طواف دل
  • 1462
  • 156 مرتبه
زندگانی امام جعفر صادق (عليه‌السلام)

زندگانی امام جعفر صادق (عليه‌السلام)

1398/12/01 01:54:02 ب.ظ

نام پیشوای ششم «جعفر», کنیهٔ آن حضرت «ابوعبدالله» و لقب مبارکشان «صادق» پدر بزرگوارشان امام باقر (علیه‌السلام) و مادر گرامی‌شان «ام‌فروة» می‌باشد. ام‌فروه که نام ایشان فاطمه بود، دختر قاسم‌بن‌محمدبن‌ابی‌بکر است. قاسم پسرخالهٔ امام سجاد از فقهای برجسته شیعه و از اصحاب مورداطمینان امام سجاد (علیه‌السلام) به شمار می‌آمد.

در شأن و مقام آن بانو همین بس که امام صادق (علیه‌السلام) فرمود: «و کانت امّی ممّن امنت و اتقّت و احسنت والله یحب المحسنین»

مادرم بانویی باایمان، باتقوا و نیکوکار بود و خداوند نیکوکاران را دوست دارد.

 

راز نام‌گذاری امام (علیه‌السلام) به صادق

ابو خالد کابلی می‌گوید: به امام سجاد (علیه‌السلام) عرض کردم امام بعد از شما کیست؟ فرمود: پسرم محمد (باقر) است که علم را می‌شکافد و بعد از او جعفر که نامش در آسمان «صادق» می‌باشد.

عرض کردم: چرا تنها نام او صادق (راست‌گو) است بااینکه همهٔ شما صادق هستید؟ فرمود: پدرم از پدرش نقل کرد که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمودند: «هنگامی که پسرم جعفر‌بن‌محمد متولد شد، نام او را صادق بگذارید،‌زیرا نام پنجمین فرزند او (پسر امام هادی (علیه‌السلام)) جعفر است که به دروغ ادعای امامت می‌کند، از این رو در نزد خداوند، به نام جعفر کذاب است...»

 

تاریخ ولادت و شهادت آن حضرت

ولادت آن حضرت در 17 ربیع‌الاول سال 83 هجری در شهر مدینه و شهادت آن حضرت در سال 148 در سن 65 سالگی بود و بدن مطهر آن امام در مدینه در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.

 

خلفای معاصر حضرت صادق (علیه‌السلام)

دوران امامت آن خلیفهٔ پروردگار با اواخر حکومت امویان و اوایل حکومت عباسیان مصادف بود.

اما خلفای اموی معاصر آن حضرت:

1 ـ هشام‌بن‌عبدالملک (105-125 ه.ق)
2 ـ ولیدبن‌یزیدبن‌عبدالملک
(125-126)
3 ـ یزیدبن‌ولیدبن‌عبدالملک
(126)
4 ـ ابراهیم‌بن‌ولیدبن‌عبدالملک
(70 روز از سال 126)
5 ـ مروان‌بن‌محمد مشهور به مروان حمار
(126-132)

اما خلفای عباسی معاصر آن حضرت:

1 ـ عبدالله‌بن‌محمد مشهور به سفّاح (132-137)
2 ـ ابوجعفر مشهور به منصور دوانیقی
(137-158)

 

اوضاع زمان امام صادق (علیه‌السلام)

در میان امامان، عصر امام صادق (علیه‌السلام) منحصربه‌فرد بوده و شرایط موجود در آن زمان، در زمان امامت هیچ‌یک از امامان وجود نداشته است. آن دوره، دورهٔ تزلزل و ضعف حکومت بنی‌امیه و فزونی قدرت بنی‌عباس بود و این دو گروه مدتی در حال کشمکش و مبارزه با یکدیگر بودند. از زمان هشام‌بن‌عبدالملک تبلیغات و مبارزات سیاسی عباسیان آغاز گردید و در سال 129 وارد مرحلهٔ مبارزهٔ مسلحانه و عملیات نظامی گردید و سرانجام در سال 132 به پیروزی رسید.

ازآنجاکه بنی‌امیه در این مدت گرفتار مشکلات سیاسی فراوانی بودند، لذا فرصت ایجاد فشار و اختناق نسبت به امام و شیعیان را (آن‌گونه که در زمان امام سجاد بود) نداشتند.

عباسیان نیز چون پیش از دستیابی به قدرت در پوشش شعار طرفداری از خاندان پیامبر و گرفتن انتقام خون آنان عمل می‌کردند، فشاری از سوی آنان مطرح نبود ازاین‌رو، این دوران، دوران آرامش و آزادی نسبی امام صادق (علیه‌السلام) و شیعیان و فرصت بسیار مناسبی برای بیان حقایق قرآن و احکام الهی به شمار می‌رفت.

