نقدی بر کتاب «دختران به حجاب روی میآورند»
«دخترم به یک پارتی شبانه دعوت شده بود. والدین قرار گذاشته بودند در خانه بمانند و فکر میکردند فرستادن بچهها به این پارتیها، کار درستی است. در چنین شرایطی، باید چهکار میکردم؟ اول با والدین دیگر بچهها صحبت کردم؛ تا از این کار، منصرف شوند؛ ولی آنها گفتند: ول کن بابا، آیا دوست نداری فرزندانت چیزهایی را که تو در دانشگاه تجربه کردی، در خانه تجربه کنند؟ گفتم: یکلحظه صبر کنید؛ مهم نیست ما در دانشگاه چه میکردیم؛ اما همه آن کارها با احساس گناه شدید همراه بود؛ زیرا میدانستیم این کارها با اصول و عقاید والدینمان در تضاد است. اگر بخواهیم از بُعد مذهبی به مسئله نگاه کنیم، میبینیم که با انتخاب گزینهای که ما را از خدا دور میکند، تصمیم گرفتهایم بین خود و خدا، مانعی قرار دهیم و این، حس بدی در انسان ایجاد میکند. اگر به فرزندانمان آموزش ندهیم که مسائل اخلاقی را در روابط خود رعایت کنند، موجب محرومیت آنها از برخی چیزها شدهایم و این، به آنها آسیب میزند و در این صورت، آنها مسائل موردنیازشان را از شما دریافت نمیکنند... ناگهان سکوت، اتاق را فراگرفت».
بله همچنان در مرور کتاب Girls gone mild یا «دختران به حجاب روی میآورند»، به سر میبریم. پیاژه، مادر چند نوجوان که حرفهای بالا از اوست، در حالی این اعتقادات را داشته که دو سوم والدین در محلهاش، موافق پارتیهای مختلط شبانه برای فرزندانشان بودند. متأسفانه واژههای عفاف، احساس خجالت و شرمندگی، همواره در جایگاه یکدیگر به کار میروند؛ درحالیکه این واژهها از اساس با هم فرق دارند و به دو مفهوم کاملاً متمایز اشاره میکنند.
گفته بودیم که خانم وندی شلیت برای نوشتن کتابش گزارشهای زیادی انجام داده است. او میگوید: بعضی از والدین در عالم رؤیای خود سیر میکنند و میکوشند به بقیه اطمینان دهند که بچهها در پارتیها، مثل خواهر و برادرند؛ شاید هم منظورشان همان خواهر و برادرهای سواحل آتلانتیک باشد.
فصل دوم از این کتاب، وارد مرحله پیچیدهتری میشود. نویسنده با این دغدغه شروع میکند: دختران امروزی میبایست متهور و درعینحال دلربا باشند. این مسئله پیچیدهای است و شورش بر ضد این نسخه، جسارت بالایی میطلبد؛ اما آن گونه که من متوجه شدهام، این کار، مشکل، اما امکانپذیر است.
اُمّل برچسبی است که بهراحتی به دخترانی زده میشود که حاضر به برقراری رابطه با پسران نیستند. این را دختر دیگری در همان گزارش میگوید. این رفتار، آن هم در جامعه آمریکا، اعتمادبهنفس خاصی میطلبد. مطمئناً این دختر در پی اثبات شخصیتش در میان دوستانش نیست و حتی برایش مهم نیست مردم او را تحویل نگیرند. اعتمادبهنفس ناشی از پایبندی به آرمانهای بلند و وفادار ماندن به آنها در دل فشارهای اجتماعی، دخترانی مثل لارن را آماده رویارویی با هر مسئلهای میکند. روشن است که آن چه در محیط دانشگاهها نایاب شده، جلوه عفاف است؛ نه بیبندوباری.
«بهار گذشته، در کلاس داستاننویسی دانشکده، داستانهایی نوشتم که در آنها تصویر مثبتی از روابط عاشقانه و وفاداری به این روابط ارائه شده بود. این مسئله، به مخالفت خصمانه دانشجویان دیگر انجامید. آنها میگفتند؛ آثار من، احساساتی و غیرواقعی هستند و احساسات شخصیتهای داستان، آنها را همچون ابلهان کرده است. گرچه انتقادهای همکلاسیهای من، آزاردهنده بود؛ اما میشد آنها را تحمل کرد؛ اما پیوستن استاد به آنها، غیرقابلتحمل بود. یکبار استاد به من گفت: بهجای امربهمعروف و نهیکردن درباره امیال جنسی مردان، موضوع دیگری برای نوشتن پیدا کن و دائماً اصرار میکرد داستانهایم را بهگونهای ویرایش کنم که پیامشان تغییر کند. به نظر من، هیچ معلمی حق ندارد باورهای اخلاقی خاصی را به شاگردانش تحمیل کند؛ ازاینرو، حاضر نشدم پیام داستانهایم را تغییر دهم و او هم در عوض هنگام نمره دادن، تلافی کرد. هنوز برایم روشن نیست چرا باورهای من با چنین واکنشهای تنفرآمیز و افراطی مواجه میشود».
صحبتهای بالا، سخنان یکی از دانشجویان دختری است که پس از تجربیاتی، به لزوم پافشاری بر روی دیدگاهها و نظرات خود، با وجود فشارهای اجتماعی پی برده و اینچنین گفته است. این صحبتها در دل جوامع غربی یعنی چه؟
بله بر اساس دیدگاه غالب در غرب، کسی که معتقد باشد مسائل جنسی مربوط به حوزه خصوصی افراد است، خجالتی و مقدسمآب به شمار میآید و در عوض، اگر کسی تمایلات جنسی خود را بهراحتی و آشکارا مطرح کند، جسور تلقی میشود.
کمی از نویسنده بگوییم؛ خانم وندی شلیت به دلیل فضای مذهبی خانوادهاش، دوران کودکی محافظت شدهای را سپری کرد؛ اما از همان ابتدا در کلاس Human Growth and development یا رشد و تعالی انسان، به آنها یاد دادند که نباید از مسائل جنسی خجالت بکشند؛ زیرا این مسائل، چیز مهمی نیستند. او ادامه میدهد: جامعه از من انتظار ندارد که یک دختر خوب باشم یا عفاف خود را حفظ کنم و کسی به من آموزش نمیداد که تا پیش از ازدواج، از رابطه جنسی نامشروع اجتناب کنم. نویسنده میگوید: در به سال 1993م. در شهر Milwaukee، یک وکیل به گروه سینفرهای از دختران دوم راهنمایی سفارش میکرد که ازدواج نکنند؛ زیرا ازدواج، مزاحم شغل آینده آنها میشود.
نوجوانان بهعنوان افراد بالغ جامعه، باید یاد بگیرند که رضایت و سعادتمندی را از راه برنامهریزی طولانیمدت، به دست آورند و در پی ارضای سریع امیالشان نباشند. شاهزادگان مهربان و شاهزاده خانمهای زیبا، در عالم واقعی، انسانهای از پیش آماده شدهای نیستند که بتوان آنها را سفارش داد؛ بلکه آنها مثل شما کمکم رشد میکنند. شما نمیتوانید فرد دیگری را بهاجبار با مدل رؤیایی خود تطبیق دهید. او به طور طبیعی سر راه شما قرار میگیرد؛ اما این فقط مستلزم «صبر و انتظار» شماست؛ ایمان داشته باشید.
.
.
.
منبع: مجله پرسمان