طواف دل
  • 1048
  • 278 مرتبه
کریم اهل‌بیت

کریم اهل‌بیت

1398/12/01 09:54:30 ب.ظ

ولادت

امام حسن فرزند امیرالمؤمنین علی‌بن‌ابیطالب و مادرش حضرت فاطمه زهرا دختر پیامبر خدا است.

پیشوای دوم جهان تشیع، اولین ثمره زندگی مشترک علی (علیه‌السلام) و فاطمه (سلام‌الله‌علیها) در نیمه ماه مبارک رمضان سال سوم هجری در «مدینة الرسول‏» دیده به جهان گشود. وقتی خبر ولادت امام مجتبی به گوش پیامبر گرامی اسلام رسید، شادی و خوشحالی در رخسار مبارک آن حضرت نمایان شد. مردم شادی‌کنان می‌آمدند و به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌واله) و علی و زهرا (علیهماالسلام) تبریک می‌گفتند، رسول خدا در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت.

پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌واله) در روز هفتم ولادت، گوسفندی را عقیقه (و قربانی) کرد و در هنگام کشتن گوسفند، این دعا را خواند: «بسم الله عقیقة عن الحسن، اللهم عظمها بعظمة و لحمها بلحمه شعرها بشعره. اللهم اجعلها وقاء لمحمد و آله؛ بنام خدا، [این] عقیقه‌ای است از جانب حسن، خدایا! استخوان عقیقه در مقابل استخوان حسن، و گوشتش در برابر گوشت او. خدایا! عقیقه را وسیله حفظ محمد و آل محمد قرار ده.»

سپس پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌واله) موهای سر او را تراشید و فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) هم‌وزن آن به مستمندان «درهم‏» نقره سکه‌دار انفاق نمود. از این تاریخ آیین عقیقه و صدقه به وزن موهای سر نوزاد مرسوم شد.

امام حسن (علیه‌السلام)، هفت سال در دوران جدش زندگی کرد و سی سال از همراهی پدرش امیرمؤمنان برخوردار بود. پس از شهادت پدر (در سال 40 هجری) به مدت 10 سال امامت امت را به عهده داشت و در سال 50 هجری با توطئه معاویه بر اثر مسمومیت در سن 48 سالگی به درجه شهادت رسید و در قبرستان «بقیع‏» در مدینه مدفون گشت.

 

جریان نام‌گذاری حضرت:

اسماء دختر عمیس گفت: وقتی فاطمه حسن را به دنیا آورد، رسول خدا بیامد و فرمود: اسماء پسرم را بیاور من حسن را که به پارچه زردی پوشانیده بودم، بر رسول خدا دادم؛ و آن پارچه را انداخت و فرمود: مگر نگفتم هیچ کودکی را در پارچه زرد قنداق نکنید؟ پس من کودک را به پارچه سفیدی پیچیدم و به او دادم آن حضرت به گوش راست او اذان و به گوش چپش اقامه گفت؛ و از علی پرسیدم: او را چه نام نهاده‌ای؟ عرض کرد: از شما سبقت نمی‌گیرم. فرمود: من نیز از پروردگار سبقت نمی‌گیرم، پس جبرئیل نازل شد و پیام آورد که: «پروردگارت سلام می‌رساند و می‌فرماید: نام او را نام فرزند «هارون» بگذار چون علی نسبت به تو به‌منزله هارون است به «موسی». الا این که بعد از تو دیگر پیغمبر برگزیده نخواهد شد.»

رسول خدا پرسید نام پسر هارون چه بود؟ گفت: «شبر». رسول خدا فرمود زبان من عربی است. جبرئیل گفت: نام او را «حسن» بگذار. بعد از یک سال که «حسین» به دنیا آمد همین مسئله پیش آمد، جبرئیل دستور داد او را به نام پسر دیگر هارون «شبیر» نام بگذار.

باز رسول خدا فرمود زبان من عربی است و جبرئیل گفت: او را «حسین» نام بگذار.

 

القاب امام

لقب‌های او: سبط، سید، زکی، مجتبی است که از همه معروف‌تر (مجتبی یعنی برگزیده) می‌باشد.

