من هم جزء قربانیان شعار «دو تا بچه کافیه» هستم/ نظام تشویق اقتصادی برای افزایش جمعیت بهتنهایی مؤثر نیست؛ به تغییر سبک زندگی نیازمندیم
واقعیتهای تاریخی نشان میدهند که اساس و بنیاد شکلگیری برنامههای تنظیم خانواده، از نوعی سلطهطلبی و برتریطلبی قدرتهای بزرگ جهانی آغاز و با گذشت زمان رنگ و لعاب کمکهای بشردوستانه و رفاهی و توسعهای به خود گرفته است. بهطوریکه محققان آمریکایی میگویند «افزایش جمعیت در کشورهای درحالتوسعه نهتنها موقعیت سیاسی برتر آمریکا را به خطر میاندازد، بلکه مانع اصلی در راه توسعه جهانی است».
تداوم سیاست کنترل جمعیت و شعار معروف نهادینهشده در سالهای دولت کارگزاران که «دو بچه کافی است» چندی است که با شروع انتقادات صریح رهبر معظم انقلاب موردانتقاد عدهای از مسئولین و کارشناسان نظام اسلامی واقع شده مقام معظم رهبری در دیدار با مردم بجنورد برای چندمین بار نسبت به کاهش جمعیت کشور هشدار دادند و تحدید نسل را خطر بزرگ برای کشور دانستند و فرمودند:
«یکی از مهمترین موجودیهای باارزش ما، همین نسل جوانِ تحصیلکرده است. نسل جوان تحصیلکرده، هم شجاعت دارد، هم امید دارد، هم نشاط و تحرک دارد. من همینجا در داخل پرانتز عرض بکنم؛ یکی از خطاهایی که خود ما کردیم - بنده خودم هم در این خطا سهیمم - این مسئلهٔ تحدید نسل از اواسط دههٔ ۷۰ به اینطرف باید متوقف میشد. البته اوّلی که سیاست تحدید نسل اتخاذ شد، خوب بود، لازم بود، لیکن از اواسط دههٔ ۷۰ باید متوقف میشد. این را متوقف نکردیم؛ این اشتباه بود. عرض کردم؛ مسئولین کشور در این اشتباه سهیماند، خود بندهٔ حقیر هم در این اشتباه سهیمم. این را خدای متعال و تاریخ باید بر ما ببخشد. نسل جوان را باید حفظ کرد. با این روند کنونی اگر ما پیش برویم - من چندی پیش هم در ماه رمضان در سخنرانی گفتم - کشور پیر خواهد شد. خانوادهها، جوانها باید تولیدمثل را زیاد کنند؛ نسل را افزایش دهند. این محدود کردن فرزندان در خانهها، به این شکلی که امروز هست، خطاست. این نسل جوانی که امروز ما داریم، اگر در ده سال آینده، بیست سال آینده و در دورهها و مرحلههای آیندهٔ این کشور بتوانیم آن را حفظ کنیم، همهٔ مشکلات کشور را اینها حل میکنند؛ با آن آمادگی، با آن نشاط، با آن شوقی که در نسل جوان هست و بااستعدادی که در ایرانی وجود دارد. پس ما مشکل اساسی برای پیشرفت نداریم.»
هرچند که هشدارهای رهبر معظم انقلاب اسلامی پیشتر نیز از سوی برخی از مراجع تقلید و مسئولین، با بیتوجهی و حتی انتقاد بسیاری روبرو شده اما بیان انتقادات بیپردهٔ رهبر معظم انقلاب و دغدغه ایشان نسبت به روند کاهش جمعیتی ایران اسلامی در سخنرانیهای اخیر معظم له، نشان از این دارد که بیتوجهی به این مهم میتواند مشکلات بزرگ امنیتی، اقتصادی و فرهنگی برای نظام اسلامی را به بار آورد.
ازاینرو رجانیوز مصاحبهای با دکتر فرشته روحافزا، مدیر طرح، برنامه و تدوین سیاست شورای فرهنگی اجتماعی زنان و خانواده و عضو هیئتعلمی دانشگاه منچستر انگلیس ترتیب داده است تا به بررسی مشکلات تحدید نسل و راهکارهای حرکت به سمت افزایش جمعیت بپردازد.
-خانم دکتر بهعنوان سؤال اول، همانطور که میدانید رهبر معظم انقلاب طی سالهای اخیر کاهش جمعیت ایران را بهعنوان یکی از دغدغههای خود بیان کردهاند، نظر شما در خصوص دغدغه ایشان چیست و چرا ما نیاز داریم به سمت افزایش جمعیت حرکت کنیم؟ و بهطورکلی سه دهه اجرای سیاستهای کاهشی یا افزایشی جمعیتی در ایران چه تأثیری در روند نرخ باروری گذاشته است؟
در رابطه بااینکه چرا ما نیاز داریم به سمت افزایش جمعیت حرکت کنیم و چرا کاهش جمعیت یکی از دغدغههای مسئولان عالیرتبه نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران شده است لازم است یک گذر کوتاهی من بر آنچه که طی سالیان گذشته بر سر موضوع جمعیت ایران آمده است داشته باشیم. در ابتدا باید بگویم خانواده یکی از اصلیترین و مؤثرترین نهادهای اجتماعی است و اولین هستهٔ زندگی اجتماعی بشر از خانواده آغاز میگردد. ازاینرو، تغییرات ارزشی در حوزهٔ خانواده در جامعه نیز تأثیرگذار است و البته تغییر در عرصههای گوناگون جامعه، اعم از فرهنگی، اقتصادی و... نیز در مناسبات خانوادگی تأثیرگذار خواهد بود.
