بر اساس تحقیقات همه جانبهای که از آغاز ظهور اسلام تاکنون درباره شخصیت علیبنابیطالب (علیهالسلام) چه بهوسیله مشاهدهکنندگان معاصر او و چه بعدها توسط متفکران صاحبنظر اسلامی و دیگر ملل صورت گرفته است، این حقیقت پذیرفته شده که:
شخصیت علی (علیهالسلام) چنانکه در قلمرو مکتبهای الهی (غیر از نبوت) در ردیف پیامبرانی مانند حضرت ابراهیم، حضرت موسی، حضرت عیسی و حضرت محمد (علیهمالسلام) (صاحبان رسالت کلی) قرار دارد، در قلمرو پیشتازان کاروانیان انسانی که تکامل در انسانیت را هدفگیری نمودهاند، در صف اول جا گرفته است. علی (علیهالسلام) پیامبر نیست و خضوع و تسلیمش در برابر پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) ایمان راستین او به خاتم پیامبران (علیهمالسلام) چیزی نیست که قابل کمترین تردید باشد.
شایستگی علی (علیهالسلام) برای مقام نمایندگی رسالتهای کلی نهتنها از سوی صاحبنظران جهان تشیع، بلکه از طرف همه فرقهها و مذاهب اسلامی و غیر اسلامی بدون کمترین ابهامی ابراز شده است.
به این نمونهها نگاه کنیم:
1 ـ شبلی شمیل که از پیشتازان مکتب مادیگری بود، مینویسد: «امام علیبنابیطالب بزرگ بزرگان، یگانه نسخهای است که شرق و غرب، نه در گذشته و نه در امروز، صورتی مطابق این نسخه ندیده است.»
2 ـ جبران خلیل جبران یکی دیگر از نویسندگان و متفکران مسیحی عرب مینویسد: «من معتقدم که فرزند ابیطالب نخستین عرب بود که با روح کلی رابطه برقرار نمود. او اولین شخصیت از عرب بود که لبانش نغمه روح کلی را در گوش مردمیطنینانداز نمود که پیش از او آن را نشنیده بودند ... او از این دنیا رخت بربست، در حالی که رسالت خود را به جهانیان نرسانده بود. او چشم از این جهان پوشید مانند پیامبرانی که در جوامع بشری مبعوث میشدند که گنجایش آن پیامبران را نداشتند و به مردمیوارد میشدند که شایسته آن پیامبران نبودند و در زمانی ظهور میکردند که زمان آنان نبود. خدا را در این کار حکمتی است که خود داناتر است.»
3 ـ میخائیل نعیمه، نویسنده، صاحبنظر و متفکر مسیحی عرب مینویسد: «هیچ مورخ و نویسندهای هراندازه هم که از امتیاز نبوغ و رادمردی برخوردار باشد، نمیتواند از انسان بزرگی مانند امام علی یک چهره کلی در مجموعهای که حتی هزار صفحه هم باشد، ترسیم نماید و دورانی پر از رویدادهای بزرگ مانند دوران او را توضیح دهد. تفکرات و اندیشههای آن ابر مرد عربی و گفتار و کرداری را که او میان خود و پروردگارش انجام داده است، نه گوشی شنیده و نه چشمیدیده است. تفکرات، ایدهها، گفتارها و کردارهای او بسیار بیش از آن بوده است که با دست و زبان و قلم وی بروز کرده و در تاریخ ثبت شده باشد.»
4 ـ جرج جرداق، از بزرگترین نویسندگان مسیحی عرب مینویسد: «آیا انسان بزرگی مانند علی را میشناسی که حقیقت انسانی را به عقول و مشاعر بشری آشنا سازد؟ آن حقیقت انسانی که سرگذشتی چون ازل و آینده باقی چون ابدیت و ژرفایی بس عمیق دارد که هریک از صاحبان عقول و نفوس بزرگ مطابق روش و طبع خود، آن را درک میکند و دیگر انسانهای عادی بدون اینکه خود بدانند، در سایه آنان زندگی میکنند ... آن حقیقت انسانی که اساس همه فلسفههای مثبت در مقابل فلسفههای منفی است. منظورم از آن فلسفهها کاوش از مطلق است که عامل اساسی ثبات و پایداری انسانیت در وجود انسان است؛ کاوشی که اگر تا اعماق مطلق ادامه یابد، به یکی از چهرههای حقیقت خواهد رسید.
در این بحث و پیگیری، اندیشه و عقل و خیال و سایر فعالیتهای ناشی از آنها دستبهدست هم میدهند، سپس بر موقعیتها و عوامل و عموم تمایلات با داشتن معانی مختلف تطبیق مییابد. علی این مطلق را بهطور مخصوص دریافته، سپس با عقل و قلبش درک کرده است که بالاترین قدرتها از پایداری و مقاومت روی آن مطلق ناشی میگردد. علی بدینسان تجسم یافته آن قدرت شگفتانگیز است که او را در پیروزیها و شکستها یکسان نشان میدهد؛ زیرا عامل ملاک او در پیروزیها و شکستها همان قدرت است که در میدان جنگ چه با چهره پیروزمند بیرون آید و چه با شکست روبرو شود و همچنین در میدان سیاست و هر میدان دیگری که برای تکاپوی زندگی تصور شود، یکسان است.»
