعه اشعار اثر دارد. اگر دشمن درونی با آه نرم شود، آدم آرامش پیدا میکند و گرفتار نرمش کاذب نخواهد شد. نرمش کاذب تخدیر میکند نه تشویق.
منبع: مجله پرسمان