طواف دل
  • 1026
  • 212 مرتبه
مناظرات امام رضا (علیه‌السلام) با دانشمندان دیگر مکاتب

مناظرات امام رضا (علیه‌السلام) با دانشمندان دیگر مکاتب

1398/12/01 09:02:16 ب.ظ

مأمون در سیاست مزدورانهٔ خود علیه امام، توطئه‌های دیگری نیز اندیشیده بود، او که از عظمت مقام معنوی امام در جامعه رنج می‌برد می‌کوشید با روبرو کردن دانشمندان با آن حضرت و به بهانهٔ بحث و مناظرهٔ علمی و استفاده از دانش امام، شکستی بر آن گرامی وارد سازد تا شاید بدین‌وسیله از محبوبیت او در جامعه بکاهد و در نظر مردم امام را بی‌مایه و بی‌مقدار سازد، اما این خدعه و مکر مأمون نتیجه‌ای جز افزایش عظمت امام و شرمساری مأمون نداشت و آفتاب دانش الهی امام در مجالس علمی چنان می‌درخشید که خفاش مزوری چون مأمون را هر بار در آتش حسد کورتر می‌ساخت.

شیخ صدوق فقیه و محدث بزرگوار شیعه که پیش از هزار سال پیش می‌زیسته است، می‌نویسد:

مأمون از متکلمان گروه‌های مختلف و گمراه افرادی را دعوت می‌کرد و حریص بر آن بود که آنان بر امام غلبه کنند و این به جهت رشک و حسدی بود که نسبت به امام در دل داشت، اما آن حضرت با کسی به بحث ننشست جز آن‌که در پایان به فضیلت امام اعتراف کرد و به استدلال امام سر فرود آورد...

نوفلی می‌گوید: مأمون عباسی به «فضل بن سهل» فرمان داد سران مذاهب گوناگون همچون «جاثلیق و رأس الجالوت» و بزرگان «صابئین» و «هربذ اکبر» و پیروان زرتشت و «نسطاس رومی» و متکلمان را جمع کند، فضل ایشان را گرد آورد...

مأمون به‌وسیلهٔ «یاسر» متصدی امور امام رضا (علیه‌السلام) از امام تقاضا کرد در صورت تمایل با سران مذاهب سخن بگوید و امام پاسخ داد فردا خواهم آمد، چون یاسر بازگشت امام به من فرمود:

ای نوفلی! تو عراقی هستی و عراقی هوشیار است، از اینکه مأمون مشرکان و صاحبان عقاید را گرد آورده است چه می‌فهمی؟

گفتم: فدایت شوم، می‌خواهد شما را بیازماید و میزان دانشتان را بشناسد...

فرمود: «آیا می ترسی آنان دلیل مرا باطل سازند؟»

گفتم: نه به خدا سوگند، هرگز چنین بیمی ندارم و امید می‌دارم خدا تو را بر آنان پیروز گرداند.

فرمود: «ای نوفلی! دوست داری بدانی مأمون چه وقت پشیمان می‌شود؟»

گفتم: آری.

فرمود: «آنگاه‌که من بر اهل تورات با توراتشان، و بر اهل انجیل با انجیلشان، و بر اهل زبور با زبورشان، و بر صابئین با زبان عبری خودشان، بر هربذان با زبان پارسی‌شان، و بر رومیان با زبان خودشان، و بر اصحاب مقالات با لغتشان استدلال کنم، و آنگاه‌که هر دسته‌ای را محکوم کردم و دلیلشان را باطل ساختم، و دست از عقیده و گفتار خود کشیدند و به گفتار من گراییدند، مأمون درمی‌یابد مسندی که بر آن تکیه کرده است حق او نیست و در این هنگام مأمون پشیمان می‌گردد و بعد امام فرمود و لاحول و لاقوة الا بالله العلی العظیم...»

بامداد دیگر امام به مجلس آنان آمد...، «رأس الجالوت» عالم یهودی گفت: ما از تو به‌جز از تورات و انجیل و زبور داود و صحف ابراهیم و موسی نمی‌پذیریم، آن حضرت قبول کرد و با آنان به تورات و انجیل و زبور برای اثبات پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله) به‌تفصیل استدلال فرمود، آن گرامی را تصدیق کردند و نیز با دیگران بحث کرد و چون همه خاموش ماندند فرمود: «ای گروه اگر در میان شما کسی مخالف است و پرسشی دارد بی شرم و بیم بگوید.»

«عمران صابی» که در بحث و علم کلام بی‌نظیر بود گفت: ای دانشمند! اگر نه این بود که خود به پرسیدن دعوت کردی پرسشی نمی‌کردم، زیرا من به کوفه و بصره و شام و جزیره رفتم و با متکلمان آن سرزمین‌ها سخن گفتم، کسی را نیافتم که وحدانیت خدای را بر من ثابت کند...

امام (علیه‌السلام) به‌تفصیل برهان اثبات خدای واحد را برای او بیان فرمود، عمران قانع شد و گفت: سرور من، دریافتم و گواهی می‌دهم که خدا چنان است که شما فرمودی و محمد بندهٔ اوست که برای هدایت و با دینی درست بر انگیخته شده، آنگاه به قبله رو کرد و به سجده درافتاد و اسلام آورد. متکلمان چون سخن «عمران صابی» را شنیدند دیگر چیزی نپرسیدند و در پایان روز مأمون برخاست و با امام (علیه‌السلام) به درون خانه رفتند و مردم پراکنده شدند.

اخبار مرتبط