معارف قرآن
  • 5838
  • 171 مرتبه
قرآن و جوانان

قرآن و جوانان

1398/11/30 01:23:11 ب.ظ

دستورات مخصوص

خداوند به‌وسیله فرشتگان به مریم خطاب کرد: (یا مریم اقنتی لربک و اسجدی و ارکعی مع الراکعین) ای مریم! برای پروردگار خود خضوع کن، و سجده به‌جای آر و با رکوع کنندگان رکوع کن.

به نظر می‌رسد، این دستورات، شکرانه عنایاتی است که خداوند به مریم عطا فرموده است.

 

بشارت خدایی

در ادامه فرشتگان به مریم گفتند: (یا مریم ان الله یبشرک بکلمه منه اسمه المسیح عیسی ابن مریم...) ای مریم! خداوند تو را به کلمه‌ای ـ وجودی باعظمت ـ از طرف خویش بشارت می‌دهد که نامش مسیح، عیسی بن مریم است. [1]

وعده الهی به مریم، پیامبری از انبیای بزرگ خدا و دارای معجزات بزرگ است. [2]

 

شایستگی القای روح و کلمه‌الله

عیسی، پیامبر بزرگ خدا، روح‌الله و کلمه‌الله است که مقرر شد، به‌عنوان یک موجود و انسان، در میان دیگر انسان‌ها قرار گیرد، ظرف استقرار این روح بزرگ الهی، مریم (سلام‌الله‌علیها) است که فرمود: (انما المسیح عیسی ابن مریم رسول‌الله و کلمته القاها الی مریم و روح منه) مسیح فرزند مریم، فقط فرستاده خدا، و کلمه مخلوق اوست که او را به مریم القا نمود و روحی از طرف او بود. [3]

 

پناه‌جویی به خدا و تسلیم خدا شدن

فرشته الهی برای القای کلمه‌الله به‌صورت انسانی نزد مریم ظاهر می‌شود: (فارسلنا الی‌ها روحنا فتمثل لها بشرا سویا) ما روح خود را به‌سوی او فرستادیم و او در شکل انسانی بی‌عیب و نقص بر مریم ظاهر شد. [4]

دید مریم صورتی بس جان‌فزا
                    جان‌فزایی دلربایی در خلأ

مریم با دیدن او در کنار خود، احساس دیگری پیدا کرد و به تصور اینکه ممکن است شری به وی برساند به خدا پناه برد و گفت: (انی إعوذ بالرحمن ان کنت تقیا) من از تو به خدای رحمان پناه می‌برم اگر پرهیزکاری. فرشته گفت: (انما إنا رسول ربک لا هب لک غلاما زکیا) من فرستاده پروردگار تو هستم تا پسری پاکیزه به تو ببخشم.

لرزه بر اعضای مریم اوفتاد
                    کاو برهنه بود و ترسید از فساد
گشت بی‌خود مریم و در بی‌خودی
                    گفت بجهم در پناه ایزدی

به‌هرحال، مریم تسلیم امر خدا شد. هرچند به خاطر پیامدهای چنین رخدادی ناراحت بود و آرزوی مرگ می‌کرد، و می‌گفت: (یا لیتنی مت قبل هذا و کنت نسیا منسیا) ای‌کاش پیش‌ازاین مرده بودم و به‌کلی فراموش می‌شدم. در این هنگام ندا رسید که غمگین مباش: (فنادیها من تحتها إلا تحزنی) از پایین پایش به او ندا دادند که غمگین مباش [5].

 

الگوی شرم و حیا

الگویی که در قرآن کریم در مورد حیا معرفی شده است، صفورا دختر شعیب است که در جریان برخورد موسی (علیه‌السلام) با وی (پیش از ازدواج) به آن اشاره شده است. قرآن کریم می‌فرماید: (فجإته احداهما تمشی علی استحیإ قالتان ابی یدعوک...) یکی از آن دو دختر به سراغ او آمد درحالی‌که با نهایت حیا گام برمی‌داشت، گفت: پدرم از تو دعوت می‌کند تا.... [6]

تفصیل این جریان در بخش بعدی خواهد آمد.

