پاسداشت میلاد چهار خورشید کربلا در ماه شعبان
امام حسین (علیهالسلام)
قدوم نورسیده آفتاب را ملائک بیشمار، به تبریک آمدهاند و بر بام خانه دختر خورشید، بال میافشانند. از بهشت دامان بتول بهاری سرزده است و خانه علی و زهرا، امروز، خانه تمام شادیها و دستافشانیهاست. خدا، لبخند میزند این روز شگفت راه مرد تنهای نخلستانها، به نسل سبز این کودک میاندیشد. به نور ممتدی که سینهبهسینه تا قیامت خواهد رفت؛ «وَ لَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ». بگذار تمام کائنات بدانند آغاز تو را! دو دریای آبی، به هم آمیختند و در پیوند خدایی و زبانزدشان، اقیانوسی پدید آمد که تاریخ را دیگرگونه خواهد کرد. لبخند بزن تا خون در رگهای طبیعت جاری شود. لبخند بزن تا خدا به یمن آمدن تو، اهالی روزگار را امان دهد.
بهارهای شگفتی در راهاند. فردا گلی میشکند که بادها را پرپر میکند. این را من نمیگویم؛ آسمان میگوید با هزاران بهاری که دیده است. این را زمین میگوید؛ زمین که مادر همه بهارهای آمده است. گلی میشکند که گلها به پیشواز آمدنش، پرپر میشوند. درختها، سجده میکنند مقدمش را. کوهها سر بر آستان کرم او میگذارند و دریاها، وامدار زلال چشمانش میشوند. فردا گلی میشکفد که عطرش از همه پنجرههای بسته عبور خواهد کرد؛ از همه دیوارهای سنگی، خیابانهای تاریک، کوچههای رنگ و رو رفته. فردا گلی میشکند که پنجرهها را باز خواهد کرد و آینهها را شفاف. فردا گلی میشکفد که ابرها را به باران دعوت میکند، باران را به زمین تشنه میفشاند، گلها را میرویاند و خورشید را صدا میکند تا رنگینکمانی شگفت، شرق تا غرب زمین و آسمان را به هم بدوزد؛ رنگینکمانی زیباتر از همه آذینها و خیرمقدمها، رنگینکمانی که مزین به نام زیبای زیباترین گل دنیاست. گلی که کشتیبان «سفینهالنجاه» است.
حضرت ابوالفضل (علیهالسلام)
پیش از تو هیچ ماهی قدم بر خاک نگذاشته پیش از تو مرد شبهای نخلستان کوفه، مضطرب خورشید معصوم خویش بود که چگونه تنها بماند طوفان خونین آینده؛ ولی اینک تو آمدهای. اینک ماه، پشتوپناه خورشید است. اینک دستهای شهرآشوبت، دلگرمی بیپایان کربلا خواهند شد. آه ای نورسیده! از همین آغاز، تو مرد به دنیا آمدهای. کودک نیستی انگار. مهیا برای سرکوب کردن فتنهها، پا به عالم نهادهای و علی در رخسار نوظهور تو، خویش را خواهد دید و دستهایت را شایسته عرصههای ستیز و نبرد خواهد یافت. پدر را تماشا کن. تو فرزند تمام رشادت و غیرت او هستی. گهواره مولود امروز تنها به سمت کربلا تکان میخورد. تمام آبهایی که شرمنده دستهای تواند، اشکهای پدرت میباشند که از دل چاه جوشیدهاند. توان راز رشیدی که روزی فرات بر لبت آورد. با تو، خیمههای جوانمردی بیستون نمیماند. درهای بهشت را دستان تو بر روی ما خواهند گشود. از روزی که تو آمدهای، دیگر هیچ چشمی زیبایی ماه آسمان را باور ندارد. هلال شعبان چشم دوخته به بدری که از منزل علی سرزده است. امروز که آمدهای، فاطمه اولین کسی هست که میلادت را شکر میگوید. بعد از میلاد تو، دیگر هیچکس دلواپس کربلا نبود.
امام سجاد (علیهالسلام)
ای سجادہ نشین عرش! میآیی و ملائک به حضورت میبالند. همراه نسیم تا خلوت گلهای سجاده میآیی تا در شبهای نور، برترین زینت عبادتکنندگان جهان باشی، پیشانی موحدت، همه عمر آشنا به خاک بود و لبهای زمزمهگرت یکنفس نیایش میسرود. چه زیبا طلوع کردی که آبی نیایش را در دریای بیکرانه جانت به بشریت هدیه دادی، نخل قامتت به نماز و نیایش بارور میشود و نجوای نیایشهای عاشقانهات، دائرهالمعارف عرفان و آگاهی است. صحیفه سجادیه را برای همیشه تاریخ ذخیره ساختی. روز میلاد تو، روز پیوند نماز و جهاد است و روز یگانگی دین و حکومت. تو زندگی را با رنگ دعا در کام بشر ریختی؛ آنگاهکه جماعت مسلمانان یا از ترس ظلم و استبداد بنیامیه، راه زهد و گوشهگیری پیش گرفته بودند و با دنیا کاری نداشتند و یا در علاقه دنیا و غنائم جنگ غرق بودند و معنویت و عبادت را با زندگی بیگانه میدانستند. میلاد تو، میلاد راز و نیاز است. میلاد تو، معنای زندگی عاشقانه است. میلاد تو، میلاد عشق است. مناجاتی بخوان به درگاه نور تا تمام سنگیندلان نعرههای توبه برآورند و انبوه از بغض و انابه شوند. نیایش تو، تمام خاک را در محاصره اقرار عشق گرفته است. عبادات تو، محکمه سنجش انسان است. عیار شرافت و طهارت، قانون دعاهای توست؛ کتاب هدایتی که رد پای سجده و سجاده و وصایای جاودانگی تو را در واژههایش ذخیره کرده است.
حضرت علیاکبر (علیهالسلام)
تو علیاکبری؛ علوی سیرت و محمدی صورت. در آغوش باران زاده شدهای و از سینه بهار، شیر نوشیدهای. از عشیره گلسرخی و از تبار آفتاب. کوهستانها، هوای پاک نفسهایت را به عاریت گرفتهاند. شاعرانهترین واژههای شعر بلند حماسهات را سرودن نمیتوانند. تو اردیبهشت فصلهای جهانی. خاکستریترین روزها را خورشید کلامت به تپش وامیدارد. تو شبیهترین غنچهها به بهاری. تو شبیهترین شکوفهها به پیامبری. همه عطر تو را میشناسند؛ نارنجها، ابرها، بادها و گنجشکها.
نام تو در خون همه گلبرگهای زیبا جریان دارد. همه عطرها از مهربانی تو سرچشمه میگیرند. ابرها همه باران میشوند تا بیواسطه گونههای بهشتیات را ببوسند. با آمدنت، عشق به مهمانی خانههای فراموششده میرود و سقف خانهها ستاره پوش میشوند. چه تقدیر نیکویی بر قلم پروردگار جاری شد و چقدر خدا، خاطر حسین را میخواست که به جوانش سیمای نبوی و خُلق محمدی داد. وقارت، شکوه محمد را به خاطر میآورد و قدمهای محکمت، طنین گامهای مهربانش را. ای فرزند چشمه و کوه! آیههای اولین لبخندت، اطلسیهای بیشماری را به شکفتن نشاند. تو گویی خاک از آفرینشی تازه بازمیگردد! آمدی و بارقههای معطرت، کوهستان را به هلهله خواند. زاده لیلا! همه لیلاهای جهان را مجنون کردهای.
منبع: ماهنامه خانه خوبان