یکی از عرصههایی که در این سالها دستخوش تغییر و تحولات بسیاری شده، فرزندآوری و روند رشد جمعیت است. باروری در جمعیتشناسی مفهوم مهمی قلمداد میشود. اهمیت باروری برای جمعیتشناسان تا آنجاست که آن را جزء وقایع چهارگانهٔ حیاتی برمیشمارند و ازآنجاکه در افزایش یا کاهش جمعیت بهطور مستقیم تأثیرگذار است، بهعنوان مهمترین عامل حرکت زمانی جمعیت شناخته میشود.
در حال حاضر، هرم سنی جمعیت ایران در حال انتقال از جوانی به سالخوردگی است. بدین ترتیب، اگر نقطهٔ شروع کاهش اساسی و مستمر باروری در ایران را سال ۱۳۶۵ در نظر بگیریم تا سال ۱۴۲۵ ساختار جمعیت ایران کاملاً سالخورده خواهد بود. تحولات باروری و سیاستهای تنظیم خانواده در ایران را میتوان به چهار دوره تقسیم کرد. دوره اول طی سالهای ۱۳۳۵ تا ۱۳۴۵ میزان رشد جمعیت ایران افزایش ناگهانی داشت. در نخستین سرشماری در ایران در سال ۱۳۳۵، جمعیت ایران بالغبر ۹/۱۸ میلیون نفر بود. در آن زمان ایران جزء کشورهایی بهحساب میآمد که سیاستهای دولت، مخالف کاهش باروری بوده است.
در دوره دوم ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۷، نخستین موضعگیری دولت ایران درباره تحدید موالید اتفاق افتاد. سرشماری سال ۱۳۵۵ و نتایج آن تأیید کاهش باروری در ایران بهخصوص در سالهای نزدیک به این سرشماری بود. دوره سوم سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۷ بود که آن را دهه توقف تنظیم خانواده نامیدهاند. دوره چهارم نیز از سال ۱۳۶۷ آغاز شده است و تاکنون ادامه دارد. بعد از انقلاب اسلامی، سیاستهای رسمی کنترل جمعیت متوقف شد و دولت به تشویق و ترویج ازدواج در سنین پایین پرداخت و سن قانونی ازدواج برای دختران را از ۱۵ سال به ۱۳ سال و پسران را از ۱۸ سال به ۱۵ سال کاهش داد؛ اما میزان باروری از سال ۱۳۶۴ بهتدریج شروع به کاهش کرد. هرچند دولت از سال ۱۳۶۷ سیاستهای آشکاری را برای تعدیل نرخ رشد در پیش گرفت؛ اما باید اذعان کرد این سیاستها از نیمه دهه ۶۰ به بعد، تأثیر بسزایی در کاهش نرخ باروری داشته است.
از سال ۱۳۶۷ دولت رسماً تصمیم به تغییر سیاستهای تنظیم خانواده گرفت و درنهایت، در سال ۱۳۶۸ برنامهای از طرف دولت مطرح شد و در سال ۱۳۷۲ به تصویب مجلس رسید. درواقع از سال ۱۳۶۷ که زمان شروع مجدد برنامههای تنظیم خانواده است، جمعیت بهسرعت روند انتقالی خود را طی میکند؛ تا جایی که میزان باروری کل از ۵/۵ فرزند در این سال، به ۱۷/۲ فرزند در سال ۱۳۷۹ میرسد.
در قانون برنامه اول توسعه پیشبینی شده بود که نرخ باروری از ۶.۴ فرزند در سال ۱۳۶۵ به ۴ فرزند در سال ۱۳۹۰ برسد، درحالیکه در سال ۱۳۷۱ ما به این هدف رسیدیم؛ اما بااینحال در سال ۷۲، قانون تنظیم خانواده در مجلس تصویب شد! در اینجا لازم است به این نکته توجه کنیم که عامل مهم دیگری که روند تنظیم خانواده را در ایران تسهیل کرد، کمکهای بینالمللی، بهویژه کمکهایی بود که در قالب پروژههای صندوق جمعیت سازمان ملل متحد صورت گرفت.
میزان بهکارگیری روشهای پیشگیری از حاملگی که در سال ۱۳۵۵ و نقطهٔ اوج برنامه تنظیم خانواده قبل از انقلاب اسلامی به ۳۶ درصد رسیده بود تا سال ۱۳۷۸ به حدود دو برابر، یعنی بیش از ۷۰ درصد، افزایش یافت؛ بنابراین کشور ایران در حال حاضر تجربه حدود سه دهه تصویب و اجرای سیاستهای کنترل جمعیت و برنامههای تنظیم خانواده برای کاهش رشد جمعیت را پشت سر گذاشته است. این سیاستها به شکل حیرتآوری بر روند رشد جمعیت تأثیر گذاشته و آن را از رقم ۳.۹ درصد برای دوره ۶۵ ـــ ۱۳۵۵ به ۱.۳ درصد در سال ۱۳۹۰ رسانده است.