5 ـ ابنسینا مینویسد: «... به این دلیل بود که شریفترین انسان و عزیزترین انبیاء و خاتم رسولان (علیهمالسلام) به مرکز حکمت و فلک حقیقت و خزانه عقل امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمود: «ای علی، چون مردمان در تکثر عبادت رنج برند، تو در ادراک معقول رنج ببر تا بر همه سبقت بگیری.» و اینچنین خطاب جز در مورد چون او بزرگی راست نیامدی که او در میان خلق چنان بود که معقول در میان محسوس. لاجرم چون با دیده بصیرت عقل، مُدرک اسرار گشت، همه حقایق را دریافت و به دیدن حکم داد؛ و برای این بود که گفت: اگر پرده برداشته شود، بر یقین من افزوده نگردد.
هیچ دولت، آدمی را زیادت از ادراک معقول نیست. بهشتی که به حقیقت آراسته باشد به انواع زنجبیل و سلسبیل، ادراک معقول است و دوزخ با عقاب و اشغال، متابعت اشغال جسمانی است که مردم دربند هوا افتند و در جحیم خیال بمانند.»
6 ـ ابنابیالحدید شارح نهجالبلاغه که از مطلعترین علمای اهل تسنن و متفکر در فلسفه و کلام و صاحبنظر در تاریخ اسلام است، مینویسد: «امتیازات انسانی علی (علیهالسلام) از لحاظ عظمت و جلال و شهرت در آن حد اعلاست که شرح کردن و بحث و تفصیل دادن آنها ناروا و بیهوده است ... من چه بگویم در حق مردی که دشمنانش نتوانستند عظمت ها و فضایل او را منکر شوند و همه آنان به برتری شخصیت او اعتراف کردند؟ ... من چه بگویم درباره مردی که همه فضیلت ها به او منتهی می شود و هر مکتب و هر گروهی خود را به او منسوب می سازند.»
7 ـ محمد ابوالفضل ابراهیم محقق بزرگ که شرح نهجالبلاغه ابنابیالحدید را موردتحقیق عالمانه قرار داده است، مینویسد: «در شخصیت امام علیبنابیطالب آنقدر کمالات و عناصر پسندیده، و عظمت های روحی و نورانیت تکاملی و شرافت عالی توأم با فطرت پاک و نفس محبوب خداوندی جمع شده است که در هیچ یک از انسانهایبزرگ دیده نمیشود.»
8 ـ محمد عبده، بزرگترین روحانی و دانشمند عالم تسنن، معاصر سید جمالالدین اسدآبادی مینویسد: «هنگام مطالعه نهجالبلاغه، گاهی یک عقل نورانی را میدیدم که شباهتی به مخلوق جسمانی نداشت. این عقل نورانی از گروه ارواح و مجردات الهی (ملکوتیان) جدا شده و به روح انسانی پیوسته و آن روح انسانی را از پوشاکهای طبیعت تجرید نموده تا ملکوت اعلا بالا برده و به عالم شهود و دیدار روشنترین انوار نائل ساخته است.
و با این وصف شگفتانگیز، پس از رهایی از عوارض طبیعت در عالم قدس آرمیده است؛ و لحظات دیگری صدای گوینده حکمت را میشنیدم که واقعیات درست را به پیشتازان و زمامداران گوشزد میکرد و موقعیتهای تردیدآمیز را به آنان نشان میداد و آنان را از لغزشهای اضطرابآور بر حذر میداشت و به دقایق سیاست و طرق کیاست راهنمایی میکرد و آنان را با مقام واقعی ریاست آشنا میساخت و به عظمت تدبیر و سرنوشت شایسته بالا میبرد.»
نگاهی که محمد (صلیاللهعلیهوآله) به علی (علیهالسلام) داشت، نگاه به یک مؤمن ساده نبود. نگاهی سرشار از اشارات خوانده شده بود. مجموعه سخنانی که حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآله) درباره علی (علیهالسلام) فرموده است، بهروشنی اثبات میکند که علی (علیهالسلام) در قلمرو مکتبهای الهی در ردیف اول رهبران است. ازاینرو رسالت او بهعنوان نمایندگی کل از رسالتهای کلی تاریخ احتیاجی به گفتگو و تفصیل بیشتر ندارد. این سخنان را بخوانیم:
1 ـ «ای علی، نسبت تو به من، مانند نسبتهارون به موسی است، مگر در نبوت که پس از من پیامبری نیست.»
2 ـ «هرکس که من مولای او هستم، علی مولای اوست.»
3 ـ «به علی ناسزا مگویید، او شیفته و بی قرار ذات الهی است.»
