مظلومیت واژههایی چون «جمهوریت»، «آزادی»، «مردمگرایی» و «اصلاحات» زمانی آشکار میگردد که در نقبی به تاریخ سوءاستفاده و استفاده ابزاری از این واژهها از طرف یکسونگران به تاریخ و آنانی که در تحریف و تقطیع تاریخ هرگز به مقاطعی که مردم قربانی چنین واژههایی شدند اشاره نمیکنند، برای عامه مردم آشکار گردد.
شکی نیست که انقلاب کبیر فرانسه زاییده حکومت دیکتاتوری لوئی شانزدهم و همسویی کلیسا و مسیحیت تحریفشده با چنین نظام شاهنشاهی و نیز فشار و فقر جامعه در زیر تازیانه نظام طبقاتی اشراف به شمار میرود، انقلابی که مردم را وادار به واکنش در برابر بیعدالتیها ساخت و با حرکت خود بر نظام ستمشاهی پایان بخشید.
اما اینکه کسانی که به نام «جمهوریت»، «خردگرایی»، «مردمسالاری» و «آزادی» شمشیر را برای کلیت دین خدا از رو بسته و با بهرهگیری از حرکت مردم در حذف حکومت دیکتاتوری و اشرافی لوئی شانزدهم به قدرت رسیدند، خود از چه پیشینهای برخوردار بودند و چه نوع حکومتی را به نام «جمهوریت» پس از حذف دین در جامعه بنیان نهادند، مقولهای است که شیفتگان تفکر لیبرالیستی و دینستیزان و تحریف گران تاریخ بهسرعت از کنار آن میگذرند.
«مجلس ملی» موسوم به «کنوانسیون»، «کمیته نجات ملی» و «شورای شهر» را میتوان سه دستاورد انقلاب فرانسه در آن مقطع تاریخی به شمار آورد که هر سه مسیر دیگری را پیمودند; مسیری که به شکلگیری دهشتناکترین حکومت پلیسی به نام «جمهوریت» و «مردمگرایی» شد; این مسیر فرایند حذف «دین» و «اخلاق» و اهتمام بیشازحد به خردگرایی بود. "ویل دورانت" در تاریخ تمدن از مبارزه نمایندگان مجلس و اعضای شورای شهر با مسیحیت، بستن کلیساها، نامیدن کلیساها به «پرستشگاه خرد» و خواندن «سرود آزادی» در کلیساها بهجای دعا یاد میکند و مینویسد:
«رهبران مبارزه علیه مسیحیت عبارت بودند از: ابر، شورای شهری و شومت، نماینده کمون پاریس. گروهی از سان - کولوت ها تحت تأثیر سخنرانی شومت و مقالات ابر به صومعه من - دنی حمله بردند (16 اکتبر 1793) تابوتهای خانوادههای سلطنتی را خالی کردند و با ذوب فلزات آنها به جنگ پرداختند. در 6 نوامبر، کنوانسیون به کمون پاریس دستور داد که رسماً کلیسای مسیحی را انکار کند، در 10 نوامبر، عدهای از مردان و زنان ساکن محلات کارگری پاریس و جمعی افراد بیسروپا، با لباسها و آلات مذهبی مسخره از کوچهها گذشتند و وارد کنوانسیون شدند و از نمایندگان خواستند که تعهد کنند در جشنی در آن شب در کلیسای بزرگ نوتر - دام - که نام آن را به پرستشگاه خرد تبدیل کرده بودند شرکت جویند. در آنجا محراب تازهای ساخته بودند که در آن دوشیزه کاندی از اپرای پاریس با لباسی مرکب از پرچم سه رنگ و با کلاهی سرخ بهعنوان «الهه آزادی» به چشم میخورد. همراه وی خانمهای جذاب و دلربایی بودند که «سرود آزادی» را میخواندند. زائران در صحن کلیسا به پایکوبی و آوازخوانی پرداختند و در این ضمن در محرابهای جینی، به قول گزارش گران مخالف، سودجویان آزادی، مراسم عشقبازی را بهجای آوردند. (1)