در برنامه اول توسعه مربوط به اواخر دهه ۶۰، هدف سیاستهای مذکور جلوگیری از افزایش بیرویه جمعیت و کاهش نرخ باروری کل به ۳/۲ فرزند برای هر مادر تا سال ۱۳۹۰ ذکر شده بود که بسیاری از جمعیتشناسان بر اساس تجربه برنامههای کاهش باروری در سایر کشورها حصول به این هدف را در بازه زمانی تعیینشده دشوار بلکه غیرممکن میدانستند، درحالیکه در کمال ناباوری این هدف یک دهه زودتر محقق شد؛ بهطوریکه در سال ۱۳۷۹ ایران به نرخ باروری نزدیک به سطح جایگزینی یعنی ۲/۲ فرزند برای هر مادر رسید.
علیرغم تحقق هدف، سیاستهای کنترلی در دهه ۸۰ نیز همچنان ادامه یافت، بهطوریکه نرخ باروری به ۱.۶ فرزند در سال ۱۳۹۰ رسید که وضعیت خطر و بحران را گزارش میدهد (مرکز آمار ایران، ۱۳۹۰) زیرا کاهش نرخ رشد جمعیت اگر مسیری پیشرونده داشته باشد، پس از مدتی غیرقابلکنترل خواهد شد یا با سختی فراوان میتوان آن را متوقف کرد، بهطوریکه با این روند کاهش تدریجی، کشور در آینده با چالشهای متعددی روبهرو خواهد شد.
بحران میزان باروری و تجدید نسل، کاهش حجم کل جمعیت ملی، بحران کاهش نیروی فعال در سن کار، بحران سالمندی جمعیت، افزایش مهاجرتهای بینالمللی و ایجاد تغییرات فرهنگی و هویتی، بحران امنیت ملی از مشکلات پیشروی کشور است. بر اساس برخی پیشبینیهای بخش جمعیت سازمان ملل، روند نزولی رشد جمعیت ایران همچنان استمرار خواهد یافت بهطوریکه در سالهای ۱۴۳۰ نرخ باروری کل به ۱.۳۵ فرزند خواهد رسید (آمار صندوق جمعیت سازمان ملل، ۲۰۰۵).
به همین دلیل ضرورت بازنگری در سیاستهای جمعیتی با اولویت بالایی در بین مسئولان کشورمان مطرح شده است بهطوریکه مقام معظم رهبری در سال ۱۳۹۰ در دیدار با جمعی از کارگزاران نظام فرمودند: «بررسیهای علمی و کارشناسی نشان میدهد که اگر سیاست کنترل جمعیت ادامه پیدا کند، بهتدریج دچار پیری و درنهایت کاهش جمعیت خواهیم شد، بنابراین مسئولان باید با جدیت در سیاست کنترل جمعیت تجدیدنظر کنند و صاحبان رسانه و تریبون ازجمله روحانیون برای فرهنگسازی این موضوع اقدام کنند».
نکته مهم دیگر که در روند کاهش جمعیت نباید از آن غفلت کرد این است که واقعیتهای تاریخی نشان میدهند که اساس و بنیاد شکلگیری برنامههای تنظیم خانواده که همواره موردتوجه و حمایت سازمان ملل و قدرتهای بزرگ جهان ازجمله آمریکا بوده است، از نوعی سلطهطلبی و برتریطلبی قدرتهای بزرگ جهانی آغاز و با گذشت زمان رنگ و لعاب کمکهای بشردوستانه و رفاهی و توسعهای به خود گرفته است. بهطوریکه محققان آمریکایی میگویند «افزایش جمعیت در کشورهای درحالتوسعه نهتنها موقعیت سیاسی برتر آمریکا را به خطر میاندازد، بلکه مانع اصلی در راه توسعه جهانی است».
بنابراین، ممانعت از کاهش نامعقول رشد جمعیت و نیز موضوع مهم افزایش محاسبهشده جمعیت، برای هر جامعهای، مسئلهای حیاتی و راهبردی به شمار میرود. تجربه مقاطع گوناگون روابط خارجی ایران با جهان غرب، این مدعا را به اثبات رسانده است که راهبرد نظام سلطه غرب در مواجهه با منافع ملت ایران، «تبدیل فرصتها به تهدید» بوده است.
در یک نمونه ملموس تاریخی که یک «فرصت» تاریخی برای ملت ایران بوده است، با اعتماد نابجای دکتر محمد مصدق به آمریکاییها، این فرصت مهم به «تهدید» تبدیل و با کودتای دولت ایالاتمتحده، نفت سرشار ایران به مدت ۲۵ سال به غارت و چپاول رفت.
غرض از ارائه این مصداقهای عینی و ملموس، اشاره به این موضوع مهم است که در قضیه مهار رشد جمعیت کشور در سالهای پس از جنگ تحمیلی که با اصرار و ابرام یکی از وزرای دولت وقت، در متن برنامه اول توسعه کشور گنجانده شد، بسیاری از برنامهریزان و ناظران برنامههای کلان از این موضوع غفلت کردند که دشمنان نظام جمهوری اسلامی ایران همواره مترصد تبدیل فرصتهای ملت ایران به تهدید هستند.
