افسردگی پس از زایمان چه اختلالی است و چه علائمی دارد؟
تقریباً همهٔ ما با اختلال افسردگی آشنا هستیم. در گذشته به افسردگی، «مالیخولیا» میگفتند که معرب همان واژهٔ «ملانکولیا»* است که چهارصد سال قبل از میلاد مسیح توسط بقراط برای توصیف مشکلات روحی بهکاربرده شد. ملانکولیا از واژههای یونانی melan به معنای سیاه و chole به معنای صفرا گرفته شده است؛ زیرا در گذشته اعتقاد داشتهاند که علت ابتلا به افسردگی، صفرای سیاه یا صفرای سوخته است.
افسردگی پس از زایمان درواقع همان علائم افسردگی اساسی یا ماژور را دارد؛ با این تفاوت که درست قبل یا بعد از زایمان، آغاز شده است. درواقع در عالم روانشناسی، ما به آنچه اغلب افراد تحت عنوان «افسردگی پس از زایمان» میشناسند، «افسردگی پیرا زایمانی» میگوییم؛ یعنی افسردگیای که نزدیک به زایمان - قبل یا بعدازآن آغاز شده است؛ هرچند که این نوع افسردگی، اغلب بعد از زایمان شدت میگیرد. بین ۱۳ تا ۱۹ درصد همهٔ زنانی که زایمان میکنند، یعنی یک نفر از هر هشت زن، واجد ملاکهای تشخیصی افسردگی پس از زایمان هستند. برخی از روانشناسان معتقدند اگر بخواهیم ابتلا به افسردگی مینور یا خفیف بعد از زایمان را هم لحاظ کنیم، آمار واقعی، چیزی حدود یک نفر از هر پنج زن است. زمانی میتوانیم به فرد، برچسب ابتلا به افسردگی اساسی (ماژور) پس از زایمان را بزنیم که حداقل پنج مورد از نشانههای زیر را به مدت حداقل دو هفته (با شروع پیرا زایمانی) مشاهده کرده باشیم:
1. داشتن خلق افسرده در اکثر ساعات و تقریباً همهٔ روزها.
۲. کاهش بارز علاقه یا لذت بردن از همهٔ فعالیتها، یا تقریباً همهٔ فعالیتها، در اکثر ساعات روز و تقریباً هر روز؛ یعنی فرد، دیگر نمیتواند از فعالیتهایی که قبلاً برایش لذتبخش بوده، لذت ببرد.
۳. کاهش یا افزایش چشمگیر وزن بدون رژیم گرفتن (برای مثال تغییر بیش از ۵ درصدی وزن بدن، ظرف یک ماه) یا کاهش یا افزایش اشتها تقریباً در همهٔ روزها.
۴. بیخوابی یا پرخوابی تقریباً هرروزه.
۵. تحریکپذیری یا کندی روانی- حرکتی تقریباً هرروزه (بهطور مثال، فرد زودرنج شده و زود از کوره در میرود یا در حرکات و انجام کارها، بسیار کند شده است).
۶. خستگی شدید یا فقدان انرژی تقریباً هرروزه.
۷. احساس پوچی یا گناه افراطی و نامتناسب (که میتواند هذیانی باشد) تقریباً در همهٔ روزها (نه صرفاً ملامت خود یا احساس گناه در مورد مریض بودن).
۸. افت توان تفکر با تمرکز و یا ناتوانی در تصمیم گرفتن تقریباً در همهٔ روزها.
۹. افکار تکرارشونده در مورد مرگ یا خودکشی.