عصر امام صادق (علیه‌السلام) عصر برخورد اندیشه‌ها و پیدایش فِرَق و مذاهب مختلف نیز بود. در اثر برخورد مسلمین با عقاید و آرای اهل کتاب و نیز دانشمندان یونان، شبهات و اشکالات گوناگونی پدید آمده بود.

در آن زمان فرقه‌هایی همچون: معتزله، جبریه، مرجئه، غلات، زنادقه، مشبهه، متصوفه، مجسمه، تناسخیه و امثال این‌ها پدید آمده بودند که هرکدام عقاید خود را ترویج می‌کردند. از این گذشته درزمینهٔ هر یک از علوم اسلامی نیز در میان دانشمندان آن علم اختلاف‌نظر پدید می‌آمد، مثلاً در علم قرائت قرآن، تفسیر، حدیث، کلام بحث‌ها و مناقشات داغی درمی‌گرفت و هر کس به نحوی نظر می‌داد و از عقیده‌ای طرفداری می‌کرد.

 

دانشگاه بزرگ جعفری

امام صادق (علیه‌السلام) با توجه به این فرصت مناسب، حوزهٔ وسیع علمی و دانشگاه بزرگی به وجود آورد و در رشته‌های مختلف علوم عقلی و نقلی آن روز، شاگردان بزرگ و برجسته‌ای همچون: هشام‌بن‌حکم، محمدبن‌مسلم، ابان‌بن‌تغلب، هشام‌بن‌سالم، مؤمن طاق، مفضل‌بن‌عمر، جابربن‌حیان و ... تربیت کرد که تعداد آن‌ها را بالغ‌بر چهار هزار نفر نوشته‌اند.

از میان شاگردان آن حضرت گروهی دارای آثار علمی و شاگردان متعددی بودند. «هشام‌بن‌حکم» سی‌ویک جلد کتاب نوشته و «جابر‌بن‌حیان» نیز بیش از دویست جلد درزمینهٔ علوم گوناگون بخصوص رشته‌های عقلی و طبیعی و شیمی تصنیف کرده بود که به همین خاطر، به‌عنوان پدر علم شیمی مشهور شده است. کتاب‌های جابربن‌حیان به زبان‌های گوناگون اروپایی ترجمه گردید و نویسندگان تاریخ علوم همگی از او به بزرگی یاد می‌کنند.

حضرت صادق آل محمد (علیهم‌السلام) در علوم طبیعی نیز بحث‌هایی نمودند و رازهای نهفته‌ای را باز کردند که برای دانشمندان امروز نیز مایهٔ اعجاب است. گواه روشن این امر توحید مفضل است که امام آن را ظرف چهار روز املاء فرمود و «مفضل‌بن‌عمر کوفی» نوشت و به نام کتاب «توحید مفضل» شهرت یافت.

در حقیقت و بزرگی این کتاب همین بس که حضرتش به مفضل فرمودند: «برای تو از حکمت آفریدگار در آفرینش جهان و حیوانات و درندگان و حشرات و مرغان و هر جانداری از انسان و چهارپایان و گیاهان و درختان میوه‌دار و بی‌میوه و گیاهان خوردنی و غیر خوردنی بیان خواهم کرد، چنانکه عبرت‌گیرندگان از آن عبرت گیرند و به معرفت مؤمنان افزوده شود و ملحدان وکافران در آن حیران بمانند. فردا به نزد ما بیا...».

البته شاگردان آن بزرگوار منحصر به شیعیان نبودند بلکه از اهل تسنن نیز در محضر درس آن حضرت شرکت می‌کردند. پیشوایان مشهور اهل سنت، بلا واسطه یا باواسطه، شاگرد امام بوده‌اند، در رأس این افراد، ابوحنیفه که مؤسس فرقه حنفی است دو سال شاگرد امام بوده است. او این دو سال را پایهٔ علوم و دانش خود معرفی می‌کند و می‌گوید: «لو لاالسنتان لهک نعمان» اگر آن دو سال نبود «نعمان» هلاک می‌شد.

در وسعت دانشگاه امام همین مقدار بس که «حسن‌بن‌علی‌بن‌زیاد وشّاء» که از شاگردان امام رضا (علیه‌السلام) و از محدثان بزرگ بوده، می‌گفت: در مسجد کوفه نهصد نفر استاد حدیث مشاهده کردم که همگی از جعفربن‌محمد حدیث نقل می‌کردند.