برای مثال، در جهتدهی نامرئی تحولات جمعیتی جوامع گوناگون بهسوی تأمین منافع قدرتهای فرا منطقهای، همین بس که برژینسکی، سیاستمدار کهنهکار و مشاور امنیت ملی سابق آمریکا، اظهار داشته است که «از فکر کردن به حمله پیشدستانه علیه تأسیسات هستهای ایران اجتناب کنید و گفتوگوها با تهران را حفظ کنید. بالاتر از همه، بازی طولانیمدتی را انجام دهید، چون زمان، آمارهای جمعیتی و تغییر نسل در ایران به نفع رژیم کنونی نیست.» بنابراین، تصحیح روند خطای گذشته ضرورتی انکارناپذیر است و همانگونه که مقام معظم رهبری فرمودهاند مسئولان کشور باید درصدد جبران این غفلت بزرگ خود باشند و این تأکیدات معظم له را باید نصبالعین خویش قرار دهند: «یکی از مهمترین موجودیهای باارزش ما، همین نسل جوانِ تحصیلکرده است. نسل جوان تحصیلکرده، هم شجاعت دارد، هم امید دارد، هم نشاط و تحرک دارد. مسئلهٔ تحدید نسل از اواسط دههٔ ۷۰ به اینطرف باید متوقف میشد. البته اوّلی که سیاست تحدید نسل اتخاذ شد، خوب بود، لازم بود، لیکن از اواسط دههٔ ۷۰ باید متوقف میشد. این را متوقف نکردیم؛ این اشتباه بود. نسل جوان را باید حفظ کرد. با این روند کنونی اگر ما پیش برویم کشور پیر خواهد شد. خانوادهها، جوانها باید تولیدمثل را زیاد کنند؛ نسل را افزایش دهند. این محدود کردن فرزندان در خانهها، به این شکلی که امروز هست، خطاست. این نسل جوانی که امروز ما داریم، اگر در ده سال آینده، بیست سال آینده و در دورهها و مرحلههای آیندهٔ این کشور بتوانیم آن را حفظ کنیم، همهٔ مشکلات کشور را اینها حل میکنند؛ با آن آمادگی، با آن نشاط، با آن شوقی که در نسل جوان هست و بااستعدادی که در ایرانی وجود دارد. پس ما مشکل اساسی برای پیشرفت نداریم.»
- همانطور که شما میدانید در روزگاران گذشته زنان با فرزندانشان هویت پیدا میکردند، ولی الآن هویت اغلب زنان به شغل و تحصیلات گره خورده و خیلی از آن روزها فاصله گرفتهاند، به اعتقاد شما این تغییر نگرش و تغییر سبک زندگی چقدر توانسته در فرزند آوری آنها نقش داشته باشد؟
تحقیقات نشان میدهد متوسط تعداد فرزند خانوادههای دارای تحصیلات بالا نسبت به زوجین دارای تحصیلات پایین، کمتر است که دلایل متفاوتی دارد. یکی از این دلایل را میتوان به افزایش فرصت تحصیلات برای زنان بعد از انقلاب به میزان زیادی مرتبط دانست؛ بهطوریکه افزایش سطح تحصیلات سبب شده است افراد به دلیل نگرانی از مشغولیتهایی که ممکن است در طی زندگی مشترک برایشان پیش بیاید و با تحصیل تعارض داشته باشد، در گام اول، ازدواج و فرزندآوری خود را تا پایان دورهٔ تحصیلات به تأخیر بیندازد. بهطورکلی، نسبت معکوسی میان تحصیل مادر و تعداد فرزندان او وجود دارد، زیرا از سویی پروسهٔ تحصیل، زمان لازم برای مراحل حاملگی، زایمان و نگهداری از طفل را باقی نمیگذارد و از سوی دیگر، با بالا رفتن تحصیلات و آشنایی بیشتر فرد با نمونهها و الگوهای غربی، او تمایل کمتری برای داشتن فرزند خواهد داشت.
کاهش فرزندآوری نتیجه زندگی مدرن و نانآور شدن زنان است. طی سالهای اخیر نقش مادری به دلایل گوناگون ازجمله گرایش به مصرفگرایی، تجملگرایی و فردگرایی و همچنین افزایش نگرانی مادران نسبت به آینده فرزند سختتر از سابق شده است و زنان بعد از گذشت زمان نسبتاً زیادی که از ازدواجشان میگذرد به فرزند دار شدن فکر میکنند و درنهایت نیز تمایل چندانی به داشتن بیش از یک فرزند نداشته، تربیت و بزرگ کردن آن فرزند نیز در نظرشان سخت و طاقتفرسا جلوه میکند.
بنابراین تغییر نوع زندگی از سنتی به مدرن از مهمترین دلایل کاهش میزان زادوولد میباشد و در زندگیهای مدرن امروزی تعداد خانوادهها کاهشیافته و اکثر والدین داشتن یک فرزند را برای خود مطلوب میدانند.
این وضعیت که بخشی از آن نتیجه مدرنیته یا همان تغییر سبک زندگی است سبب شده تا فاصله معناداری میان زمان ازدواج و زمان فرزندآوری در زنان ایجاد شود.