حرکت دینستیزانه و غیراخلاقی نمایندگان مجلس و شورای شهر واکنشهای جدی را از سوی مردم به دنبال داشت و مردمی که به دنبال رفاه و آزادی و رهایی از استبداد پادشاهی و استعمار اشراف بودند، در ادعای منادیان «جمهوریت» و «آزادی» شک و تردید کردند. خوف از نافرمانی مردم، و حرکت مسلحانه مسیحیان مؤمن و معتقد، جمعی را که بر آن بودند خلأ دین را با پیروی از «خرد» محض پر نماید، مجبور به بازنگری در موضعگیریها نمود. ویل دورانت مینویسد: «کنوانسیون پس از تأمل بیشتری به این نتیجه رسید که شاید در سیاست ضد مسیحی خود مبالغه کرده باشد، جمعی از نمایندگان بر این عقیده بودند که با حقایق نخستین نمیتوان به وجود خدا پی برد، عدهای از وحدت وجود طرفداری میکردند و بالاخره برخی ملحد بودند و درعینحال، دستهای از آنان از خود میپرسیدند که آیا خشمگین ساختن کاتولیکهای مؤمن و معتقد کاری عاقلانه است یا نه; زیرا این عده در اکثریت بودند و بسیاری از آنها آمادگی جنگ مسلحانه علیه انقلاب را داشتند.» (2)
«ویل دورانت» در خصوص تلاش «روبسپیر» برای بازگرداندن دین در این مقطع اشاره میکند; تلاشی که از چهره مزور و سالوس منش وی در برخورد با مفاهیم دینی و در پیش گرفتن مشی تاکتیکی با آموزههای مسیحیت پرده برمیدارد.
دینی که «روبسپیر» به دنبال آن بود، در حقیقت نباید تضادی با دیدگاههای «ژان ژاک روسو» و جمهوریتی داشت که وی و دوستانش آن را مورد پرستش قرار داده بودند.
«ویل دورانت» مینویسد: «روبسپیر» که دستش به خون آلوده و باز شده بود، در این هنگام درصدد بازگرداندن مذهب به فرانسه برآمد، کوشش بهمنظور برقراری خردگرایی بهجای مسیحیت، کشور را علیه انقلاب برمیانگیخت. در پاریس، کاتولیکها علیه بسته شدن کلیساها و آزار کشیشها طغیان میکردند، هرروز عده بیشتری از طبقات پایین و متوسط در مراسم قداس یکشنبه شرکت میجستند. «روبسپیر» در یکی از خطابههای فصیح خود (7 مه 1794) استدلال کرد که وقت اتحاد مجدد انقلاب با روسو، پیش رو روحانی آن فرارسیده است، دولت باید از یک مذهب خالص و ساده حمایت کند که اساساً مذهب کشیش «ساووایی» در کتاب امیل بود. این مذهب متکی بود بر اعتقاد به خداوند و جهانی دیگر و بر طبق آن تقوای فردی و اجتماعی بهمنزله شالوده ضروری جمهوری به شمار میآمد. (3)
حذف دین در مقطعی از سوی این عاکفان پرستشگاه خرد از یکسو، و حرکت فریبنده و نگرش تاکتیکی آنان به دین، آنهم دینی که با آموزههای روسو و جمهوریت تحریفشده از سوی آنان همخوانی داشته باشد، موجب بروز دهشتناکترین دوران ترور در تاریخ بشر شد. دورهای که در تاریخ از آن به «دوره وحشت» یاد میشود; دورهای که حذف دین و اخلاق، خوشههای خشونت را در مزرعه جمهوریت بارور ساخت.