چرا افراد به افسردگی پس از زایمان دچار میشوند؟
تولد یک نوزاد، رویداد مهم و پراسترسی است که زندگی هر فردی را به قبل و بعد از خود تقسیم میکند. بدن انسان در مواجهه با یک رویداد جدید و استرسآور، نیاز به یک «سازگاری مجدد» دارد و این امر، منجر به مصرف انرژی روانی و جسمانی زیادی میشود. تقریباً ۴۰ تا ۸۰ درصد خانمها هنگام سازگاری با شرایط پس از بچهدار شدن، واکنشهای خفیفی را نشان میدهند که در اصطلاح علم روانشناسی به آن «حزن بچهدار شدن» میگوییم. این واکنشها معمولاً تمایل به گریه کردن و نوسانات خلقی هستند که بین یک تا پنج روز پس از زایمان طول میکشند و ازنظر روانشناختی، پاسخهای طبیعی و بهنجاری به استرسهای زایمان و تولد نوزاد هستند و بهزودی هم برطرف میشوند؛ اما افسردگی پس از زایمان، علائم شدیدتر و طولانیتری دارد، ممکن است در صورت عدم درمان تا مدتها ادامه پیدا کند و زندگی فرد را بهشدت تحت تأثیر قرار دهد. شاید جالب باشد که بدانید در پژوهشها، مشخص شده است که ۴ تا ۱۰ درصد پدران نیز این علائم را تجربه میکنند؛ یعنی افسردگی پس از زایمان اختلالی است که حتی پدرها نیز ممکن است به آن مبتلا شوند! برای ابتلا به افسردگی پس از زایمان، دلایلی فرض شده است که سه مورد از مهمترین آنها در ادامه ذکر میشوند.
1. تغییر شرایط زندگی: همانطور که پیشتر اشاره کردیم، تولد یک نوزاد، رویداد پراسترسی است که نظم زندگی را تا مدتها به هم میریزد. زنی که بهتازگی زایمان کرده و در طول فرآیند زایمان، خون زیادی ازدستداده و منابع جسمانیاش کاهش یافتهاند، حالا باید تا مدتها خواب نامنظم یا کمی داشته باشد تا بتواند نیازهای اولیهٔ نوزاد خود را برآورده نماید. مدتی طول میکشد تا بتواند مثل سابق برای زندگی و فعالیتهای روزانهٔ خود برنامهریزی کند یا حتی مثل گذشته به کارهای موردعلاقهٔ خود بپردازد. کمبود خواب و یا خواب نامنظم، بهخودیخود میتواند منجر به احساس ضعف جسمانی و پریشانی روانی شود و علائمی شبیه به افسردگی را ایجاد نماید. همچنین «احساس عدم کنترل بر زندگی» برای فردی که پیش از تولد نوزاد تا حد زیادی بر امورات زندگی خود داشته است، میتواند با احساس غم و افسردگی، رابطهٔ زیادی داشته باشد. علاوه بر موارد فوق، معمولاً تغییرات ظاهری گوناگونی در اثر بارداری و زایمان ایجاد میشوند که ممکن است اعتمادبهنفس تازه مادران را خدشهدار کند. بسیاری از آنها دچار اضافهوزن، بزرگ شدن شکم، ایجاد چینوچروک و خطوط قرمز یا قهوهای در قسمتهای مختلف بدن، ریزش مو یا لک صورت میشوند و فقط کافی است اطرافیان و بهخصوص همسر، این تغییرات ناخوشایند را به روی آنها بیاورند تا روحیهشان بیشازپیش آسیبپذیر شود.
۲. تغییرات فیزیولوژیک: زایمان و شیردهی، تجربهای است که ممکن است برای بسیاری از خانمها با کمخونی و کاهش منابع بدنی همراه باشد که بیشک بر خلقوخو هم تأثیرگذار است؛ اما نکتهٔ مهمتر این است که طبق یک مکانیسم طبیعی، زنها پس از زایمان دچار کاهش سریع هورمونهای تولیدمثل میشوند و بسیاری از متخصصین، همین امر را علت ابتلا به افسردگی پس از زایمان میدانند. برخی پژوهشها نیز نشان دادهاند سطح هورمون کورتیکوتروپین که جفت در دوران بارداری آزاد میکند، پیشبینی کنندهٔ ابتلای زنان به افسردگی پس از تولد کودکشان است. همچنین شواهد نشان میدهند که عوامل ژنتیکی و ارثی نیز در ابتلا به افسردگی پس از زایمان دخیل هستند.