همانطور که مستحضرید سبک زندگی در رشتهٔ مطالعات فرهنگی به مجموعه رفتارها، مدلها و الگوهای کنشهای هر فرد اطلاق میشود که معطوف به ابعاد هنجاری، رفتاری و معنایی زندگی اجتماعی او و نشاندهندهٔ کم و کیف نظام باورها و کنشها و واکنشهای فرد و جامعه باشد. به عبارتی سبک زندگی دلالت بر ماهیت و محتوای روابط، تعاملات و کنشهای اشخاص و آحاد مردم در هر جامعه دارد.
ازجمله عوامل ایجاد تضاد بین سبک زندگی اسلامی و زندگی مدرن تغییر هویت زن و مرد است. هویت زن و مرد مسلمان نقطهٔ استراتژیک تهاجم غرب در عرصهٔ جنگ نرم به شمار میرود. اسلام به حفظ نهاد خانواده اهتمام ویژهای دارد. در یک جمله میتوان گفت: خانواده شاهراه اصلی رسیدن به پیشرفت و کمال است و همین جایگاه عظیم سبب شده که دشمنان بهوسیلهٔ عوامل مختلف در پی آن باشند که این مسیر را مسدود سازند. دشمن از این راه درصدد است تا با هدف گرفتن خانواده و تقدّس زدایی و از بین بردن کارکردهای آن جلوی پیشرفت جامعه را بگیرد، زیرا پیشرفت و سلامت جامعه درگرو خانوادهٔ سالم است. تقدس خانواده در اسلام بهاندازهای است که شروع و شکلگیری اولیهاش در دنیاست اما اتمام ناپذیر است. بدین معنی که اگر همسران مسلمان تمایل داشته باشند میتوانند در بهشت هم به یکدیگر بپیوندند و حتی فرزندان را فراخوانی کنند. خانواده در اسلام خانواده بهشتی است و این عینی آیات قرآن و احادیث معصومین (علیهمالسلام) است.
از دیگر مصادیق تغییر سبک زندگی میتوان به تغییر الگوی تأمین معاش در خانواده به تقلید از کشورهای غربی اشاره کرد؛ البته نمیتوان ضرورتهای جامعهٔ امروز را برای حضور زنان در برخی مشاغل زنانه نادیده گرفت؛ اما آنچه در حال حاضر در جامعهٔ ما اتفاق میافتد، این است که حتی در مواقع غیرضروری و تنها با این استدلال که زن باید به استقلال مالی برسد تا به مرد وابسته نباشد، به اشتغال بیرون از منزل روی میآورند که این مسئله بهخودیخود عامل به وجود آمدن مشکلات بسیاری برای فرد و جامعه خواهد شد.
امروزه متأسفانه اشتغال بیرون از منزل برای زنان ما بهعنوان یک ارزش درآمده و در عوض از خانهداری و تربیت فرزند بهعنوان وقت هدر دادن و سوزاندن فرصتهای پیش رو تعبیر میشود؛ این درحالیکه رسالت اصلی زن در خانه و خانواده تحقق مییابد و کار او در جامعه باید طبق مصالح و نیازهای آن جامعه تنظیم گردد. به این مسئله مهم فکر کنیم که تربیت یک انسان و انسانپروری با چه شغلی در دنیا قابلمقایسه است.
مسئلهٔ مهم دیگر تغییر سبک سادهزیستی است که تا همین چند سال اخیر بر خانوادههای ایرانی حاکم بود، اما بهتدریج مبدل به زندگی تجملاتی شده است. در این مسئله هم بیشترین تلاش غرب در تغییر روحیهٔ زنان بوده است، زیرا آنان هستهٔ اصلی خانواده را تشکیل میدهند و بر نوع نگرش همسر و فرزندان بسیار اثرگذار میباشند؛ همچنین همین مسئله خود از دلایل اصلی روی آوردن به اشتغال بیرون از منزل است و بهخودیخود سبب به وجود آمدن انحرافهای فراوانی در زندگی فردی و اجتماعی افراد میشود.
بنابراین درمجموع میتوان گفت: تجملگرایی، مصرفگرایی و فردگرایی سه عامل عمده هویتیابی در بیرون از خانه و بهتبع آن سخت شدن فرآیند مادری در زنان امروز شده است. امروز یک زن گرچه مادر است اما اولویتش تأمین نیازهای فردی است، غافل از اینکه نقش تکوینی زن در هویت مادرانهاش این است که زن اگر به مقام مادری نرسد، ناقص خواهد بود. مهم این است که هویت مادرانه در او شکوفا شود. خداوند در زن قدرت و قابلیت قرار داده تا با ویژگیهای منحصربهفردش نقشآفرینی کند. مادر حاضر است از راحتی خودش بگذرد و از فرزند مریضش مراقبت کند. جسم و روح و روان زن در خدمت فرزندانی است که آنها را رشد میدهد؛ بنابراین وقتی زن در هویت مادرانهٔ خود قرار میگیرد، زن بودنش به بالاترین حد شکوفایی میرسد و معنی میشود. در کتب روانشناسی اشاره به این مطلب شده است که مادر بودن قبل از اینکه برای فرزند سودمند باشد برای خود زن سودمند است.
