حاج عيسي جعفري كه هنوز هم درد دوري از امام در چهرهاش موج ميزند، درباره تحمل ايام بعد از رحلت امام خميني (ره) ميگويد: وقتي آقاي خامنهاي به عنوان رهبر انتخاب شدند، ما خيلي آرام شديم.خدا رحمت كند حاج احمد آقا و خود امام را كه خيلي به اين مسئله اهميت ميدادند. يادم هست روزي آقا به عنوان رئيس جمهور در سازمان ملل سخنراني كردند. بعد از صحبتهاي ايشان حاج احمد آقا در اتاق امام را باز كرد و آمد بيرون و گفت «حاج عيسي! امام تمام صحبتهاي آقاي خامنهاي را گوش داد و بعد گفت كه ايشان به درد رهبري ميخورد«.
خواهش حاج احمد آقا از آیت الله خامنه ای در شب رحلت امام
خادم امام خميني (ره) به شب رحلت امام اشاره كرده و يادآور ميشود: شبي كه امام از دنيا رفتند، به بيمارستان رفتيم؛ پزشكان، بالاي سر امام بودند و در حال تقلا براي اينكه كاري انجام دهند. حاج احمد آقا گفتند «اين تلاشي كه داريد ميكنيد فايدهاي هم دارد؟» دكترها گفتند «خير، ديگر تلاش نتيجهاي ندارد» حاج احمد آقا گفتند «اگر فايدهاي ندارد، پس ديگر اينقدر اذيتش نكنيد و رهايش كنيد تا راحت باشد» و دكترها امام را آزاد گذاشتند و چند لحظه بعد امام عروج كردند و به ملكوت اعلي رفتند.
همان موقع بود كه آقاي هاشمي گفتند «همين الان اعلام كنيم كه امام فوت كردند» اما حاج احمد آقا موافقت نكردند و گفتند «صبر كنيد تا زمانش فرا برسد» بعد از آن در همان بيمارستان آقاي خامنهاي را خواستند و هيئت امنا سريعاً جلسهاي را تشكيل دادند و در اتاق ديگري رفتند.
چند دقيقه بعد ديدم كه حضرت آقا از اتاق بيرون آمدند و از پذيرش مسئلهاي طفره ميرفتند كه حاج احمد آقا دنبال ايشان آمدند و با اصرار فراوان از ايشان خواهش كردند؛ ايشان را مجدداً به اتاق بردند و همان جا بود كه حاج احمدآقا با تلاش فراوان حضرت آقاي خامنهاي را راضي كردند كه اين مسئله را بپذيرند و هيئت امنا نيز به ايشان رأي دادند.
حاج عيسي ادامه ميدهد: امام به راحتي امام نشد؛ ايشان به واسطه رابطه با خدا امام امت شده است. ايشان ساعت 2 نيمه شب بيدار ميشدند و نماز ميخواندند؛ بعد هم تا نزديك نماز صبح مشغول قرائت قرآن ميشدند؛ ايشان به قدري غرق در مناجات و گريه بودند كه بسيار عجيب بود؛ البته ما از پشت شيشه ميديديم و آن موقع كسي در اتاق نبود.
جریان ملاقات شوارد نادزه وزير امور خارجه شوروي با امام
حاج عيسي درباره ملاقاتهاي امام خميني (ره) گفت: من معمولاً اجازه نداشتيم در ملاقاتهاي ايشان با شخصيتها حضور پيدا كنم به جز يك بار؛ آن هم وقتي «شوارد نادزه» وزير امور خارجه شوروي نماينده گورباچوف براي دادن جواب نامه پيش امام آمده بود و ما هم آنجا بوديم.
وقتي امام آمد، شواردنادزه نگاهش كه به امام افتاد رنگش سفيد شد و نطقش كور شد؛ شروع به خواندن از روي نوشتهاي كه آورده بود، كرد. پس از آن امام فرمودند «اينها جواب نامه من نيست كه تو ميگويي» و او دوباره همان صحبتهاي خود را ادامه داد و امام فرمود «لابد متوجه نشده كه من برايش چي نوشتم كه اينطور جواب ميدهد» ولي او همچنان ادامه ميداد و دفعه سوم امام بلند شد و گفت «ما ميگوييم ما نميميريم، ما زنده هستيم ما از اين عالم به عالم ديگري هجرت ميكنيم و آنجا بايد جواب اين چند روزه كه در اين دنيا هستيم را بدهيم و اين خيلي مهم است كه ما باور كنيم در اين عالم موقت هستيم».
گلایه از برخی از مدعیان دفاع از امام
از حاج عيسي پرسيدم: «چرا امام دوست نداشتند فرزندان و نوههايش و در يك كلمه اهل بيتشان وارد سياست شوند؟» كه نگاهي عميق به من كرد و چند لحظهاي سكوت. سرش را بالا گرفت و گفت «بهتر است در مورد اين موضوع صحبت نكنيم».دل پر خوني داشت از آنان كه دم از امام ميزنند و ادعا دارند و گفت «مطمئن باشيد خدا نخواهد گذاشت كه كسي از اسم امام سوء استفاده كند و مردم نيز به اين راحتيها رضا نميدهند؛ آنهايي كه در اين راه بيايند موفق نخواهند شد و فقط خودشان را خراب ميكنند و عقب مياندازند و دوراني طول ميكشد كه بيايند سرجاي اولش و نخواهد شد».