«ویل دورانت» از این دوره چنین یاد میکند: «ترور در استانها در مه 1794 پایان یافت. ولی در پاریس تشدید شد. در دوره وحشت، تا زمانی که خود روبسپیر قربانی شد (27 - 28 ژوئیه 1794) دو هزار و هفتصد نفر در پاریس و هیجده هزار نفر در فرانسه به قتل رسیده بودند. مجموع کشتارها به چهل هزار بالغ شده است. شمار کسانی که بهعنوان مظنون به زندان افتاده بودند به حدود سیصد هزار نفر میرسیدند.» (4)
«آلبرماله» در کتاب تاریخ قرن هیجدهم و انقلاب کبیر فرانسه، دوران ترور و کشتن افراد مهمی چون «لاووازیه و شینه» را به نام جمهوریت چنین به تصویر میکشد:
«در این وقت خونریزی یا ترور عظیم شروع شد. در ظرف 47 روز از دهم ژون الی بیست و هفتم ژوئیه در شهر پاریس، 1376 سر از تن جدا شد و این عدد بیش از قتلهایی است که در چهارده ماه اخیر واقع گردیده بود. از محکومین یکی «لاووزایه» شیمیدان معروف بود که برای انجام امتحانات علمی خود تقاضای مهلت کرد. لکن یکی از قضات محکمه جواب داد: «جمهوری فرانسه دیگر شیمیدان لازم ندارد!» دیگر از معاریف «مالرزب» بود که در محاکمه لوی شانزدهم سمت وکیل مدافع داشت و دیگر «آندره شینه» شاعر شهیر بود که شربت هلاکت چشیدند. محکمه فوج فوج مظنونین را به سیاستگاه میفرستاد بدون آنکه در هویت آنها تحقیقی کند مثلاً اگر اشخاصی را هم اشتباهاً به محکمه میآوردند، قضات بدون تفتیش حال و پرسش اسم آنها را امر به اعدام میداد. گاهی طفلی 17 ساله را بهجای پدر به قتلگاه روانه میکردند و زمانی پیرمردی شصتساله را در عوض جوانی 22 ساله به سیاست میفرستادند. به قول «فوکیه تنویل» «امروز سرها مثل الواح سنگی فرومیریزند» در دو روز هفتم و هشتم ژوئیه 150 نفر کشته شدند.» (5)
گیوتینها سرها را یکی پس از دیگری بر زمین میافکند و تاریخ، هجوم و غارت وحشیانه به شهرهای لیون، مارسی و تولون را به نام جمهوری و آزادی به ثبت رسانده است. همه این اعمال از مردی سر میزد که در سخنرانی روز 26 ژوئیه در مجلس خود را «غلام آزادی» و «شهید زنده جمهوری» میخواند! تکیهکلام وی همواره «فضیلت و تقوا» بود. واژههایی که به نظر مورخان و منتقدان هیچگاه آنها را تفسیر نکرد و همواره به کلیگویی در سخنانش ادامه میداد.
تاریخنگاران از «ماکسیمیلان روبس پیر»، که در 6 مه 1758 چشم به دنیا گشوده بود و محرومیتها و ناکامیهای دوران زندگی و تحصیل از وی فردی عقدهای به بار آورده بود، بهعنوان مردی مکار، دو رو و مزور یاد کردهاند که تنها چند خصلت عوامفریبانهاش موجب شده بود که در نزد مردم بهعنوان فردی «فسادناپذیر» جلوه کند.
«آلبرماله» در تاریخ قرن هیجدهم مینویسد: «روبس پیر، اگرچه به علت خشونت لحن و غرور و بیاعتنایی و احکام قطعیه مردم را منزجر و متنفر میکرد و به قول «لوی بلان» «اتباع روبسپیر عمال جرم او محسوباند نه دوستان او»، معذلک شهرت و قبول عامه فوقالعاده یافت تا بهجایی که او را معصوم «فسادناپذیر» لقب دادند! اسباب این نام نیک پرهیزکاری و درستکاری و سادگی زندگانی او بود. «روبس پیر» در خانه نجاری در کوچه سن هنره منزل داشت، وضع لباس و هیئت او محترم و مؤدب بود، سخنی آمرانه داشت و همواره کلمات معصومیت و تقوا را بر زبان میراند و از تأثیر اخلاقی این کلمات استفاده میکرد. تا روز دهم مه طرفدار سلطنت به شمار میآمد. لکن پسازآن چنان در مرام جمهوریطلبی راسخ و با حرارت شد که گویی از اشخاصی است که تازه دینی را پذیرفتهاند و تعصب کامل نسبت به آن دارند، «میسواولار» که معتبرترین مورخ دوره انقلاب فرانسه است میگوید: «روبس پیر، مردی مکار و درونپوش و غیرقابلانکشاف» بود. او مینویسد: «آن قسمت از روح و اخلاق روبسپیر، که در خلال احوالش ظاهر شده است، روح صداقت و صراحت جبلی فرانسویان را مشمئز و منفجر میسازد. «روبسپیر مردی مزور و درونپوش و تزویر و دورویی را از اصول حکمرانی قرار داد.» (6)
برخی از تاریخنگاران بر این باورند که «روبسپیر» بیش از آنکه متأثر از اندیشههای «ژان ژاک روسو» باشد، مقهور و متأثر از اندیشههای پنجمین عضو از اعضای دوازدهگانه کمیته نجات ملی یعنی «ژرژکوتن» بوده است; مردی سیوهشتساله که با صندلی چرخدار وی را برای سخنرانی به اینسو و آنسو میبردند، «کوتن» این چهره مرموز انقلاب فرانسه و دولت در سایه، بهخوبی به جاهطلبیهای «روبسپیر» پی برده بود و همواره در سخنرانیهای خود از روبسپیر بهعنوان فردی «پاکدامن»، «میهنپرست» و کسی که «جمهوریت را با فضایل خود منور میسازد» یاد میکرد و به تحریک و تشویق وی میپرداخت. «ویل دورانت» در خصوص وی مینویسد: «ژرژ کوتن، سیوهشتساله، براثر آماس پرده مغز چنان فلج شده بود که او را با صندلی حمل میکردند، وی این بیماری را معلول افراط در روابط جنسی در روزگار جوانی میدانست، ولی زنش او را دوست میداشت، مردی خوشقلب و آهنین اراده بود که براثر رفتار انسانی خود با استانهای مهم در طی دوره ترور، مقامی ارجمند یافت.»