امروزه آنچه در جامعه کنونی ما بسیار به چشم میخورد روند رو به رشد تجملگرایی در زندگیهای روزمره زنان است، بهنحویکه این امر توانسته مهر مادری را در زنان تحتالشعاع خود قرار دهد. زنان امروز دیگر تنها برای رفع نیازهای ضروری زندگی خود به اشتغال روی نمیآورند، گرچه مدعی هستند شرایط اقتصادی حال حاضر آنها را وادار به این امر کرده و مادر شدن را برای آنها دشوار ساخته اما با کمی توجه در زندگیهای پرزرقوبرق آنها میتوان بهخوبی مشاهده کرد که مسئله اصلی آنها این نیست.
گرچه نمیتوان شرایط اقتصادی برخی از خانوادهها را در فرزندآوری نادیده گرفت اما متأسفانه شواهد حاکی از آن است که اگر زنان به دنبال تجملگرایی و مصرفگرایی مفرط نباشند شرایط نامناسب اقتصادی بهتنهایی مانعی بر سر راه فرزندآوری آنها نیست چراکه آمارها نشان میدهد در خانوادههایی با شرایط اقتصادی نهچندان مناسب میل به این امر همچنان وجود دارد، اما برعکس، در بسیاری از خانوادههای غنی ما شاهد کاهش فرزندآوری هستیم که این مسئله نیز تا حدود زیادی نشئتگرفته از تبلیغات سوء است.
بنابراین آنچه اکنون یکی از مشکلات خانواده ما بهحساب میآید، این است که مادری در ایران تحت تأثیر گفتمان فردگرایی قرارگرفته و مادران دیگر کمتر به مسئولیتهای تاریخی و اجتماعی خود ازجمله جمعیت و فرزندآوری اهمیت میدهند که چهبسا پیامدهای ناگوار آن مسئله فروپاشی ملتهاست.
-خیلی از کارشناسان معتقدند که بحثهای فرهنگی بیشتر از سیاستهای دهه ۷۰ در کاهش جمعیت ایران و ارتقای نرخ باروری نقش داشته است، نظر شما در این خصوص چیست؟
مفهوم گفتمان در یک تعریف فشرده یعنی آن «نظام معنایی» که افراد بهواسطه آن به جهان خارج دسترسی پیدا میکنند و از طریق آن، جهان خارج و پدیدههای درون آن را درک میکنند و میفهمند. به همین لحاظ گفتمان در معنای اجتماعی، آن نظام معنایی مسلط و غالب بر جامعه است که سازنده و شکلدهنده به «دغدغهها»، «اولویتها»، «مطالبات» و «ترجیحات» عموم یا اکثریت مردم است؛ بنابراین فهم، نوع ارزیابی و داوری و چگونگی کنشها و واکنشهای مردم از پدیدهها و حوادث و مسائل مطرح جامعه از دریچه گفتمان یا آن نظام معنایی غالب صورت میگیرد.
تغییر در گفتمان اگر احتیاط کنیم و نگوییم که تغییر در همهچیز است حداقل به معنای تغییر در بسیاری از چیزهای یک جامعه است. آنقدر یک جامعه بر اثر تغییر گفتمان تغییر میکند که گویا جامعه زیرورو شده است. چون با تغییر گفتمانها «ارزشهای مادر» یا به تعبیری «ارزشهای پایه» یا «فرادستی» در یک جامعه تغییر میکند و با تغییر ارزشهای مادر، «نظام ارزشی» یک جامعه دگرگون میشود و درنتیجه تغییر نظام ارزشی یک جامعه، ارزشها ازنظر مفاهیم و پسند اجتماعی تغییر میکنند، به صورتی که ارزشهای مقبول و مطلوب اجتماعی به ضد ارزش و ضد ارزشهای اجتماعی به ارزشهای مطلوب و مقبول در جامعه تبدیل میشود و تغییر در نظام ارزشی به کلیت فضای اجتماعی تسری پیدا میکند.
در دهه اول انقلاب گفتمانی که بر جامعه حاکم است، گفتمانی است که «ارزشهای معنوی» در حکم ارزشهای پایه و مادر آن است و «ارزشهای مادی» در حکم ارزشهای نوع دوم است، بنابراین ازنظر اصالت و اهمیت و اولویت تابع ارزشهای پایه و مادر است. ارزشهایی مانند فداکاری، ایثار، توجهات اخلاقی، مسئله معنویت و خودسازی معنوی و غیره، جزء مطلوبیتهای اجتماعی و کشش عمومی مردم برای تحقق این ارزشها در خودشان خیلی بالاست و صحنه دفاع مقدس هشتساله بالاترین عرصه تبلور این ویژگیهاست.