 

محبوب خدا و رسول خدا

پیامبر اکرم به امام حسن و برادرش امام حسین علاقه خاصی داشتند و بارها می‌فرمودند که حسن و حسین فرزندان من‌اند و به‌پاس همین سخن علی از راه‌های شناخت عظمت و برتری یک انسان این است که محبوب انسان‌های برتر و بافضیلت باشد. در عالم هستی برتر از خاتم پیامبران (صلی‌الله‌علیه‌واله) نداریم و حسن‌بن‌علی (علیه‌السلام) سخت محبوب پیغمبر گرامی‌اسلام بود و این محبت و دوستی را در گفتار و کردار خویش ظاهر و به اصحاب خود می‌فهماند. بخاری از ابی‌بکر نقل می‌کند که گفت: «رایت النبی (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله) علی المنبر والحسن‌بن‌علی معه وهو یقبل علی الناس مرة و ینظر الیه مرة و یقول: ابنی هذا سید؛ دیدم نبی اکرم (صلی‌الله‌علیه‌واله) را که بر فراز منبر بود، و حسن‌بن‌علی هم با او بود. او گاهی به مردم رو می‌‏کرد و گاهی به حسن، و می‏فرمود: این فرزند من [سید و] آقاست.» و می‌فرمود: «من احب الحسن والحسین فقد احبنی ومن ابغضهما فقد ابغضنی؛ هر که حسن و حسین را دوست ‏بدارد، مرا دوست دارد، و هر که با آن دو دشمنی کند با من دشمنی کرده است.»

در این حدیث علاوه بر محبوبیت امام حسن (علیه‌السلام) در نزد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌واله) که خود نشانه فضیلت است، محبت او و برادرش حسین (علیه‌السلام) معیار فضیلت و خوبی‌ها قرار داده شده است، چنان‌که دشمنی آن دو، نشانه مبغوضیت نزد رسول خدا و پلیدی است.

پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌واله) در جای دیگری فرمود: «هما سیدا شباب اهل الجنة و هما ریحانتی؛ آن دو (حسن و حسین) آقای جوانان بهشت و ریحانه من هستند.»

به سایر فرزندان خود می‌فرمود: شما فرزندان من هستید و حسن و حسین فرزندان پیغمبر خدایند.

امام حسن هفت سال و خرده‌ای زمان جد بزرگوارش را درک نمود و در آغوش مهر آن حضرت به‌سر بردند.

 

ویژگی‌های ظاهری حضرت

امام حسن از جهت منظر و اخلاق و پیکر و بزرگواری به رسول اکرم بسیار مانند بود. وصف کنندگان آن حضرت او را چنین توصیف کرده‌اند:

(دارای رخساری سفید آمیخته به اندکی سرخی، چشمانی سیاه، گونه‌ای هموار، محاسنی انبوه، گیسوانی مجعد و پر، گردنی سیمگون، اندامی‌متناسب، شانه‌ای عریض، استخوانی درشت، میانی باریک، قدی میانه، نه‌چندان بلند و نه‌چندان کوتاه. سیمایی نمکین و چهره‌ای در شمار زیباترین و جذاب‌ترین چهره‌ها).

 

جایگاه مردمی‌حضرت

محمد‌بن‌اسحاق گفت:

پس از رسول خدا هیچ‌کس ‍ از حیث آبرو و بلندی قدر به حسن‌بن‌علی نرسید. بر در خانه‌اش فرش ‍ می‌گستردند و چون از خانه بیرون می‌آمد و آنجا می‌نشست راه بسته می‌شد و به احترام او کسی از برابرش عبور نمی‌کرد و او چون می‌فهمید؛ برمی‌خاست و به خانه می‌رفت و آنگاه مردم رفت‌وآمد می‌کردند. در راه مکه از مرکبش فرود آمد و پیاده به راه رفتن ادامه داد. در کاروان همه از او پیروی کردند حتی سعد‌بن‌ابی‌وقاص پیاده شد و در کنار آن حضرت راه افتاد.


بیعت مردم با حضرت

هنگامی‌که حادثه دهشتناک ضربت خوردن علی در مسجد کوفه پیش ‍ آمد و مولی بیمار شد به حسن دستور داد که در نماز بر مردم امامت کند و در آخرین لحظات زندگی، او را به این سخنان وصی خود قرار داد:

(پسرم! پس از من، تو صاحب‌مقام و صاحب خون منی)؛ و حسین و محمد و دیگر فرزندانش و رؤسای شیعه و بزرگان خاندانش را بر این وصیت گواه ساخت و کتاب و سلاح خود را به او تحویل داد و سپس ‍ فرمود:

(پسرم! رسول خدا دستور داده است که تو را وصی خود سازم و کتاب و سلاحم را به تو تحویل دهم. همچنان که آن حضرت مرا وصی خود ساخته و کتاب و سلاحش را به من داده است و مرا مأمور کرده که به تو دستور دهم در آخرین لحظات زندگی‌ات، آن‌ها را به برادرت حسین بدهی).