آن عزیز بعضی از شاگردان خود را در رشته‌ای که با ذوق و قریحهٔ آنان سازگار بود، تشویق و تعلیم می‌نمود و درنتیجه هرکدام از آن‌ها در یک یا دو رشته از علوم مانند حدیث، تفسیر، کلام و مانند این‌ها تخصص پیدا می‌کردند.

 

قطره‌ای از اقیانوس بیکران فضائل جعفربن‌محمد الصادق (علیه‌السلام)

عبادت و بندگی آن حضرت

روزی امام صادق (علیه‌السلام) درحالی‌که آیات قرآن را در نماز تلاوت می‌فرمود ناگهان از حال رفت، بعد از مدتی که حضرت به هوش آمد، از او پرسیدند: این چه حالی بود که به شما دست داد؟ آن بزرگوار فرمود: «ما زلت اکرّر آیات القرآن حتی بلغت الی حال کاننّی سمعتها مشافهة ممن انزلها»؛ پیوسته آیات قرآن را تکرار کردم تا اینکه به حالتی رسیدم که گویی آن آیات را به‌طور مستقیم از نازل‌کنندهٔ آیات شنیدم.

ابوایوب روایت می‌کنند: «هنگامی‌که امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) مشغول نماز می‌شدند، رنگ چهر هٔ آن‌ها گاهی سرخ و گاهی زرد می‌شد، به گونه‌ای که گویا شخصی را می‌نگرند و با او محرمانه سخن می‌گویند.»

معاویة‌بن‌وهب می‌گوید: همراه امام صادق (علیه‌السلام) بودم، آن حضرت سوار بر مرکب بود، در مسیر راه پیاده شد و سجدهٔ طولانی انجام داد، پس از سجده، از علت آن پرسیدم، فرمودند: «به یاد نعمتی افتادم، ازاین‌رو سجده (شکر) به‌جا آوردم.»

به‌راستی اگر کسی بخواهد آن‌چنان‌که شایسته مقام عبودیت و بندگی انسان است پرستش خداوند عالمیان را نماید می‌باید به شیوهٔ بندگی آن انسان‌هایی که یاد بزرگی و قدرت آن‌ها لرزه بر اندام هر صاحب فطرت پاکی می‌اندازد نظر کند که چنین اشخاصی با چنین مقامی چگونه در مقابل عظمت پروردگار، ابراز خشوع و خضوع و ذلت و مسکنت می‌نمودند. خداوند ما را به راه‌های بندگی خویش هدایت فرماید.

 

عفو و کرم امام (علیه‌السلام)

مردی خدمت حضرت صادق (علیه‌السلام) شرفیاب شد و عرض کرد: پسرعمویت فلان، نام شما را برد و هر چه فحش و ناسزا می‌توانست به شما گفت: حضرت کنیز خود را فرمود که آب و وضو برایش حاضر کند. پس وضو گرفت و داخل نماز شد. راوی گفت: من در دلم گفتم که حضرت نفرین خواهد کرد بر او.

پس حضرت دو رکعت نماز گذاشت و عرض کرد: پروردگار من! این حق من بود، من بخشیدم برای تو و تو جود و کرمت از من بیشتر است، پس او را ببخش و او را به کردارش مگیر و به عملش جزا مده، پس حضرت رقت فرمود و پیوسته برای او دعا کرد و من از حال آن جناب تعجب کردم.

در ایام زندگی بسیار اتفاق می‌افتد که انسان از نزدیک‌ترین افراد خود برخوردهای ناشایست می‌بیند و کلمات ناسزا می‌شنود. این روش برخورد امام در این واقعه، درس بزرگی برای انسان‌ها که عفو و گذشت می‌بایست با تاروپود وجود انسان چنان درآمیزد که در همان حال بندگی خود، بین خود و خدای خویش طلب عفو از خداوند برای او نماید و از خیلی قضایا به‌راحتی بگذرد.