با تغییر گفتمان در دوره سازندگی ارزشهای مادی و در رأسش «ثروت» تبدیل به ارزشهای پایه و ارزشهای معنوی به ارزشهای ثانویه تبدیل شد که تحتالشعاع ارزشهای مادی قرار گرفت و جامعه تقسیمبندی تازهای را به لحاظ اجتماعی تجربه کرد. طبقات ضعیف اقتصادی که بهرهمندی مادی کمتری داشتند به گروههای اجتماعی در حاشیه و با ارزش پایین اجتماعی تبدیل شدند و طبقات مرفه به دلیل برخورداری از ثروت و ارزشهای مادی به طبقات ارزشمند جامعه مبدل شدند و سبک زندگی آنها تبدیل به سبک زندگی الگو شد؛ بنابراین برخلاف دهه نخست، مسابقه برای کسب ثروت، تجملگرایی، زیادهروی و اسراف در مصرف به ارزش تبدیل شد و ساده زیستی به ضد ارزش تبدیل شد. این تغییر گفتمانی و تغییر ارزشی به صورتی بود که به تغییر در مفاهیم نیز منجر شد. مفهوم مستضعف که در گفتمان دهه نخست حاوی ارزشمندی بود به دلیل برتری ارزشهای مادی بر ارزشهای معنوی در دوره سازندگی دچار دگرگونی مفهومی شد و به واژه «آسیبپذیر» در گفتمان سازندگی ترجمه شد که دیگر واجد هیچ ارزشی نبود، بلکه در حکم سربار جامعه تلقی میشد که باید بر آنها منت گذاشت و به شکلی نیازهای اولیه آنها را تأمین کرد. ادبیاتی که با ادبیات حضرت امام (رحمهالله) که انقلاب را متعلق به این طبقه میدانست تفاوتی بس شگرف داشت. به دلیل همین فضای گفتمانی سپریشده در دوره سازندگی بود که رهبری انقلاب در سال ۷۵ و در ورود به دهه سوم انقلاب اسلامی، شعار دهه سوم را «نوسازی معنوی» و «استقرار کامل عدالت» قرار دادند. دو موضوع اصلی که پایههای اصلی گفتمان انقلاب را میساخت و در گفتمان سازندگی کاملاً به حاشیه رفته بود.
نسل جدید که با نسل اول انقلاب فاصله گرفته بود و تجربه انقلابی گری نداشت شاهد پررنگ شدن زندگی تجملی – مادیگرایی و لوکس گرایی بهعنوان ارزشهای جدید بود و اتفاقاً ازنظر ساختار جمعیتی بخش عظیمی از جامعه را تشکیل میداد. آنها کمتر زیر بار زندگی سنتی میرفتند و شکاف اجتماعی و ارزشی ملموسی با طبقات سنتی ایجاد کرده بودند.
دولت در این دوره به وامهای بینالمللی روی آورد و ضرر و زیان ارزی زیادی را به کشور وارد کرد، در این دوره اختلاف طبقاتی بسیاری شکل گرفت و اصل سازندگی و اقتصاد آزاد، محور توسعه قرار گرفته بود و توجهی به اقشار کمدرآمد نمیشد تا آنجا که له شدن اقشار آسیبپذیر هم برای سازندگی امری مجاز و بلکه ضروری و لازم انگاشته میشد.
آسیب اصلی گفتمان ۸ ساله سازندگی و توسعه، غفلت از ارزشها و آرمانهای متعالی انقلاب و نظام اسلامی بود. امری که نتیجه طبیعی نگاه و تفکر تکنوکراتمآبانه کارگزاران و مسئولان امر در جریان کشورداری و انجام امور زیر بنایی بوده است. مقام معظم رهبری در تبیین این امر، با تمثیل نظام اسلامی به یک انسان نوجوان که برای خلقت او یک هدف متعالی در نظر گرفته شده است، نیازهای مادی این انسان (همچون خوراک، ورزش، تفریح و ...) را اجزاء لازم برای پیشرفت او میداند به شرطی که هدف اصلی از این امور فراموش نشود و درنتیجه هر نوع تأمین نیازی که مانع رسیدن او به اهداف عالی خلقت خود شود را بر ضرر و خلاف مصلحت او برمیشمرد.
با پایان جنگ تحمیلی، بازسازی نظام اقتصادی کشور به دغدغه اصلی مسئولان و نخبگان سیاسی کشور بدل شد. بهاینترتیب «توسعه کشور» در عرصههای گوناگون محور اصلی برنامههای دولت شد و اجرای این برنامهها سبب تحولات گستردهای بود که ابتدا در حوزه عمرانی و اقتصادی و سپس در عرصههای فرهنگی و اجتماعی رخ داد.
بنابراین پایان جنگ و آغاز شرایط نوین سیاسی و اقتصادی و همچنین برنامههای توسعه با الگوی مادی غرب، فرآیند تحول در ارزشها را پدید آورد که بر اساس آن سبک زندگی غربی که در مقابل سبک زندگی اسلامی به حاشیه رفته بود دوباره به متن جامعه بازگشت. البته این فرآیند زیرپوستی و خزنده بود و یکباره صورت نگرفت. اگر دهههای اول انقلاب، مردم به صرفهجویی تشویق میشدند، پسازآن همگام با رشد برنامههای آزاد اقتصادی، فرهنگ مصرفگرایی در بین جامعه رسوخ کرد، تبلیغ گسترده کالاها و خدمات، همراه با مجلات و روزنامههای رنگی، فضای یکدست جامعه را تغییر داد. تغییر روند ساده زیستی بهسوی مصرفگرایی، منجر به تجملگرایی شدید در جامعه شد. این گرایش تا آنجا پیش رفت که توانست مهر مادری را در زنان تحتالشعاع قرار دهد.
