اشاره:
در طول تاریخ اسلام، از گذشته تا حالا خیلیها جانشان را بر سر اقامه نمازشان گذاشتهاند. نماز برای آنها همهچیز بوده. ما هم در طول هشت سال دفاعمان، کم نداشتهایم ازایندست کسانی که فلسفه زندگیشان را خلاصه کرده بودند در اقامه همین نماز.
شهید حسین بهرامی
زمان عملیات، ساعت پنج صبح بود و همزمان با اذان صبح.
ناراحت بود. پرسیدند چرا ناراحتی؟ خدایناکرده از چیزی میترسی؟
جواب داد: نه من ترسی از جنگ ندارم. از این ناراحت هستم که شما عملیات را به شکلی طراحی کردهاید که درست مصادف با اذان صبح است و فکر این را نکردهاید که ما نمازمان را چگونه بخوانیم؟!
او اعتقاد داشت مانند امام حسین (علیهالسلام) در روز عاشورا در وسط میدان جنگ، موقع نماز باید نماز را خواند. فردای آن روز، حسین را دیدم که در حال سجده به شهادت رسیده است.
شهید نیک صفت، شهید بهمن صدری پور
نیک صفت، بیسیم چی بود. در هنگام کار وقتی باطری بیسیم تمام شد، برای تعویضش به سنگر مخابرات رفت و در آنجا در کنار شهید بهمن صدری پور مشغول نماز شد. ناگهان خمپارهای به سنگرشان خورد و...
شهید داریوش احمدی
با اذان صبح مشغول وضو گرفتن شد تا نماز بخواند. در همان زمان خمپارهای، کنارش به زمین خورد و...
شهید محمود خانزاده
در عملیات کربلای 4 در یک وضعیت بحرانی و مشکل که کار برای نیروهای گردان سخت شد و هرکس به فکر جان پناهی بود، ایستاد و با رجزخوانی به نیروها روحیه داد. فردای آن روز هنگام نماز صبح، گلولهای به سینهاش نشست. نشست به دیواره خاکریز تکیه داد، دستهایش را روبه آسمان بلند کرد و برای شهادتی که خدا نصیبش کرده بود، شکر کرد و پرکشید.
شهید مجید مقدادی
زخمهای زیادی برداشته بود؛ فلج شده بود. با چنین وضعیت وخیمی، آنچه باعث شگفتی همگان به خصوص پرستاران و پزشکان بخش شده بود، پای بندیاش به خواندن نماز بود.
پزشکش میگفت: بعد از عمل جراحی، چهار شبانه روز بی هوش بود. وقتی به هوش آمد، آب خواست تا وضو بگیرد. به کمک پرستار، وضوی جبیره گرفت و نمازش را خواند. اگر بگویم من در طی این 25 سال طبابتم، این چنین نماز پرشور و حرارتی ندیدهام، سخن بهگزاف نگفتهام.
روز بعد، صدای اذان ظهر که بلند شد، مجید آخرین رکعتهای نمازش را بهجا آورد و...
شهید گوسفندشناس
در عملیات محرم، فرمانده لشکر حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآله) بود. توی خط مشغول نماز شد. به محض این که نمازش را شروع کرد، گلولهای از طرف دشمن به او اصابت کرد و درجا شهید شد.
شهید سجادی
سال 1364، خط پدافندی هزار قله. در گوشهای از دامنه کوه، کنار درختی به نماز ایستاده بود. ناگهان خمپارهای بعد از برخورد به درخت، منفجر شد و گرد و غبار غلیظی به هوا برخاست. دیگر صدای سجادی نمیآمد.
شهدای لشکر 25 کربلا
بیستوسه روز در کربلای 5 مقاومت کردند. این یک حماسه تمام عیار بود. آب برای وضو نداشتند. سینهخیز میرفتند بهطرف آبهای اطراف و سینهخیز برمیگشتند. آتش سنگین دشمن هم نمیتوانست مانع خواندن نمازشان بشود. با لباس خونی و گِلی و با تمام تجهیزات نظامی میایستادند به نماز. گاهی اطرافشان به شدت گلولهباران میشد؛ اما هیچ کس خم به ابرو نمیآورد و نمازش را نمیشکست. چند نفر در هنگام خواندن نماز، تیر و ترکش خوردند و شهید شدند. حماسه بیستوسه روزه بچهها در اثر خواندن همین نمازها و مناجاتها بود؛ طوری که شصت هزار تلفات از دشمن گرفتند.
شهید صیاد مهدی زاده
در عملیات والفجر مقدماتی، در حلقه محاصره شدید دشمن بودند که چند گلوله توی تنش نشست. همان طور که به خودش میپیچید، دست برد توی جیبش؛ به دنبال چیزی میگشت. بچهها به طرفش رفتند. فکر کردند به دنبال عکس فرزند یا یکی از اعضای خانوادهاش میگردد. دستش را مشت کرد و از جیب بغلش بیرون آورد. مشتش را که باز کرد، خون روی مُهر را پوشانده بود. مهر را زمین گذاشت و رو بهسوی قبله کرد. آنگاه بر زمین افتاد و آخرین سجده زندگیاش را بهجا آورد.
شهید جواد دل آذر
عملیات والفجر 8 بود. نماز مغرب را به علت کوتاه بودن خاکریز، نشسته خواند. خواست نماز عشا را شروع کند که صدای بیسیم درآمد.
گفت: آقا ناصر، جوابش را بده! و قامت بست.
ناصر دو سه قدم بیشتر برنداشته بود که ناگهان خمپارهای فرود آمد و جواد دل آذر...
منبع: مجله دیدار آشنا