آیا سکوت علی (علیهالسلام) در برابر خلفا به معنای تقدیر و امضای رفتار و بدعتهای آنها نیست؟
بهرهبرداری از فضای حزنانگیز جامعه در پی رحلت حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآله) و عطش مردم در شناخت جایگزین «محوریت» حکومت اسلامی، زمینه شکلگیری شورای سقیفه را فراهم ساخت.
این شورا زمانی شکل گرفت که حضرت علی (علیهالسلام) پیکر پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) را برای خاکسپاری آماده میساخت. خشن معرفی کردن چهره امام به دلیل کشتن بسیاری از سران و بزرگان مشرک قریش در جنگها سبب شد حضرت به جایگاه واقعیاش دست نیاید. توجیه و تحریف چهره واقعی امیر مؤمنان، واقعه تاریخی «غدیر» را به فراموشی سپرد و علی (علیهالسلام) ماند و دو راه در پیش: «رویارویی» یا «سکوت».
هراس از تحریف اسلام و ترویج بدعتها، بازگشت مردم و زمامداران به عصر جاهلیت، حاکمیت اشراف، شکل گرفتن شکاف طبقاتی و تبعیض علی (علیهالسلام) را به انتخاب گزاره نخست فراخواند.
بر این بنیاد، در مسیر احقاق حق و گزاردن تکلیف برآمد. دست حسن (علیهالسلام) و حسین (علیهالسلام) و فاطمه (علیهاالسلام) را گرفت، برای بازگرداندن خلافت به جایگاه واقعیاش به خانه یاران پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) شتافت و از آنان یاری خواست.
در این رایزنی الهی جز چهار تن (سلمان، ابوذر، عمار و مقداد) کسی با حضرت یار نشد. نداشتن یاور از یکسو، عدم اعتراض مردم به حاکمیت غیر علی (علیهالسلام) و رویکرد جامعه به تنپروری و عافیتطلبی از سوی دیگر، علی (علیهالسلام) را به انتخاب گزاره دوم رهنمون شد.
آن حضرت، بعدها در بازگشت از جنگ نهروان در پاسخ بدین پرسش که چرا چنانکه با طلحه و زبیر نبرد کردی، به جنگ غاصبان خلافت نشتافتی، فرمود: اگر آن روز چهل یاور داشتم، مبارزه میکردم.
امام سکوت را برگزید؛ اما سکوتی که سایهاش بیستوپنج سال بر سر خلفا و اشراف و راندهشدگان پیامبر سنگینی میکرد.
علی (علیهالسلام) هرگز خلافت را مشروع ندانست. پس از مرگ خلیفه دوم، وقتی شورای انتخاب خلافت رأی به حضرت را به استمرار روش دو خلیفه سابق مشروط ساخت، حضرت با صراحت گفت، در صورت به دست گرفتن خلافت، به اجتهاد خود عمل خواهد کرد.
در بینش سیاستمداران جهان کنونی، علی (علیهالسلام) میتوانست در برخوردی تاکتیکی شرط شورا را بپذیرد و پس از به دست گرفتن زمام قدرت، به ساماندهی حکومت اسلامی پردازد؛ اما موضعگیری شفاف حضرت بر منطق «هدف وسیله را توجیه میکند» خط بطلان کشید و فریاد حقگرایی وی را در تاریخ جاودانه ساخت.
این موضعگیری سبب شد حضرت دوازده سال دیگر خلافت را از دست دهد.
اعتراضهای حضرت به سیاستهای غلط عمر در ایجاد شکاف طبقاتی و برخورد تبعیضآمیز با مسلمانان و نیز روش عثمان در تقسیم بیتالمال و برخورد با راندهشدگان پیامبر از محوریترین چالشهای وی با خلفا به شمار میآید.
امام (علیهالسلام) در سکوت بیستوپنجسالهاش، شبانگاهان با دلی اندوهبار در نخلستانها با خدایش خلوت میکرد و روز هنگام، شاداب و پرطراوت در صحنههای گوناگون حضور مییافت.
شادابی و امیدآفرینی وی بهاندازهای بود که عمر مزاحهایش را بسیار و ناگوار میدانست.
«سالهای سکوت» حضرت سالهای «سکون» نبود. او در کنار بیان حق و اعتراض به کردار خلفا، به نگارش قرآن و تدوین فقه و تربیت شاگردان میپرداخت.
حضور در عرصه سازندگی و حفر و وقف قناتهای متعدد، کاشتن نخل و رسیدگی به امور محرومان و حمایت از صحابه معترض در این سالها تحقق یافت. افزون بر این، حضرت در امور قضایی و سیاسی و نظامی مشاور دلسوز خلفا به شمار میآمد. خلفا با اذعان به جایگاه محوری علی (علیهالسلام) در مسائل مهم حکومتی و اعتراف به اشتباهاتی که توسط وی اصلاح میشد،(1) سنگینی حضور علی (علیهالسلام) ژندهپوش و شوخطبع را بر گرده خود احساس میکردند.
حضرت دوران بیستوپنجساله سکوت خود را با عبارت «همانند کسی که استخوان در گلو و خار در چشم دارد، بردباری ورزیدم» (2)، به تصویر میکشد؛ اما در حقیقت روش سیاسی، اجتماعی و فرهنگی حضرت چنان بود که او نیز خار دیدگان و استخوان گلوی مخالفانش به شمار میآمد.
پینوشتها:
1) لولا علی لهلک عمر؛ این جمله زمانی از دهان عمر برون آمد که حضرت حکم سنگسار زن آبستن را مردود شمرد و جنین را مستحق سنگسار شدن ندانست.
2) وصبرت وفی العین قذی وفی الحلق شجا، آری تراثی نهبا؛ دیدم صبر کردن خردمندی است. پس صبر کردم درحالیکه چشمانم را خاشاک و غبار و گلویم را استخوان گرفته بود، میراث خود را تاراج رفته دیدم.
(خطبه سوم نهجالبلاغه)
منبع: مجله پرسمان