انقلاب اسلامی
  • 6117
  • 192 مرتبه
حال حافظهٔ تاریخی‌تان چطور است؟

حال حافظهٔ تاریخی‌تان چطور است؟

1399/10/13 12:36:42 ب.ظ

وقتی عالی‌ترین مقام ایران به رمان گوژپشت استناد کرد


تجربهٔ داشتن سلاح

تصمیم خودش را گرفته بود. آن‌قدر مصمم که به یکی از - همراهانش گفته بود: «در این ملاقات همه‌چیز را تمام می‌کنم. جلسه را طوری پیش می‌برم که به آنچه می‌خواهم، برسم». ساعت ملاقات فرارسید. نخست‌وزیر و هیئت همراه وارد اتاق مخصوص دیدارهای رهبری شدند. بعد از احوال‌پرسی‌ها و گفت‌وگوهای متداول، رهبر انقلاب یک سؤال غیرمتعارف در دیدارهای رسمی پرسیدند: «آقای نخست‌وزیر! شما رمان گوژپشت نُتردام را خوانده‌اید؟» نخست‌وزیر سری تکان داد که معنای آری یا نه از آن معلوم نمی‌شد. ایشان ادامه دادند: «یکی از شخصیت‌های این رمان، زن بسیار زیبایی است که همهٔ مردان مشهور و قدرتمند شهر پاریس به دنبال رسیدن به او هستند، اما کسی جرئت نداشت به او نگاه بدی داشته باشد؛ می‌دانید چرا؟ چون همه می‌دانستند که این زن، چاقویی بسیار ظریف، تیز و دسته سپید در اختیار دارد که به هنگام نیاز، در استفاده از آن تردید نمی‌کند!»

نخست‌وزیر که هنوز نمی‌دانست ربط این قصه به دیدار او با عالی‌ترین مقام سیاسی و مذهبی جمهوری اسلامی ایران چیست، به‌یک‌باره ماجرا را فهمید. قصه ازاین‌قرار بود که: سعد حریری، نخست‌وزیر وقت لبنان، قصد داشت دربارهٔ موضوع خلع سلاح حزب‌الله لبنان با رهبر انقلاب اسلامی دیدار کند و به تعبیر خودش کار را یکسره کند، اما فضای جلسه با مدیریت هوشمندانهٔ رهبر انقلاب، طور دیگری رقم خورد. رهبر انقلاب پس از بیان قصهٔ «ازمیریلدا»1، خطاب به آقای نخست‌وزیر فرمودند: «لبنان مثل همان زن زیباست. لبنان عروس خاورمیانه است. خیلی‌ها به کشور شما نظر دارند. اسرائیل خطری است که شما را تهدید می‌کند. مگر تا خیابان‌های بیروت نیامدند؟ مگر مردم را نکشتند؟ ویران نکردند؟ سلاح مقاومت مثل همان دشنهٔ ازمیریلداست؛ دشمن را نومید می‌کند و امکان عمل را از او می‌گیرد». آقای نخست‌وزیر، بعد از جلسه در پاسخ به پرسش یکی از نزدیکانش دربارهٔ طرح نکردن مسئلهٔ خلع سلاح حزب‌الله گفته بود: «دیدی ایشان جلسه را چگونه اداره کرد. مگر می‌شد مطرح کرد؟»2


فرصتی برای هزاران بار زندگی

همهٔ آدم‌ها دوست دارند دو بار زندگی کنند! یک‌بار به دنیا بیایند و تجربه کنند و بار دیگر به دنیا بیایند و از تجربه‌هایشان استفاده کنند.

هرچند برای معدود افرادی در طول تاریخ پیش آمده که پس از مرگ، حیات دوباره‌ای را تجربه کنند، ولی این قاعده برای همهٔ آدم‌های دنیا اجرا نمی‌شود؛ بنابراین آدم‌ها باید از فرصت‌هایی که دارند به‌خوبی استفاده کنند که فرصت‌ها مثل برق و باد می‌گذرند.

اما آدم‌ها هرچقدر هم که زرنگ باشند و پرتلاش، بازهم از خطا و اشتباه در انجام کارهایشان ایمن نیستند و بیشتر وقت‌ها هم فرصت‌هایشان را به‌واسطهٔ تجربهٔ کاری که تابه‌حال آن را انجام نداده‌اند، از بین می‌برند.

در واقع اگر عمر هر انسان را به سه قسمت تقسیم کنیم، حدود دوسوم آن به آموختن و تجربه کردن نادانسته‌ها می‌گذرد و هر انسان تنها در یک‌سوم پایانی عمرش می‌تواند از آنچه که آموخته است، بهره ببرد.