 

حوزه معاشرت اجتماعی

1 ـ الگوی رفتار و معاشرت

اینکه پسران و دختران در جامعه اسلامی، چگونه با یکدیگر معاشرت و نشست و برخاست داشته باشند و تا کجا می‌توانند در تماس‌ها، نگاه‌ها، گفت‌وشنودها و... پیش بروند، بررسی مفصلی می‌طلبد که این مختصر گنجایش آن را ندارد; ولی به‌اجمال باید گفت: که آزادی و اجتماعی بودن انسان از یک‌سو، پیامدها و عواقب ناگوار معاشرت آزاد از سوی دیگر موجب شده است که گروهی، نظریه آزادی ارتباط یا ارتباط افسارگسیخته را ارائه کنند.

عده‌ای دیگر نیز، دیدگاه پرهیز از هرگونه ارتباط را مطرح کرده تا بدان جا پیش رفتند که زن و مرد و دختر و پسر حق ندارند، حتی در شعاع دید و صدای یکدیگر قرار گیرند.

اگرچه هر دو این دیدگاه‌ها افراطی می‌باشد، اما بعید نیست که با اندکی تعدیل، به سمت دیدگاه دوم گرایش پیدا کنیم، زیرا با توجه به متون قرآن و روایات می‌توان نتیجه گرفت که اصل اول در معاشرت دختر و پسر ممنوعیت نگاه، لمس، تماس، مکالمه و... است، مگر برای کسانی که به‌عنوان محارم مطرح می‌باشند.

به هر صورت، در قرآن در مورد معاشرت و برخورد پسر و دختر به یک الگوی ملموس اشاره شده است؛ جریان موسی و دختران شعیب که درباره آن می‌فرماید: (و لما ورد مإ مدین وجد علیه امه من الناس یسقون) هنگامی‌که موسی به چاه آب مدین رسید، گروهی از مردم را در آنجا دید که چهار پایان خود را سیراب می‌کنند. [7]

موسی جوانی است که از مصر به مدین آمده است و در کنار چاه مدین مردمی را می‌بیند که مشغول سیراب کردن چهارپایان خود هستند، کمی آن‌طرف‌تر دو زن را می‌بیند که مراقب گوسفندان خویش‌اند و به چاه نزدیک نمی‌شوند (و وجد من دونهم امراتین)، موسی از آن‌ها درباره علت آب ندادن گوسفندان پرسید و گفت: (ما خطبکما) چه می‌کنید؟ آن‌ها پاسخ دادند: (لا نسقی حتی یصدر الرعإ) ما آن‌ها را آب نمی‌دهیم تا چوپانان همگی از آبگاه خارج شوند. در اینجا موسی به همیاری آن دو شتافت و به آنان کمک کرد، (فسقی لهما) موسی به گوسفندان آن‌ها آب داد. اما در کنار آن‌ها نماند و به گوشه‌ای رفت (ثم تولی الی الظل) سپس به سایه رو کرد و گفت: (ربانی لما انزلت الی من خیر فقیر) خدایا هر چیز نیکی برای من بفرستی به آن نیازمندم. این در حالی بود که دختران راه خود را گرفته و به خانه رفتند.

زور را بگذار و زاری را بگیر
                    رحم سوی زاری آید ای فقیر!
دست اشکسته برآور در دعا
                    سوی اشکسته پرد فضل خدا

چیزی نگذشت که یکی از دختران شعیب با شرم و حیا به سراغ موسی آمد (فجإته احداهما تمشی علی استحیإ) و پیام پدر را به وی رساند و گفت: (ان ابی یدعوک لیجزیک إجر ما سقیت لنا) پدرم از تو دعوت می‌کند تا مزد سیراب کردن گوسفندان ما را به تو بپردازد.

موسی، درحالی‌که دختر شعیب پشت سر او راه می‌رفت، حرکت کرد تا به خانه شعیب رسید، موسی داستان گرفتاری خود در مصر را با شعیب در میان گذاشت و شعیب گفت: (لاتخف نجوت من القوم الظالمین) نترس از قوم ستمگر نجات یافتی. در این میان یکی از دختران پیشنهاد کرد، موسی را استخدام کنند (قالت احداهما یا ابت استاجره) برای آنکه آن دختر، موسی را مردی قوی و امین یافته بود (ان خیر من استاجرت القوی الامین) بهترین کسی که می‌توانی استخدام کنی، آن است که قوی و امین باشد. درنهایت شعیب پیشنهاد کرد، یکی از دختران خود را به ازدواج موسی درآورد (قالانی ارید ان انکحک احدی ابنتی هاتین). [8]

2 ـ الگوی تسلیم و رضا

اسماعیل، پسر ابراهیم (علیه‌السلام) که خداوند سبحان در سن پیری و با التماس و تضرع به وی عنایت فرمود ـ الگویی است برای جوانانی که در مقام عبودیت خدا گام برمی‌دارند.