تعجب آنجاست که چهره مکار کوتن حتی ویل دورانت را نیز بهاشتباه انداخته است. ویل دورانت از رفتار کوتن رفتاری انسانی در دوره وحشت و ترور یاد میکند. اما در حقیقت همین چهره بهظاهر ضد خشونت و ترور، و بیآزاری که انقلابیون آن را بر صندلی چرخدار حمل میکردند، بنیانگذار «خشونت قانونی» بود.
«آلبرماله» در قرن هیجدهم به نقش کوتن در شکلگیری «جلادی قانونی» اشاره کرده و مینویسد: «روبس پیر محض مقهور ساختن این دشمنان آخرین خود، دو روز پس از عید طرح قانونی بهوسیله کوتن، که از یاران و معاونین او بود، به مجلس پیشنهاد کرد «که هر کس بهزور یا به حیله درصدد امحای آزادی برآید به مجازات خواهد رسید» کوتن میگفت: «در این موقع سستی جنایت است و متابعت رسومی که موجب تأخیر و تعویق اموراست عامه را به خطر میافکند، برای سیاست و تنبیه دشمنان وطن هیچ توقفی جایز نیست، بهمحض دست یافتن و کشف هویت آنها باید به مجازات پرداخت.» (7)
تیغه گیوتین این بار جمهوری خواهان و انقلابیون را نشانه رفت، ائتلاف کنندگان دیروز، دشمنان امروز آزادی و جمهوری محسوب شدند. «روبسپیر» در حرکتی کاملاً غوغاسالارانه، «دانتون» یار دیرینه و پرنفوذترین شخصیت انقلاب فرانسه را به همراهی جمعی دیگر را که «جمهوریت فضیلت و تقوا!» با تکیه بر شعار «خردگرایی!» بنیان نهاده بودند به گیوتین سپرد. «دانتون» در لحظات آخر پیشبینی کرد که پس از او روبسپیر نیز به گیوتین سپرده خواهد شد.
«ظهر روز 5 آوریل، محکومان را با ارابه به میدان انقلاب بردند، ضمن راه «دانتون» باز چنین پیشبینی کرد: «همهچیز را در هرجومرج وحشتانگیزی ترک میکنم، هیچیک از آنها نمیداند دولت چیست، روبسپیر به دنبال من خواهد آمد.» (8)
تا هنگامیکه موقعیت و جان نمایندگان مجلس و سایر اعضای نهادهای جمهوریت به مخاطره نیفتاده بود و تنها مردم عامی و برخی از اشراف به گیوتین سپرده میشدند هر فریادی، ضد جمهوریت، آزادی، مردمسالاری و خردگرایی به شمار میآمد، اما وقتی سر «دانتون» در زیر گیوتین از تن جدا شد آنانی که با حذف مبانی اعتقادی و اخلاقی تنها بر قانون و خردگرایی تکیه میکردند دریافتند، روزی قانون و خردگرایی آنان را به سرنوشت دانتون دچار خواهد ساخت. ازاینرو، اقلیتی در نهادهای جمهوریت خصوصاً مجلس بر آن شدند به این وضعیت خاتمه دهند.