امام حسن به جمع مسلمانان درآمد و بر فراز منبر پدرش ایستاد. خواست درباره فاجعه بزرگ شهادت پدرش، علی (علیه‌السلام) با مردم سخن بگوید. آنگاه پس از حمد و ثنای بر خداوند متعال و رسول مکرم چنین گفت:

(همانا در این شب آن‌چنان کسی وفات یافت که گذشتگان بر او سبقت نگرفته‌اند و آیندگان بدو نخواهند رسید)؛ و آنگاه درباره شجاعت و جهاد و کوشش‌هایی که علی در راه اسلام انجام داد و پیروزی‌هایی که در جنگ‌ها نصیب وی شد، سخن گفت و اشاره کرد که از مال دنیا در دم مرگ فقط هفت‌صد درهم داشت از سهمیه‌اش از بیت‌المال که می‌خواست با آن خدمتکاری برای اهل‌وعیال خود تهیه کند.

در این موقع در مسجد جامع که مالامال از جمعیت بود، عبدالله‌بن‌عباس ‍ بپا خاست و مردم را به بیعت با حسن‌بن‌علی تشویق کرد. مردم با شوق و رغبت با امام حسن بیعت کردند؛ و این روز، همان روز وفات پدرش، یعنی روز بیست و یکم رمضان سال چهلم از هجرت بود.

مردم کوفه و بصره و مدائن و عراق و حجاز و یمن همه با میل با حسن‌بن‌علی بیعت کردند جز معاویه که خواست از راهی دیگر برود و با او همان رفتار پیش گیرد که با پدرش پیش گرفته بود.

امام کارها را نظم داد و والیانی برای شهرها تعیین فرمود و انتظام امور را به دست گرفت. امّا زمانی نگذشت که مردم چون امام حسن را مانند پدرش در اجرای عدالت و احکام و حدود اسلامی‌قاطع دیدند، عده زیادی از افراد بانفوذ به توطئه‌های پنهانی دست زدند و حتی در نهان به معاویه نامه نوشتند و او را به حرکت به‌سوی کوفه تحریک نمودند و ضمانت کردند که هرگاه سپاه او به اردوگاه حسن‌بن‌علی نزدیک شود، حسن را دست‌بسته تسلیم او کنند یا ناگهان او را بکشند.

خوارج نیز به خاطر وحدت نظری که در دشمنی با حکومت هاشمی‌داشتند در این توطئه‌ها با آن‌ها همکاری کردند.

در برابر این عده منافق، شیعیان علی و جمعی از مهاجر و انصار بودند که به کوفه آمده و در آنجا سکونت اختیار کرده بودند. این بزرگ‌مردان مراتب اخلاص و صمیمیت خود را در همه مراحل - چه در آغاز بعد از بیعت و چه در زمانی که امام دستور جهاد داد - ثابت کردند.

امام حسن وقتی طغیان و عصیان معاویه را در برابر خود دید با نامه‌هایی او را به اطاعت و عدم توطئه خونریزی فراخواند ولی معاویه در جوانب امام تنها به این امر استدلال می‌کرد که (من در حکومت از تو باسابقه‌تر و در این امر آزموده تر و به سال از تو بزرگ‌ترم همین و دیگر هیچ!)

گاه معاویه در نامه‌های خود با اقرار به شایستگی امام حسن می‌نوشت: (پس از من خلافت از آن توست زیرا تو از هر کس بدان سزاوارتری) و در آخرین جوابی‌که به فرستادگان امام حسن داد این بود که برگردید، میان ما و شما به‌جز شمشیر نیست و بدین ترتیب دشمنی و سرکشی از طرف معاویه شروع شد و او بود که با امام زمانش گردنکشی آغاز کرد. معاویه با توطئه‌های زهرآگین و انتخاب موقع مناسب و ایجاد روح اخلالگری و نفاق، توفیق یافت. او با خریداری وجدان‌های پست و پراکندن انواع دروغ و انتشار روحیه یأس در مردم سست ایمان، زمینه را به نفع خود فراهم می‌کرد و از سوی دیگر، همه سپاهیانش را به بسیج عمومی‌فراخواند.