همچو اسماعیل پیشش سر بنه
                    شاد و خندان پیش تیغش جان بده
حلق پیش آورد اسماعیل وار
                    کارد بر حلقش نیارد کردکار

ابراهیم تا سن پیری فرزندی نداشت و از خدا تقاضای فرزند کرد و گفت: (رب هب لی من الصالحین) پروردگارا! به من از صالحان فرزندان صالح ببخش. خدا نیز دعای ابراهیم را استجابت فرمود و بشارت فرزندی به وی داد (فبشرناه بغلام حلیم)[9] در پی این بشارت، ابراهیم شکر و حمد خدا را بجای آورد و گفت: (الحمد لله الذی وهب لی علی الکبر اسماعیل واسحق ان ربی لسمیع الدعإ) سپاس خدای را که در سن پیری اسماعیل و اسحاق را به من بخشید، بی‌شک خدا و پروردگار من نسبت به دعای من شنواست. [10]

به‌هرحال، وقتی اسماعیل رشد کرد و بزرگ شد، مأموریتی متوجه ابراهیم شد که بسیار مشکل بود و آن قربانی کردن فرزند در راه خدا بود، قرآن می‌فرماید: (فلما بلغ معه السعی قال یا بنیانی آری فی المنام انی اذبحک) هنگامی‌که اسماعیل به سنی رسید که می‌توانست کار بکند، ابراهیم به وی گفت: ای فرزندم در خواب دیدم که تو را ذبح می‌کنم.

(لازم به ذکر است، خواب انبیا با بیداری‌شان برای مکلف شدن تفاوتی ندارد و آنچه در خواب می‌بینند باید انجام دهند).

اینجا بود که ابراهیم (علیه‌السلام) مسئله را با خود اسماعیل در میان گذاشت و نظر او را جویا شد و گفت: (فانظر ماذا تری) نظر تو چیست؟ اسماعیل پاسخ داد: (یا ابت افعل ما تومر ستجدنی ان شاء الله من الصابرین) ای پدر! هر آنچه بر آن مأموری انجام بده، به خواست خدا مرا شکیبا خواهی یافت.

هر دو تسلیم حکم خدا و آماده اجرای آن شدند، (فلما اسلما و تله للجبین) چون هر دو تسلیم شدند، و صورت اسماعیل را روی خاک نهاد.

(تله: تل یعنی مکان مرتفع، و له یعنی او را روی تل انداخت [11] پس تله للجبین به معنای این است که او را آماده ذبح شدن کرد).

اسماعیل آماده ذبح شدن و ابراهیم آماده ذبح کردن شدند که خداوند ندا داد (قد صدقت الرویا انا کذلک نجزی المحسنین) ابراهیم! مفاد خواب خود را تصدیق کردی و تصمیم بر انجام مأموریت گرفتی، کافی است.

حسرت آزادگان شد بندگی
                    بندگی را چون تو دادی زندگی
مؤمن آن باشد که اندر جزر و مد
                    کافر از ایمان او حسرت خورد

این یک امتحان الهی بود: (ان هذا لهو البلإ المبین) این برنامه یک آزمایش بود و تو خوب از آزمایش بیرون آمده‌ای، ما از ذبح اسماعیل گذشتیم و او را جایگزین کردیم، (و فدیناه بذبح عظیم). [12]
 
3 ـ الگوی همکاری (جوان شاگرد بنا و نظافتچی)

قرآن کریم با نگاهی دیگر نیز به اسماعیل (علیه‌السلام) به‌عنوان یک جوان اشاره کرده است، و آن شاگردی و همکاری با ابراهیم (علیه‌السلام) است.

 


[1]. آل‌عمران، 43 و 45.
[2]. آل‌عمران، 45 ـ 60.
[3]. نساء، 171.
[4]. مریم، 19.
[5]. مریم، 23 و 24.
[6]. قصص، 25.
[7]. قصص، 23.
[8]. قصص، 23 ـ 27.
[9]. صافات، 101.
[10]. ابراهیم، 39.
[11]. مفردات، تل
[12]. صافات، 102 ـ 107.

 

 

منبع: ره‌توشه راهیان نور، ماه رمضان 1380، محمد فاکر میبدی