«آلبرماله» مینویسد: «گروهی از نمایندگان، که غالباً عضو کمیته صیانت عمومی و کمیته نجات ملی بودند چون میدانستند که «روبس پیر» بر آنها رحم نخواهد کرد و دمار از روزگارشان بر خواهد آورد، پیشدستی کردند و این هیجان ملی را بهانه قرار دادند که شر روبس پیر را دفع کنند، دوستان و یاران «هبرت و دانتون» کمیته سری در آخر ژوئیه تشکیل دادند. اغلب اعضای این کمیته مظنون و متهم بودند و روبسپیر خیال تعقیب آنها را داشت. پس در نهان با حزب بیطرف مجلس سازش کردند. این حزب که در وسط جای داشت و همواره طرفداری از روبس پیر میکرد در این موقع از دوام قتل و خونریزی به تنگ آمده بود. این جماعت اگرچه اغلب مرتکب قتل هم شده بودند لکن در این وقت طرفدار امنیت و آرامش شدند.» (9)
گرچه بین برخی از گروههای انقلاب فرانسه برای کنار گذاشتن روبس پیر ائتلافی پنهانی صورت گرفت اما به هنگام حضور روبسپیر در مجلس و تکیه وی بر واژههایی چون «آزادی» و «جمهوریت» و «نفی استبداد» و «میهنپرستی» گروه میانهرو و فرصتطلب مجلس را فریفت تا جایی که برای وی کف زدند.
«ویل دورانت» در تاریخ تمدن بخشی از سخنان روبسپیر را در مجلس چنین میآورد: «استبداد بر ما حکمفرماست، ولی این بدان مفهوم نیست که خاموش بنشینم، انسان چطور میتواند کسی را سرزنش کند که حق با اوست و میداند که در راه میهنش چگونه جان بسپارد.» (10)
آلبرماله کف زدن نمایندگان میانهرو، به همراه طرفداران روبسپیر را پس از ایراد سخنرانی و افتادن مجلس به دست اقلیت پس از واکنش تند آنها چنین میآورد: «این جدال سه روز طول کشید، روز جمعه 25 ژوئیه که روبسپیر در مجلس حاضر نبود، «بارر» خطابهای قرائت کرد مشتمل بر ملامت و عیبجویی از مردمانی که درصدد سفاکی و سختگیری جدیدی نسبت به مردم هستند. مجلس رأی داد که این خطابه را طبع نموده به کمون بفرستند. چون روبسپیر از این واقعه خبر یافت، روز 26 ژوئیه به مجلس حاضر شد و نطقی مفصل که بهزحمت و دقت بسیار فراهم و آماده کرده بود، ایراد نمود و مکرر خود را به صفت «غلام آزادی» و «شهید زنده جمهوری» خوانده و کمیتهها را هم متهم ساخت که در پی فشار آوردن بر مجلس هستند و درخواست کرد که کمیتهها را از مردمان فاسد که مشتی دزد و خائن هستند پاک و مصفا سازند. حزب بیطرف و افراد فرصتطلب مجلس باز تحت تأثیر نطق روبسپیر واقع شده و بهشدت کف زد، لکن «کامبون» در جواب اعتراضات مؤثره کرد و مجلس رأی خود را اظهار نمود و این نخستین دفعهای بود که روبسپیر در مجلس مغلوب میشد. (11)
روز 27 ژوئیه «روبسپیر» در حالی وارد مجلس (کنوانسیون) شد که احساس میکرد همهچیز بر وفق مراد وی خواهد بود، اما غافل از آنکه هدایت و ریاست مجلس امروز در دستان مخالفین وی و طرفداران «دانتون مقتول» است.
سخنان «روبسپیر» در هیاهوها گم شد و روبسپیر پس از یک مجادله و موضعگیریهای مخالفین و موافقین دستگیر و روانه شهرداری شد.