خادم امام خميني (ره) در ادامه با اشاره به خاطراتي از كساني كه روزي دور امام بودند و الان در خط امام نيستند، بيان كرد: اينكه كسي روزي با امام (ره) بوده معيار اينكه امروز در خط امام (ره) باشد، نيست. ميرحسين موسوي در آن زمان نخست وزير بود كه وسط كار استعفا داد و آقا نيز به او اعتراض كرد و امام هم قبول نميكرد و همه اينها فقط به خاطر آن بود كه شيرازه كشور حفظ شود. برخي كساني كه آن زمان دور امام بودند و حرف امام را ميشنيدند و امام كمكشان ميكرد، امروز به راه ديگري رفتهاند.
جریان منتظری – امام با دو دست بر سر خود زدند
وي ادامه ميدهد: من يك مسئلهاي در مورد آقاي منتظري به شما بگويم. يك سال بود كه حاج احمد آقا هر هفته به قم ميرفت. ما خيال ميكرديم كه ايشان در حوزه علميه قم درس ميخواند ولي يك روز آمد و خودش را جلوي امام به زمين زد؛ امام (ره) فرمودند «چه شده است؟» و حاج احمد آقا گفت «ناراحتم، ديگر خسته شدهام و ديگر نميتوانم. دكتر گفته است 10 روز استراحت كن»، امام گفتند «خب برو استراحت كن. بلند شو و برو».
حاج عيسي بيان ميدارد: بعد از اين زنگ زد و گفت آقاي منتظري به آنجا آمدند. وقتي اينگونه افراد ميآمدند خدمت امام ديگر ما نميتوانستيم داخل برويم. فقط من يك خواهر زاده داشتم كه در داخل خانه امام كار ميكرد. او برايمان تعريف كرد كه وقتي آقاي منتظري جلوي امام نشست، نامهاي را بيرون آورد و خدمت امام داد؛ امام تا نامه را نگاه كردند دو دستي بر سر خودشان زدند و گفتند «ما اين همه تقلا كرديم تا كشور را از چنگال آمريكا نجات دهيم، آن وقت شما ميخواهيد دوباره دو دستي كشور را تقديم آمريكا كنيد».
وي ميافزايد: آنهايي كه اين كارها را ميكنند بايد بدانند كه امروز امام از آنها ناراحت ميشود؛ اما ما انسانها بايد به فكر عاقبت خويش باشيم، ما هيچ وقت فكر نميكرديم عاقبت منتظري اين طور شود. حاج احمد آقا يك سال با مأموريت از طرف امام (ره)، قم ميرفت و منتظري را نصيحت ميكرد كه اينها كه دورهاش كردهاند، آدمهاي خوبي نيستند و بايد مواظب عاقبت خويش باشد ولي منتظري گوشش به اين نصيحتها شنوا نبود.
پیش بینی های امام
خادم امام خميني (ره) اظهار ميدارد: در واقع امام خميني(ره) بسيار به اطراف خود دقيق بود و تمام دنيايي را كه امروز ميگذرد، امام بيست سال پيش، پيش بيني كرده بودند.در خاطر دارم كه يك روز امام و حاح احمد آقا با هم در حال قدم زدن بودند، حاج احمد ايستاد و گفت «شوروي ابرقدرته، آمريكا ابرقدرته، چين ابرقدرته.» امام ايستاد و محكم به سينهاش زد و گفت ما هم هستيم.حالا امروز همه اقرار كردند كه ما هم هستيم و از ما هم واهمه دارند و هر روز هم دارند برايمان يك توطئه و نقشهاي ميچينند. امام تعيين كرده است كه جمهوري اسلامي بايد باشد و با اين رهبري، انشالله اين انقلاب به قيام جهاني ملحق ميشود.
خاطره ای عجیب از امام: هيچ وقت معلوم نشد، امام آن شب كجا رفته بود
حاج عيسي در ادامه خاطراتش ميگويد: دستگاهي توي جيب امام بود و دكترها هميشه شبها ميرفتند و آن را تنظيم ميردند. يك و نيم بعد از نصف شب بود كه با دكترها رفتيم خدمت امام؛ هر چه در زديم امام در را باز نكردند. از اينكه امام در را باز نميكردند، متعجب شدم و به ناچار مجبور شدم، در را باز كنم. داخل رفتم و ديدم امام نيستند، به دكترها خبر دادم گفتم امام نيستند، گفتند مگر ميشود، گفتم بيايد خودتان ببينيد. دكترها هم آمدند ديدند بله ايشان نيستند.