4 ـ «پروردگار عالمیان درباره علیبنابیطالب تعهدی نموده و فرموده است: علی پرچم هدایت، کانون نور ایمان، پیشوای اولیاءالله و نور برای هرکس است که مرا اطاعت کند.»
5 ـ «علی امیر مردم با ایمان، پیشوای متقین و رهبر کمال یافتگان پاک به بهشت پروردگار عالمیان است. کسی که او را تکذیب کرد، رسوا و ساقط گشت.»
6 ـ «هرکس بخواهد به آدم در علمش بنگرد و به نوح در تقوایش و به ابراهیم در بردباری اش و به موسی در هیبتش و به عیسی در عبادتش،بنگرد به علیبنابیطالب.»
دو نکته بارز در شخصیت اوست که از دیدگاه خودش بهخوبی میتوان آنها را شناخت. اول اینکه علی (علیهالسلام) یک راستگو و صادق محض بود. در سرتاسر زندگیاش، در کردار و گفتار و رفتارش جز صدق و راستی نمیتوان یافت. طبیعت انسانی او در اوج کمال راستی و درستی قرار داشت.
دوم اینکه گروهی از پاکترین مردم صدر اسلام تحت تعلیم شخصیت خاص علی (علیهالسلام) قرار داشتند که این تربیتیافتگان، خود هریک سرآمد زمان خود شدند. کسانی مانند سلمان، ابوذر، مالک اشتر، عمار، میثم و ... که عالیترین مراحل رشد و کمال را در حوزه جذابیت شخصیت علی (علیهالسلام) پیمودند. فهرست هشتادویک تن از این نخبگان و برگزیدگان را میتوان در تاریخ حیات آن بزرگمرد تاریخ یافت.
و سرانجام میراث مبارک و نابی که به تصدیق عالمان دین بیهیچ خدشه و عیب و نقص از او به امانت به دست ما رسیده، مجموعه گهربار نهجالبلاغه اوست. با اطمینان میتوان گفت: بهترین نامی که بر مجموعه سخنان مبارکش در هر سه شکل (خطبهها، نامهها، کلمات قصار و حکمتآموز) گذاشته شده، همین «نهجالبلاغه» است؛ زیرا بلاغت در یک موضوع در لغت عربی به معنای وصول به مطلق مربوط به آن موضوع است.
پس از کتاب خدا (قرآن مجید) سیر و سیاحت تا حدودی دقیق و همهجانبه در مجموعه نهجالبلاغه اثبات میکند که صاحب این سخنان بهطور عموم با همه حقایق زندگی انسان در ارتباطهای چهارگانه یعنی:
1 ـ ارتباط انسان با خویشتن
2 ـ ارتباط انسان با خدا
3 ـ ارتباط انسان با جهان هستی
4 ـ ارتباط انسان با همنوع خود
آشنایی قلبی و عقلی تام و تمام داشته است. این آشنایی فقط بهوسیله مفاهیم و دریافت کلی و مطلق نبوده است، بلکه همانگونه که این سخنان مبارک نشان میدهد، بهویژه در وضعیتی که به فرزندش امام حسن مجتبی (علیهالسلام) فرموده یا برنامه اداره جامعه بشری که به مالک اشتر فرموده است، بهخوبی نشان میدهد که واقعیات عینی گذرا همانند اصول کلی و ثابت، ارتباطات چهارگانه در آن روح بزرگ در مقام شهود و درک بوده است. تاکنون دیده نشده است که بشریت توانسته باشد در جایی پاسخهای حقیقی سؤالات ششگانه اصلی را مانند پاسخهایی که در این مجموعه نورانی آمده است، بیابد. این سؤالات ازاینقرارند:
1 ـ من کیستم؟
2 ـ از کجا آمدهام؟
3 ـ به کجا آمدهام؟
4 ـ با کیستم؟
5 ـ به کجا میروم؟
6 ـ برای چه آمده بودم؟
ما هم موافق با یکی از علیشناسان میگوییم: آنچه مابین ذات علیبنابیطالب (علیهالسلام) و خویشتن گذشته و آنچه مابین خویشتن علی و خدا و هستی (در دو قلمرو آنچنانکه هست و آنچنانکه باید) خطور کرده است و آنچه علی (علیهالسلام) درباره رسالتش برای بشریت منظور کرده بود، نه از زبان مبارک او بیرون تراوید و نه این کتاب (نهجالبلاغه) ظرفیت ارائه آن را داشته است. بهراستی حکمت وجود چنین شخصیت والایی را فقط در مجموعه نورانی و پرفروغی که برای ارائه راههای کمال بشری به ودیعه گذاشته تا حدودی میتوان مشاهده کرد.
هریک از علما و دانشمندان، اخبار و احادیث خود را برای وثوق و اعتبار به او میرسانند. علمای اسلام از مخالف و موافق، از دوست و دشمن، مفتخرند که گفتار خود را به علی مسند دارند؛ چه، گفتار او حجت قطعی داشت و او باب مدینه علم بود و با روح کلی پیوستگی تام داشت.
منبع: سایت روزنامه اطلاعات