آنکه در اخبار فقه شیعه تتبع کند خواهد دید روایتهای رسیده از امام صادق (علیهالسلام) در مسائل مختلف فقهی و کلامی مجموعهای گسترده و متنوع است و برای همین است که مذهب شیعه را مذهب جعفری خواندهاند. گشایشی که در آغاز دهه سوم سده دوم هجری پدید آمد موجب شد مردم آزادانهتر به امام صادق (علیهالسلام) روی آورند و گشودن مشکلات فقهی و غیر فقهی را از او بخواهند.
ابنحجر درباره حضرتش نوشته است: مردم از علم او چندان نقل کردند که آوازه آن به همه شهرها رسید. امامان بزرگ چون یحییبنسعید، ابنجریح، مالک، سفیانبنعیینه، سفیان ثوری، ابوحنیفه، شعبه و ایوب سختیانی از او روایت کردهاند. (1)
دانشمندان از هیچیک از اهلبیت رسول خدا به مقدار آنچه از ابوعبدالله روایت دارند نقل نکردهاند، و هیچیک از آنان متعلمان و شاگردانی بهاندازه شاگردان او نداشتهاند، و روایات هیچیک از آنان برابر با روایتهای رسیده از او نیست. اصحاب حدیث نام راویان از او را چهار هزار تن نوشتهاند. نشانه آشکار امامت او خردها را حیران میکند و زبان مخالفان را از طعن و شبهت لال میسازد. (2)
ذهبی از ابوحنیفه آورده است: فقیهتر از جعفربنمحمد ندیدم. (3)
و چنانکه نوشته شد، مالک گفته است از فضل و علم و پارسایی از او برتر ندیده است. سخن مالکبنانس که یکی از چهار پیشوای مذهبهای اهل سنت و جماعت است درباره امام صادق (علیهالسلام) نوشته شد، ابوحنیفه را نیز با آن حضرت دیدار یا دیدارها بوده است.
زبیر بکار نویسد: ابوحنیفه را با امام صادق ملاقاتها دست داده است.
او در دادن فتوا بیشتر به رأی و قیاس عمل میکرد و کمتر به روایت. و از عبداللهبنشبرمه که در سال 120 هجری قضاوت کوفه داشت روایت کند: من و ابوحنیفه بر جعفربنمحمد (علیهالسلام) درآمدیم. بر او سلام کردم و گفتم این مردی از عراق است و او را فقه و علمی است.
جعفر گفت: گویا اوست که دین را به رأی خود قیاس میکند.
سپس رو به من کرد و گفت: او نعمان پسر ثابت است و من تا آن روز نام او را نمیدانستم.
ابوحنیفه گفت: آری.
جعفر بدو گفت: از خدا بترس و در دین قیاس مکن که نخست کس که قیاس کرد شیطان بود. خدا او را فرمود آدم را سجده کن گفت من از او بهترم. مرا از آتش و او را از خاک آفریدهای. (4)
سپس پرسید: قتل نفس مهمتر است یا زنا؟
-قتل نفس!
-چرا قتل نفس با دو گواه ثابت میشود، زنا با چهار گواه؟ با قیاس چه میکنی؟ روزه نزد خدا بزرگتر است یا نماز؟
-نماز!