وي افزود: تمام خانه را گشتيم اما امام را پيدا نكرديم، ترسيديم حاج احمد آقا را خبر كنيم، سكته كنند، ميخواستيم فرماندههان را خبر كنيم سر و صدا شود. در حياط خانه ميچرخيديم، بعد از نيم سneva,sans-serif;">جریان منتظری – امام با دو دست بر سر خود زدند
وی ادامه میدهد: من یک مسئلهای در مورد آقای منتظری به شما بگویم. یک سال بود که حاج احمد آقا هر هفته به قم میرفت. ما خیال میکردیم که ایشان در حوزه علمیه قم درس میخواند ولی یک روز آمد و خودش را جلوی امام به زمین زد؛ امام (رحمتالله علیه) فرمودند «چه شده است؟» و حاج احمد آقا گفت «ناراحتم، دیگر خسته شدهام و دیگر نمیتوانم. دکتر گفته است 10 روز استراحت کن»، امام گفتند «خب برو استراحت کن. بلند شو و برو».
حاج عیسی بیان میدارد: بعدازاین زنگ زد و گفت آقای منتظری به آنجا آمدند. وقتی اینگونه افراد میآمدند خدمت امام دیگر ما نمیتوانستیم داخل برویم. فقط من یک خواهرزاده داشتم که در داخل خانه امام کار میکرد. او برایمان تعریف کرد که وقتی آقای منتظری جلوی امام نشست، نامهای را بیرون آورد و خدمت امام داد؛ امام تا نامه را نگاه کردند دو دستی بر سر خودشان زدند و گفتند «ما این همه تقلا کردیم تا کشور را از چنگال آمریکا نجات دهیم، آن وقت شما میخواهید دوباره دو دستی کشور را تقدیم آمریکا کنید».
وی میافزاید: آنهایی که این کارها را میکنند باید بدانند که امروز امام از آنها ناراحت میشود؛ اما ما انسانها باید به فکر عاقبت خویش باشیم، ما هیچوقت فکر نمیکردیم عاقبت منتظری اینطور شود. حاج احمد آقا یک سال با مأموریت از طرف امام (رحمتالله علیه)، قم میرفت و منتظری را نصیحت میکرد که اینها که دورهاش کردهاند، آدمهای خوبی نیستند و باید مواظب عاقبت خویش باشد ولی منتظری گوشش به این نصیحتها شنوا نبود.
پیشبینیهای امام
خادم امام خمینی (رحمتالله علیه) اظهار میدارد: درواقع امام خمینی (رحمتالله علیه) بسیار به اطراف خود دقیق بود و تمام دنیایی را که امروز میگذرد، امام بیست سال پیش، پیشبینی کرده بودند. در خاطر دارم که یک روز امام و حاج احمد آقا با هم در حال قدم زدن بودند، حاج احمد ایستاد و گفت «شوروی ابرقدرته، آمریکا ابرقدرته، چین ابرقدرته.» امام ایستاد و محکم به سینهاش زد و گفت ما هم هستیم. حالا امروز همه اقرار کردند که ما هم هستیم و از ما هم واهمه دارند و هر روز هم دارند برایمان یک توطئه و نقشهای میچینند. امام تعیین کرده است که جمهوری اسلامی باید باشد و با این رهبری، انشاءالله این انقلاب به قیام جهانی ملحق میشود.
خاطرهای عجیب از امام: هیچوقت معلوم نشد، امام آن شب کجا رفته بود
حاج عیسی در ادامه خاطراتش میگوید: دستگاهی توی جیب امام بود و دکترها همیشه شبها میرفتند و آن را تنظیم میکردند. یک و نیم بعد از نصف شب بود که با دکترها رفتیم خدمت امام؛ هر چه در زدیم امام در را باز نکردند. از اینکه امام در را باز نمیکردند، متعجب شدم و بهناچار مجبور شدم، در را باز کنم. داخل رفتم و دیدم امام نیستند، به دکترها خبر دادم گفتم امام نیستند، گفتند مگر میشود، گفتم بیاید خودتان ببینید. دکترها هم آمدند دیدند بله ایشان نیستند.
وی افزود: تمام خانه را گشتیم اما امام را پیدا نکردیم، ترسیدیم حاج احمد آقا را خبر کنیم، سکته کنند، میخواستیم فرماندهان را خبر کنیم سروصدا شود. در حیاط خانه میچرخیدیم، بعد از نیم ساعت رفتیم دیدیم امام سر جایش در تختش دراز کشیده است و هیچوقت معلوم نشد، امام در آن مدت کجا رفته بود و چطور رفت و آمد که هیچکس نفهمید و ایشان را ندید.
البته این خاطره را یک نفر از اهالی دفتر که خیلی هم ادعا دارند که ما اینچنین و آنچنان هستیم به نقل از خودش تعریف کرده است؛ درحالیکه آن شب اصلاً کسی آنجا نبود و بعدها نیز خبردار نشدند. من خودم چند وقت پیش در مجلسی این خاطره را تعریف کردم و آنها از زبان من شنیدند و بعد به نام خودشان خاطره را ثبت کردند و در کتاب چاپ کرده و ادعا کردند که ما آن شب آنجا بودیم و دیدیم که امام در اتاق نیست
منبع: سایت صالحات