ویل دورانت چگونگی حمایت «شهردار شهر» و رویارویی طرفداران روبسپیر و مخالفین وی که نهایتاً به پیروزی مخالفین انجامید و نیز چگونگی اعدام روبسپیر و برادر وی به همراه «کوتن» و «سن ژوست» در میان شعار مردمی که فریاد میزدند «مرگ بر حداکثر!» چنین میآورد: فلوریو - سکو شهردار پاریس دستور داد که زندانیان را به ساختمان شهرداری منتقل کنند و در آنجا آنها را مانند میهمانان محترم پذیرفت و حاضر به حمایت از آنان شد. رؤسای کمون از «آنریو» که رئیس گارد ملی در پاریس بود، خواستند که سربازان و توپها را به قصر تویلری ببرد و اعضای کنوانسیون را تا زمانی که حکم توقیف را لغو نکردهاند در اسارت نگه دارد. ولی «آنریو» به سبب مست بودن نتوانست مأموریت خود را انجام دهد.
نمایندگان «پول باراس» را مأمور گردآوری عدهای ژاندارم کردند تا به ساختمان شهرداری برود و زندانیان را دوباره دستگیر کند، شهردار بار دیگر از «آنریو» استمداد کرد و او نیز چون قادر نبود که اعضای گارد ملی پاریس را گردآوری کند، فوراً گروهی از «سان - کولوت ها» را بهجای آنها جمع کرد ولی این افراد علاقه زیادی به کسی نداشتند که دستمزد آنها را پایین آورده و «ابر و شومت»، دانتون و دمولن را به قتل رسانده بود. علاوه بر این، باران شروع به باریدن کرد و آن عده بهتدریج به سرکار یا به خانههای خود بازگشتند. «باراس» و ژاندارمها به سهولت بر ساختمان شهرداری مستولی شدند، روبسپیر که آنان را دید کوشید خودکشی کند ولی گلوله از دست لرزان او منحرف شد و از گونهاش گذشت و فقط چانهاش را خرد کرد. «لوبا» که دستش قویتر بود مغز خود را متلاشی ساخت. «اگوستن روبسپیر» ضمن پریدن از پنجره یکپایش شکست، کوتن با پای بیحس به پایین پله انداخته شد، در آنجا بدون یار و یاور باقی ماند تا آنکه ژاندارمها او را با «روبسپیر» و «سن - ژوست» به زندان بردند.
بعدازظهر روز بعد (28 ژوئیه 1794) چهار ارابه این چهار نفر را به انضمام «فلوریو آنریو» (که هنوز مست بود) و شانزده نفر دیگر بهطرف سکوی گیوتین بردند که در این لحظه آنها را در محلی قرار داده بودند که ما اکنون آن را «میدان کنکورد» مینامیم. ضمن راه از میان تماشاچیان فریادهایی برمی خواست از قبیل «مرده باد حداکثر!» (12)
دوره وحشت از 17 سپتامبر 1793 تا اعدام روبسپیر در 28 ژوئیه 1794 ادامه داشت. این دوره با شعار «مرده باد حداکثر!» از سوی مردم پایان یافت. و کلیسا بار دیگر تعمیر شد. حنای جمهوری خواهان و آزاداندیشان برای مردم دیگر رنگ نداشت و مردم به درون خویش خزیدند. از دامان جمهوریت بیدین و اخلاق، دیکتاتوری زاییده شد و ناپلئون بناپارت در سال 1799 به قدرت رسید که نهتنها تهدیدی برای فرانسه بلکه برای اروپا به شمار رفت.
پینوشتها
1 الی 4. ویل دورانت، تاریخ تمدن (عصر ناپلئون)، ج 11، ص 93 - 94/ص 94/ص 101/ص 92
5. تاریخ قرن هیجدهم و انقلاب کبیر فرانسه، آلبرماله و ژول ایزاک، ترجمه رشید یاسمی، ج 2، ص 448
6. تاریخ قرن هیجدهم و انقلاب کبیر فرانسه و امپراتوری ناپلئون، ج 2، ص 445
7 و 8. تاریخ قرن هیجدهم و انقلاب کبیر فرانسه، آلبرماله و ژول ایزاک، ترجمه رشید یاسمی، ج 2، ص 447/ص 100
9. ر. ک. به: تاریخ قرن هیجدهم و انقلاب فرانسه، آلبرماله و ژول ایزاک، ج 2، ص 449
10. تاریخ تمدن ویل دورانت، عصر ناپلئون، ج 11، ص 104
11. تاریخ قرن هیجدهم و انقلاب فرانسه، آلبرماله و ژول ایزاک، ج 2، ص 449
12. تاریخ تمدن ویل دورانت، ص 105 - 106
منبع: مجله دیدار آشنا