امام حسن نیز تصمیم خود را برای پاسخ به ستیزه‌جویی معاویه دنبال کرد و رسماً اعلان جهاد داد. اگر در لشکر معاویه به کسانی بودند که به طمع زر آمده بودند و مزدور دستگاه حکومت شام می‌بودند، امّا در لشکر امام حسن چهره‌های تابناک شیعیانی دیده می‌شد مانند حجر‌بن‌عدی، ابو ایوب انصاری و عدی‌بن‌حاتم ... که به تعبیر امام (یک‌تن از آنان افزون از یک لشکر بود). امّا در برابر این بزرگان، افراد سست‌عنصری نیز بودند که جنگ را با گریز جواب می‌دادند و در نفاق‌افکنی توانایی داشتند و فریفته زروزیور دنیا می‌شدند. امام حسن از آغاز این ناهماهنگی بیمناک بود.

مجموع نیروهای نظامی‌عراق را 350 هزار نوشته‌اند.

امام حسن در مسجد جامع کوفه سخن گفت و سپاهیان را به عزیمت به‌سوی (نخیله) تحریض فرمود. عدی‌بن‌حاتم نخستین کسی بود که پای‌دررکاب نهاد و فرمان امام را اطاعت کرد. بسیاری کسان دیگر نیز از او پیروی کردند.

امام حسن عبیدالله‌بن‌عباس را که از خویشان امام و از نخستین افرادی بود که مردم را به بیعت با امام تشویق کرد، با دوازده هزار نفر به (مسکن) که شمالی‌ترین نقطه در عراق هاشمی بود اعزام فرمود. امّا وسوسه‌های معاویه او را تحت تأثیر قرار داد و مطمئن‌ترین فرمانده امام را، معاویه در مقابل یک‌میلیون درم که نصفش را نقد پرداخت به اردوگاه خود کشاند. درنتیجه، هشت هزار نفر از دوازده هزار نفر سپاهی نیز به دنبال او به اردوگاه معاویه شتافتند و دین خود را به دنیا فروختند.

پس از عبیدالله‌بن‌عباس، نوبت فرماندهی به قیس‌بن‌سعد رسید. لشکریان معاویه و منافقان با شایعه مقتول او، روحیه سپاهیان امام حسن را ضعیف نمودند. عده‌ای از کارگزاران معاویه که به (مدائن) آمدند و با امام حسن ملاقات کردند، نیز زمزمه پذیرش صلح را به‌وسیله امام در بین مردم شایع کردند. از طرفی یکی از خوارج تروریست نیزه‌ای بر ران حضرت امام حسن زد، به حدی که استخوان ران آن حضرت آسیب دید و جراحتی سخت در ران آن حضرت پدید آمد. بهر حال وضعی برای امام پیش ‍ آمد که جز (صلح) با معاویه، راه‌حل دیگری نماند.

باری، معاویه وقتی وضع را مساعد یافت، به حضرت امام حسن پیشنهاد صلح کرد. امام حسن برای مشورت با سپاهیان خود خطبه‌ای ایراد فرمود و آن‌ها را به جانبازی و یا صلح - یکی از این دو راه - تحریک و تشویق فرمود. عده زیادی خواهان صلح بودند. عده‌ای نیز با زخم‌زبان امام معصوم را آزردند. سرانجام، پیشنهاد صلح معاویه، موردقبول امام حسن واقع شد ولی این فقط بدین منظور بود که او را در قیدوبند شرایط و تعهداتی گرفتار سازد که معلوم بود کسی چون معاویه دیرزمانی پای بند آن تعهدات نخواهد ماند و در آینده نزدیکی آن‌ها را یکی پس از دیگری زیر پای خواهد نهاد و درنتیجه، ماهیت ناپاک معاویه و عهدشکنی‌های او و عدم پای بندی او به دین و پیمان؛ بر همه مردم آشکار خواهد شد؛ و نیز امام حسن با پذیرش صلح از برادرکشی و خونریزی که هدف اصلی معاویه بود و می‌خواست ریشه شیعه و شیعیان آل علی را بهر قیمتی هست، قطع کند، جلوگیری فرمود. بدین‌صورت چهره تابناک امام حسن - همچنان که جد بزرگوارش رسول‌الله پیش‌بینی فرموده بود - به‌عنوان (مصلح اکبر) در افق اسلام نمودار شد. معاویه در پیشنهاد صلح هدفی جز مادیات محدود نداشت و می‌خواست که بر حکومت استیلا یابد. امّا امام حسن بدین امر راضی نشد مگر بدین‌جهت که مکتب خود و اصول فکری خود را از انقراض محفوظ بدارد و شیعیان خود را از نابودی برهان.

منبع: منتهی الامال، شیخ عباس قمی

اخبار مرتبط