در جایی میفرماید: (و اذ یرفع ابراهیم القواعد من البیت و اسماعیل) هنگامیکه ابراهیم و اسماعیل پایههای خانه خدا را بالا آوردند.
در این برنامه، اسماعیل جوان شاگرد ابراهیم است و به کمک پدر خانه خدا را میسازد و در دعای پدر نیز شریک است که میگویند: (ربنا تقبل منا آنک انت السمیع العلیم، ربنا و اجعلنا مسلمین لک و من ذریتنا امه مسلمه لک و ارنا مناسکنا و تب علینا... ربنا و ابعث فیهم رسولا منهم) خدایا از ما بپذیر که تو شنوا و دانایی، پروردگارا! ما را تسلیم فرمان خود قرار بده و از دودمان ما امتی که تسلیم فرمان تو باشند، پدید آور؛ و طرز عبادتمان را به ما نشان بده و توبه ما را بپذیر... پروردگارا! در میان آنها، پیامبری از خودشان برانگیز. [1]
و نیز در برنامه دیگری میفرماید: (و عهدنا الی ابراهیم و اسماعیلان طهرا بیتی للطائفین و العاکفین و الرکع السجود) ما به ابراهیم و اسماعیل امر کردیم که خانه مرا برای طوافکنندگان و مجاوران و رکوعکنندگان و سجدهکنندگان پاک کنند. [2]
در این برنامه اسماعیل به کمک ابراهیم، نظافتچی و جاروکش خانه خداست. چیزی که شاید بزرگان جامعه از آن سر باز میزنند و آن را در شأن خود نمیدانند.
کعبه را که هر دمیعزی فزود
آن ز اخلاصات ابراهیم بود
الگوی عفو و گذشت
در داستان حضرت یوسف، در قرآن میخوانیم که برادران وی به او بدی کردند، نسبت به وی حسادت ورزیده و گفتند: (یوسف و أخوه أحب الی أبینا منا) یوسف و برادرش بنیامین، نزد پدر از ما محبوبترند. سپس با طرح نقشهای، او را از یعقوب جدا کرده و به بهانه گردش و تفریح به صحرا بردند و میخواستند او را بکشند و یا در جایی دور از دسترس رها کنند، (اقتلوا یوسف أو اطرحوه أرضا یخل لکم وجه أبیکم) یوسف را بکشید، یا او را در سرزمینی دوردست بیفکنید تا توجه پدر، فقط به شما باشد. بالاخره تصمیم گرفتند که او را در چاه بیندازند، (ألقوه فی غیابت الجب) او را در نهانگاه چاه بیفکنید؛ و بعد نیز با دروغ و نیرنگ که او طعمه گرگ شده است (فأکله الذئب)، نزد پدرشان برگشتند.
یوسفان از مکر اخوان در چهاند
کز حسد یوسف به گرگان میدهند
از حسد بر یوسف مصری چه رفت
این حسد اندر کمین، گرگی است زفت [3]
اینکه آنها گفتند: طعمه گرگ شده شاید به این دلیل بود که میخواستند، امید پدر را به یأس تبدیل کنند، یوسف در چاه قرار گرفت و کاروانیان سررسیدند و به امید کشیدن آب، دلو و طناب را در چاه رها کردند.
ولی بهجای آب، یوسف را بیرون کشیدند، سپس او را به قیمتی ناچیز (شروه بثمن بخس دراهم معدوده) فروختند؛ و بدین ترتیب یوسف محبوب پدر، از یعقوب جدا شد و در خانه عزیز مصر جای گرفت و در ادامه با تهمت خیانت به همسر عزیز زندانی شد. [4]
یوسف چه کرد؟
برادران با یوسف اینگونه عمل کردند، اما یوسف مراحل سخت را یکی پس از دیگری پشت سر نهاد تا بدان جا که به پادشاهی مصر رسید. برادران یوسف برای تهیه آذوقه از کنعان به مصر آمدند، اما یوسف نهتنها انتقام نگرفت، بلکه نهایت احترام و اکرام را به آنها نمود و حتی کالای مجانی به آنها داد و سرانجام به آنها گفت: (لا تثریب علیکم الیوم یغفر الله لکم) امروز هیچ ملامت و توبیخی بر شما نیست، خدا شما را میبخشد. [5]
الگوی منحرفان (پسر نوح)
قرآن علاوه بر آنکه الگوهای مثبت را معرفی کرده است، الگوی منفی را نیز شناسایی نموده است. یکی از آنها پسر نوح ـ کنعان ـ است که قرآن از وی به (بنی) (پسرک من) تعبیر میکند.
حضرت نوح، سالیان دراز قوم خود را بهسوی حق و عبودیت خدا فرامیخواند ولی عدهای اندک به او گرویدند و بسیاری ازجمله پسرش به دعوت وی پاسخ مثبت ندادند. نوح مأمور ساختن کشتی و سوار کردن مؤمنان بر آن شد تا از بلای غرق شدن نجات یابند، نوح کشتی را ساخت و مؤمنان بر آن سوار شدند و بر آب حرکت میکرد و موج چون کوه پدیدار میشد: (هی تجری بهم فی موج کالجبال). نوح پسرش را فراخواند و از او دعوت کرد که با وی سوار کشتی شود و گفت: (یا بنی ارکب معنا ولا تکن مع الکافرین) پسر من! با ما سوار شو و در صف کافران مباش. با ما سوار شو کنایه از ایمان آوردن اواست؛ زیرا اگر ایمان میآورد قطعاً بر کشتی سوار میشد و از غرق شدن نجات مییافت. پسر نوح به پدر پاسخ داد: (سآوی الی جبل یعصمنی من الماء) به کوه پناه میبرم و از غرق شدن رهایی مییابم.
گوش کنعان کی پذیرد این کلام
که بر او مهر خدای است و ختام
نوح به پسرش تأکید کرد که کوه نیز کارساز نخواهد بود، (لا عاصم الیوم من إمر الله) امروز نگهدارندهای از غرق شدن ـ که حکم خداست ـ وجود ندارد. در این حال میان پدر و فرزند موجی ایجاد شد و پسر در کام مرگ فرورفت: (و حال بینهما الموج فکان من المغرقین). [6]
نوح به خدا عرض کرد: (خدایا! ان ابنی من إهلی وان وعدک الحق) پسرم از اهل من است و وعده تو حق است. اشاره به اینکه تو وعده دادی اهل من بهسلامت باشند. خداوند در پاسخ فرمود: (یا نوح انه لیس من إهلک انه عمل غیر صالح) ای نوح این پسر از اهل تو نیست او عنصر نامطلوب و عمل غیر صالحی است او فرد شایستهای نیست.
هر (ولی) را نوح و کشتیبان شناس
صحبت این خلق را طوفان شناس
آشنا هیچ است اندر بحر نوح
نیست اینجا چاره جز کشتی نوح
[1]. بقره، 127 ـ 129.
[2]. بقره، 125.
[3]. فربه.
[4]. یوسف، 8 ـ 35.
[5]. همان، 91.
[6]. هود، 42 ـ 46.
منبع: سایت اندیشه قم