ابوبصیر از امام صادق (علیهالسلام) روایت میکند که آن حضرت فرمود: «هشامبنعبدالملک از پدرم پرسید: به من خبر ده در آن شبی که علی (علیهالسلام) کشته شد، مردمان دوردست که از شهری که علی (علیهالسلام) در آن بود فاصله زیادی داشتند، چگونه از شهادت وی باخبر شدند؟» پدرم به هشام فرمود: «در آن شبی که علی (علیهالسلام) به شهادت رسید. هیچ سنگی را از روی زمین بر نمیداشتند، مگر آنکه در زیر آن خون تازه یافت میشد و نیز همینطور بود شبی که هارون، برادر موسی مفقودالاثر شد، و همچنین شبی که یوشعبننون کشته شد، و نیز شبی که در آن عیسیبنمریم به آسمان بالا برده شد، و همچنین شبی که در روز آن، حسینبنعلی (علیهالسلام) کشته شد».1
1. معادشناسی، ج 4، ص 191.
سخنان امام حسن (علیهالسلام) در باره پدر، پس از شهادت او
بعد از شهادت امیرالمؤمنین (علیهالسلام)، امام حسن مجتبی (علیهالسلام) خطبهای ایراد فرمودند، و پس از حمد و ثنای خداوند، اینگونه درباره پدر سخن گفتند: «همانا که در شب گذشته، روح مردی به سرای جاودانی شتافت که هیچ یک از پیشینیان به کردار و عمل او نرسیدهاند، و در میدان مسابقه تقوی و عمل صالح، از برابر شدن با او و پیشیگرفتن از او، فروماندهاند، و نیز هیچ یک از آیندگان بهپای او نخواهند رسید.
او مردی بود که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) علم جنگ را به او میداد، و در میدان کارزار با دشمنان خدا میجنگید درحالیکه جبرئیل از طرف راستش و میکائیل از طرف چپش او را مدد مینمود. او هیچگاه پشت به جنگ نمینمود، و از نبرد باز نمیگشت مگر وقتی که خداوند به دست او فتح میکرد.
ای مردم! من فرزند کسی هستم که بشارتدهنده به بهشت و ترساننده از عذاب دوزخ بود. من فرزند چراغ تابناک و مشعل فروزان هدایت هستم. من فرزند کسی هستم که جبرئیل در خانه او هبوط میکرد و از خانه او صعود میکرد و من فرزند کسی هستم که خداوند هر گونه ناپاکی و پلیدی را از وجود او زدود و او را به مقام طهارت خالص و زلال رساند».1
1. مستدرک، ج 3، ص 172، به نقل از: معادشناسی، ج 4، صص 152 و 153 (با اندکی تغییر)
دشواری شناخت علیبنابی طالب (علیهالسلام)
علیبنابیطالب (علیهالسلام) بزرگمردی است که به دلیل بهرهمندی از خصلتهای الهی در حد کمال، همواره فراتر از اندیشه بشر بوده و هنوز نیز سیمرغ ذهن بشر نتوانسته در قله قاف عظمت او جای گیرد و بدان احاطه یابد؛ چنان که خود در این باره میفرماید: «ینْحَدِرُ عَنِی السَّیلُ وَلا یرْقی اِلی الطَّیرُ؛ کوه بلند را مانم که سیلاب [دانش] از ستیغ من ریزان است، و هیچ پرندهای توان پرواز به قلهام را ندارد.» 1 قالب زمان و ظرف روزگار، از گنجاندن چنین وجود باعظمتی در خویش ناتوان است. چرا که او همواره جلوتر از زمان بوده و به همین دلیل، ناشناخته باقیمانده است. جبران خلیل جبران در این باره مینویسد:
من معتقدم که فرزند ابیطالب، اولین عربی بود که با روح کلی رابطه برقرار نمود. او از دنیا رخت بست، درحالیکه رسالت خود را به جهانیان نرسانده بود؛ و چشم از این دنیا پوشید، مانند پیامبرانی که در جوامعی مبعوث شدند که گنجایش آنان را نداشتند، و به مردمی وارد شدند که شایسته آنان نبودند، و در زمانی ظهور کردند که زمان آنان نبود. خدا را در این کار حکمتی است که خود داناتر است.2
به تعبیر دکتر علی شریعتی: «برادر! چراغها را باید روشن کرد. من از تو برای طلوع، بیتاب ترم، بگذار تا مذهب وحی را ببینم. چهره علی در روشنایی، زیبا و خدایی است. به تو و من، به بی مذهب و مذهبی، هر دو، علی را در تاریکی نشان دادهاند و این موضوع بر دشواری شناخت علی دامن زده است».3
1. نهجالبلاغه، خطبه 3.
2. سوسن فروتن شیرازی، عرفان در اندیشه جبران خلیل جبران، ص 46.
3. دفترهای سبز، ص 122.
.
.
.
منبع: مجله گلبرگ