-چرا زن چون عادت میبیند روزه را باید قضا کند و نماز را نه؟ ... بنده خدا از خدا بترس و قیاس مکن. (5)
آنچه متتبع از خواندن کتابهایی که درباره ابوحنیفه نوشته شده و در آن از امام صادق (علیهالسلام) سخن به میان آمده درمییابد، این است که ابوحنیفه هرچند خود را فقیهی بزرگ میدانست، امام صادق را حرمت میداشته است و ظاهراً بلکه مطمئناً عبارتی را که مؤلف روضات الجنات از او آورده که «من داناتر از جعفربنمحمد هستم چرا که مردانی را دیدم و از آنان حدیث شنیدم و جعفربنمحمد صحفی است» (6) سخن ابوحنیفه نیست و گفته عبداللهبنحسن پدر محمد نفس زکیه است. چنانکه در روضه کافی آمده است:
عبداللهبنحسن کسی را نزد ابوعبدالله (علیهالسلام) فرستاد و گفت: بدو بگو ابو محمد میگوید من از تو شجاعتر، بخشندهتر، و داناترم. امام به پیامآورنده گفت: اما شجاعت نه، چراکه هنوز حادثهای پیش نیامده تا شجاعت یا ترس تو در آن معلوم شود. اما سخاوت او، از یکسو مال را میگیرد و درجایی که نباید مصرف میکند. اما علم، پدرت علیبنابیطالب هزار بنده آزاد کرد نام پنجتن از آنان را بگو، پیامآورنده رفت و بازگشت و گفت: میگوید تو صحفی هستی (علم را از صحیفههای پدرانت درمیآوری). امام گفت: بدو بگو آری به خدا صحف ابراهیم و موسی و عیسی که از پدرانم به ارث بردهام. (7)
امام صادق در آغاز حکومت عباسیان سفری به عراق کرده و روزی چند را در حیره به سر برده است محدث قمی در منتهی الآمال نوشته است این سفر در حکومت سفاح بوده است ولی از برخی سندها معلوم میشود او در خلافت منصور به عراق رفته است. و منصور خود او را به عراق خواسته است. در این سفر بوده است که امام صادق را با ابوحنیفه ملاقاتی دست داده؟ و یا هنگامیکه ابوحنیفه به مدینه رفته است. میتوان گفت ملاقات او با آن حضرت یکبار نبوده و در عراق و حجاز با او دیدار کرده است.
ابنشهرآشوب از حسنبنزیاد روایت کند از ابوحنیفه پرسیدند: فقیهترین کس که دیدهای کیست؟
جعفربنمحمد چون منصور او را خواست، پی من فرستاد و گفت: مردم فریفته جعفربنمحمد شدهاند چند مسئله دشوار برای پرسش از او آماده کن. من چهل مسئله فراهم کردم. منصور جعفربنمحمد را که در خیره به سر میبرد به مجلس خود خواست. من نزد منصور رفتم و جعفر را دیدم بر دست راست او نشسته است. هیبت او بیش از منصور بر دلم راه یافت منصور به من رخصت نشستن داد.
پس گفت: این ابوحنیفه است!
-او را میشناسم.
منصور گفت: مسائلی را که در خاطر داری به ابوعبدالله بگو.
من یکیک را میگفتم و او پاسخ میداد که شما چنین میگویید، مردم مدینه چنین میگویند و ما چنین میگوییم در مسائلی گفته شما را میپذیریم و در مسائلی گفته آنان را، و گاه رأی ما مخالف شما و آنان است تا آنکه هر چهل مسئله را گفتم و او هیچیک را بیپاسخ نگذاشت. سپس ابوحنیفه گفت: آیا داناترین مردم داناتر آنان به اختلاف (آراء) نیست؟ (8)
هنگامیکه امام صادق در حیره به سر میبرده است، مردم چنان در خانه او گرد میآمدهاند که ملاقاتکننده را دیدار او دشوار بوده است. (9)
و چون خواست به مدینه بازگردد، عدهای اهل فضل از مردم کوفه، او را مشایعت کردند و در جمله مشایعتکنندگان سفیان ثوری بود. (10)
پینوشتها
1. الصواعق المحرقه، ص 201.
2. کشف الغمه، ج 2، ص 166.
3. تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 166.
4. اعراف: 12.
5. الاخبار الموفقیات، ص 77-76، حلیة الاولیاء، ج 3، ص 197.
6. ج 8، ص 169.
7. روضه کافی، ص 364-363.
7. مناقب، ج 4، ص 255.
9. همان، ص 238.
10. همان، ج 4، ص 241.
منبع: زندگانی امام صادق (علیهالسلام)، ص 61، سید جعفر شهیدی