اکنون تصور کنید، آدمی بتواند درحالی‌که یک‌بار فرصت زندگی کردن دارد، ولی در واقع دو بار، سه بار، ده‌ها، صدها و هزاران بار زندگی کند. به نظر شما چنین امری ممکن است؟ شاید باورش برای شما هم سخت باشد، ولی واقعاً چنین چیزی ممکن است. به این عبارات خوب توجه کنید:

«پسرم! اگرچه من به‌اندازهٔ همهٔ کسانی که پیش از من بوده‌اند زندگی نکرده‌ام، اما در کردار آنان به‌دقت نگریستم و در اخبارشان تفکر نمودم و در آثار آن‌ها به سیر و سیاحت پرداختم تا همچون یکی از آنان شدم؛ بلکه گویا در اثر آنچه از تاریخ آن‌ها به من رسیده، با همهٔ آنان از اول تا آخر بوده‌ام. من قسمت زلال زندگی آنان را از قسمت تاریکش، بازشناختم و سود و زیانش را دانستم»3.

امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) در این توصیهٔ پدرانهٔ کوتاه، درس عمیقی از زندگی را برای ما بیان می‌فرمایند. درس توجه و گوش سپردن به نادانسته‌هایی که دانستنش در عمر کوتاه دنیایی، بر عرض و عمق رفتارها، گفتارها و افکار ما در زندگی می‌افزاید.

تجربه‌ها، حافظه‌های تاریخی‌اند. گاهی این حافظه‌ها به وسعت یک ملت در طول تاریخ حیات آن‌ها است. توجه به این حافظه‌های تاریخی، موجب پیشرفت و سعادت آنان می‌شود و غفلت از تجربه‌ها، رهزنان فکر، عقیده و آگاهی را به طمع می‌اندازد که دروغ‌ها و تحریف‌ها را به‌جای حقیقت‌ها و واقعیت‌ها بنشانند.

در دنیای امروز با روش‌های متنوعی می‌توان تجربه آموخت. گاهی از دل سخنان شیرین یک خطیب است، گاهی از یک فیلم خوش مضمون و عمیق می‌توان تجربه آموخت، گاهی از تفکر در آثار برجای‌مانده می‌توان تجربه آموخت و گاهی هم تجربه را باید از لابه‌لای روایت‌های مکتوب تاریخی بیرون کشید و در پیش چشم قرار داد.

رمان گوژپشت نتردام به‌منظور حفظ یک تجربهٔ معماری نگاشته شده است و در دل آن روایت‌هایی از زندگی و تجربه‌های مختلف وجود دارد، اما وقتی شما به دنبال کسب تجربه باشید، از میان همهٔ روایت‌های این کتاب، در یک دیدار مهم و بین‌المللی، روایتی نقل می‌شود که با کمترین هزینه به حل یکی از پیچیده‌ترین مسائل سیاسی کمک کند و اگر آگاهی از این تجربه و نقل آن نبود، معلوم نبود سرنوشت عروس خاورمیانه و خاورمیانه، چه می‌شد.


بخوانیم، بفهمیم و به کار بگیریم

برای کسب تجربه باید زیاد بدانیم و کمتر بگوییم، قطعاً همهٔ ما در زندگی خودمان اولویت‌های مختلفی در مسائل سیاسی، اعتقادی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی داریم. اولویت‌هایمان را مشخص کنیم و برای رسیدن به آن‌ها هدف‌گذاری کنید.

پس از مشخص نمودن اولویت‌ها و اهداف، معیارمان در خواندن، دیدن، شنیدن و حتی گفتن، همان اولویت‌ها و اهدافمان باشد. در خواندنی‌ها، دیدنی‌ها، شنیدنی‌ها و حتی گفتنی‌هایمان دنبال چیزی باشیم که به ما تجربه‌ای را بیاموزد.

سعی کنیم مطالبی که می‌خوانیم، می‌بینیم و می‌شنویم را درست بفهمیم و فهمیده‌هایمان را یادداشت کنیم.

گاهی اوقات یادداشت‌هایمان را مرور کنیم و در موقعیت‌های مناسب برای دیگران بازگو کنیم.

بعد از مدتی به‌صورت ناخودآگاه، پیش از انجام هر کاری ابتدا دنبال تجربه‌های دیگران می‌گردیم و با فهم درست تجربه‌های دیگران، برای انجام کار خودمان تصمیم می‌گیریم.


پی‌نوشت‌ها:

1. زن زیبای رمان گوژپشت نتردام.
2. برداشتی آزاد از روایت دیدار رهبر انقلاب با سعد حریری، نخست‌وزیر وقت لبنان که در آذرماه ۱۳۸۹ برگزار شده بود. این خاطره توسط طارق متری (وزیر اسبق فرهنگ و ارشاد لبنان) بیان شده است.
۳. نهج‌البلاغه، نامهٔ ۳۱.

منبع: ماهنامه خانه خوبان