۳. حمایت اجتماعی ضعیف: تجربهٔ زایمان بهعنوان یک رویداد استرسآور و تولد یک نوزاد با تمام سختیهای ریزودرشتی که به دنبال خود خواهد داشت، زمانی برای یک زن قابلتحملتر خواهد بود که حمایت عاطفی لازم را از اطرافیان خود دریافت کند. در این میان، البته نقش همسر از همه پررنگتر است.
اولین چیزی که یک مادر درک و همدلی حقیقی از جانب که یک مادر در چنین شرایطی نیاز دارد، دریافت! دلی حقیقی از جانب اطرافیان و بهویژه همسر است. هنگامیکه همسر، اعضای خانواده، اقوام و دوستان، در ر آههای پس از زایمان به کمک مادر بیایند و به اشکال گوناگون، او را موردحمایت قرار دهند، خطر ابتلا به افسردگی پس از زایمان، کاهش پیدا میکند.
چگونه افسردگی پس از زایمان را درمان کنیم؟
اگر علائم افسردگی آنقدر شدید باشد که برچسب افسردگی اساسی را دریافت کند، قطعاً اولین پیشنهاد، مراجعه به روانشناس بالینی یا روانپزشک است. درمانگر، پس از بررسی علائم، تشخیص میدهد که آیا رواندرمانی بهتنهایی کافی است یا به دارودرمانی هم نیاز هست. در شرایطی که شواهد نشان دهند علت اصلی ابتلا به افسردگی پس از زایمان، به هم خوردن تنظیم هورمونها یا سابقهٔ ژنتیکی است، مصرف دارو ضروری است؛ اما درهرحال، مشاوره و حتی خانوادهدرمانی نیز معمولاً تأثیر چشمگیری بر بهبود حال فرد دارد.
فارغ از بحث مراجعه به درمانگر که ضرورت خاص خود را دارد، توصیههایی کلی برای کمک به بهتر شدن حال مادر وجود دارد. دراینبین نمیتوان نقش پررنگ اطرافیان و بهویژه همسر را نادیده گرفت. همانطور که میدانیم، هر زنی پس از زایمان، بخشی از زیبایی جسمانی خود را برای مدتی طولانی از دست میدهد و بسیاری از زنان نگران این هستند که دیگر در چشمان همسرانشان زیبا یا جذاب نباشند. لازم است که همسران نهتنها این تغییرات را به روی آنها نیاورند، بلکه تلاش کنند تا این اعتمادبهنفس ازدسترفته را به وجود آنها بازگردانند. بهتر است از اطرافیان فرد مبتلا به افسردگی پس از زایمان کمک گرفته شود تا بار فشار روانی و جسمی تولد نوزاد را تا حد امکان از روی شانه او بردارند و به لحاظ روحی و عاطفی، او را حمایت و درک نمایند. شاید لازم باشد سایر اطرافیان ساعات کوتاهی مسئولیت نگهداری از نوزاد را به عهده بگیرند تا مادر بتواند به استراحت، فعالیتهای موردعلاقه خود یا ورزش بپردازد تا روحیه خود را بازیابد. همانطور که میدانید، ورزش و افزایش دادن تحرک، تأثیر مستقیم و چشمگیری بر کاهش افسردگی دارد؛ پس بهتر است در اولین فرصت، مادر فعالیتهای ورزشی را آغاز نماید و چهبهتر اگر این فعالیت، خارج از محیط خانه – مثلاً در باشگاه با استخر- باشد که هم حال و هوای مادر عوض شود وهم از این طریق، روابط اجتماعیاش افزایش یابد. علاوه بر این، فعالیت ورزشی به مادر کمک میکند تا ظاهر جسمانی خود را به وضعیت پیش از بارداری بازگرداند و از این طریق، اعتمادبهنفسش افزایش پیدا کند. میتوان با برنامهریزی و کمک همسر، فعالیتهای موردعلاقهای همچون کارهای هنری، سیر مطالعاتی، ادامه تحصیل، تفریح و مسافرت و فعالیتهای فرهنگی را به برنامه زندگی تازه مادران اضافه کرد تا نشاط خود را بازیابند و به روال عادی زندگی بازگردند.
.melancholia *
منبع: ماهنامه خانه خوبان