 

توجه امام (علیه‌السلام) به بینوایان

معلی‌بن‌خنیس می‌گوید: شبی حضرت صادق (علیه‌السلام) به‌قصد ظلّه بنی‌ساعده (یعنی سایبان بنی‌ساعده که فقرا در روز آنجا از گرما جمع می‌شدند و شب در آنجا می‌خوابیدند) از خانه بیرون آمدند آن شب باران می‌بارید، من نیز به دنبال حضرت مخفیانه روانه شدم ناگاه چیزی از دست آن حضرت بر زمین افتاد، آن جناب فرمودند: «بسم الله، اللهم رده علینا»؛ خداوندا! آنچه افتاد را به من برگردان. پس من نزدیک رفتم و سلام کردم، فرمودند: معلّی! عرض کردم، لبیک فدایت شوم. فرمودند: دست بر زمین بکش و هر چه به دست می‌آید را جمع کن و به من برگردان. دست بر زمین کشیدم دیدم نان است که بر زمین ریخته جمع کردم و به آن حضرت دادم ناگاه انبانی از نان در دست حضرت یافتم، پس عرض کردم: فدای تو شوم! بگذار من این انبان را به دوش کشم و بیاورم. فرمودند: نه! بلکه من به برداشتن آن سزاوارترم؛ ولیکن تو می‌توانی همراه من بیایی. همراه آن حضرت به سایبان بنی ساعده رسیدیم، گروهی از فقراء در خواب بودند، حضرت یک قرص یا دو قرص نان در زیر جامهٔ آن‌ها می‌نهاد تا به نفر آخر آن جماعت رسیدند و نان او را نیز زیر رخت او گذاشتند و برگشتیم. من گفتم: فدای تو شوم! این گروه حق را می‌شناسند؟ (یعنی آیا از شیعیان‌اند؟) فرمود «لو عرفوا لو اسیناهم بالدّقة»؛ اگر شیعه بودند آن‌ها را در هر چه داشتیم ـ حتی در نمک هم ـ شریک می‌کردیم.

هان! ای کسانی که به دنبال آباد کردن آخرت خود هستید و احیاناً کمک‌هایی به بندگان خدا می‌کنید، بنگرید که چگونه حجت خدا، خود مبادرت به انجام کارهای خیر می‌کند و تا آنجا که ممکن است این کار را مخفیانه و بدون منت انجام دهید.

 

حلم آن حضرت

شیخ کلینی (رحمه‌الله) روایت کرده از حفص‌بن‌ابی‌عایشه که حضرت صادق (علیه‌السلام) غلام خود را پی حاجتی فرستاد، مدتی طول کشید و نیامد، حضرت خود به دنبال او آمدند و دیدند او خوابیده، حضرت نزد سر او نشستند و شروع به باد زدن او نموده تا از خواب بیدار شد. حضرت به او فرمودند: ای فلان ـ نام غلام ـ! به خدا قسم نیست برای تو که شب و روز بخوابی، از برای تو شب باشد و از برای ما روز.

در حدیثی از پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آمده که «رحم الله کل سهل طلق» یعنی: خدا رحمت کند هرکسی که آسان‌گیر است و چهره‌اش گشاده و خوش‌روست. آنچه از این واقعه هویداست این است که تا چه اندازه امام (علیه‌السلام) نسبت به غلام خویش آسان می‌گرفته که بدون هیچ ترسی، رفته و خوابیده، آن زمان هم که امام متوجه کوتاهی او شده چقدر با رأفت و ملاطفت با او رفتار فرموده است.

 

شهادت حضرت امام جعفر صادق (علیه‌السلام)

امام (علیه‌السلام) در شوال سال 148 به سبب انگور زهرآلود که منصور به آن حضرت خورانیده بود به شهادت رسید. سن مبارک آن حضرت به‌وقت شهادت 65 سال بوده است.

در کتاب مشکاة الانوار نقل شده در آن بیماری که منجر به شهادت حضرت شد، یکی از اصحاب به عیادت جنابش مشرف شد دید آن حضرت چندان لاغر و باریک شده که گویا هیچ از آن بزرگوار نمانده جز سر نازنینش. شروع به گریه کرد. حضرتش فرمودند: برای چه گریه می‌کنی؟ گفت: چگونه گریه نکنم درحالی‌که شما را به این حال می‌بینم؟ فرمودند: چنین مکن همانا مؤمن آن‌گونه است که هر چه بر سر او آید، خیر اوست. اگر اعضای او بریده شود برای او خیر است و اگر مالک مشرق و مغرب شود نیز برای او خیر است.

شیخ کلینی از امام موسی (علیه‌السلام) روایت کرده است که فرمودند: پدر بزرگوار خود را در دو جامهٔ سفید مصری که در آن‌ها احرام می‌بست و در پیراهنی که می‌پوشید و در عمامه‌ای که از امام زین‌العابدین (علیه‌السلام) به او رسیده بود و در بُرد یمنی که به چهل دینار خریده بود و اگر امروز بود به چهارصد دینار می‌ارزید کفن کردم.

و همچنین فرمودند تا هر شب در آن حجره که حضرت دامن از خاک برچیدند، چراغ روشن کنند.

منبع: سایت سبطین

اخبار مرتبط