درواقع افزایش شدت احساس فقر به دلیل رشد روحیه مصرفگرایی و گرایش به تجملگرایی در جامعه و اهمیت یافتن توجه به خواستههای فردی سبب روی آوردن زنان به الگوی اشتغال تماموقت شد که ازجمله مضرات این الگوی رفتاری بالا رفتن سن ازدواج، تجددگرایی (خانواده ستیزی)، تنوعطلبی، ازهمپاشیدگی کانون خانواده، طلاقهای عاطفی زوجین، عدم تمایل به فرزندآوری، تأخیر در فرزندآوری و عدم توجه به مسئولیتهای خانوادگی میباشد.
بهاینترتیب، نفوذ افکار غربی که سبب نادیده گرفتن ارزشهای الهی شده بود، جامعه ایران را بهشدت متأثر ساخته و توجه بیشازحد به خود منجر به فردگرایی افراطی شد که ازجمله پیامدهای آن، متقاعد کردن زنان به اینکه زایمان، زیبایی و سلامتی آنان را به خطر میاندازد، لذا آنها از آوردن فرزند رویگردان میشوند که راه خروج از این مشکل بازگشت به فرهنگ اصیل اسلامی- ایرانی است که با توجه دادن خانوادهها به مسئولیتهای اصلیشان از توجه به ظواهر فردی و خواستههای زودگذر دنیوی بازدارد.
- خانم دکتر معمولاً در بحث افزایش جمعیت از مادری زیاد صحبت میشود درحالیکه خیلی از مردان ما نیز اکنون تمایلی به پدر شدن ندارند. چرا مردان ما هم به این سمت حرکت کردهاند؟
فرزند آوری حاصل نگرش افراد به فرزند و زندگی است؛ برخی با نگاهی الهی به خانواده مینگرند و فرزند را موهبتی الهی میبینند و او را مایه خیروبرکت میدانند؛ اما برخی دیگر، زندگی و تشکیل خانواده را صرفاً فرصتی برای تأمین نیازهای نفسانی و شخصی خود میدانند، به همین دلیل تا جایی که فرزند آوری، خواستههای مادی و غیرمادی آنها را تأمین کند موردتوجه است اما هر جا با منافع آنان اصطکاک داشته باشد، فرزند را مزاحم آزادی و آسایش خود میدانند. اجرای سیاستهای کاهش جمعیت در ایران از دهه ۷۰ به بعد که به کاهش شدید و آبشاری جمعیت ما انجامید، میل به فرزند آوری را در میان مردم بهشدت کاهش داد و آن را به یک فرهنگ ماندگار تبدیل کرد.
بنابراین عامل اصلی در این امر، تغییر فرهنگ است که نتیجه تبلیغات وسیع و اجرای سیاستهای جمعیتی در دو دهه اخیر است. عامل دیگر، تغییر سبک زندگی است که متأسفانه عموم خانوادهها با امواج مدرنیته به سبک دیگری از زندگی روی آوردهاند و آن را پذیرفتهاند. سبکی که حاصل نگاه سکولار و انسانمحور به زندگی است نه نگاه دینی و خدامحور. در این نگاه که هر چیزی با سود مادیاش سنجیده میشود، فرزند جایی در زندگی ندارد. عموماً فرزند اول را برای پاسخ به نیاز فطری و تجربه شیرین ابتدای زندگی میآورند و برخی فرزند دوم را هم برای جور شدن جنس فرزندان تحمل میکنند؛ و اکثراً هم به همان یک فرزند اکتفا میکنند.
همین سبک زندگی سبب شده است نرخ باروری کل در ایران از ۵/۶ نوزاد زنده برای هر زن در سال ۱۳۶۵ به ۸/۱ در سال ۱۳۸۵ و طبق آمار سازمان ملل در سال ۱۳۹۰ به ۶/۱ رسیده است... علاوه بر این دو عامل، عوامل اقتصادی و اجتماعی نقش مهمی مانند افزایش شهرنشینی، ارتقاء سواد زنان و تمایل آنان به اشتغال را دارا میباشند.
البته از مسائل اقتصادی نباید غافل شد، چراکه بسیاری از مردان مدعی هستند تحتفشار هستند و ازنظر مالی توانایی حمایت از فرزند (خصوصاً فرزند دوم به بعد) را ندارند. گاهی هم خواستهها و بلندپروازیها مانع فرزنددار شدن میشود زیرا مرد میخواهد بهترین امکانات را برای فرزندش فراهم کند اما چون چنین تواناییای ندارد، لذا قید فرزنددار شدن را میزند.
مسئله دیگری که در عدم تمایل مردان به پدر شدن مؤثر میباشد مسئولیت گریزی مردان میباشد؛ چراکه ازدواج و فرزنددار شدن مسئولیت بزرگی است. شاید اگر زن و مرد در زندگی مشترک در مورد بعضی مسائل دیگر باهم به توافق نرسند، بتوانند تصمیم جدیدی بگیرند، اما فرزنددار شدن اتفاقی نیست که بتوان بهسادگی آن را تغییر داد. فرزند به محبت نیاز دارد. احساس مسئولیت در مورد فرزند باعث میشود مرد احساس کند باید به زندگی پایبند بماند و یکی از وحشتهای مردان، همین پایبندی است. بههرحال مردی که فرزند دارد، باید وقت بیشتری برای زندگیاش بگذارد و این بهخصوص برای آقایانی که دوست دارند زندگی آزادی داشته باشند، سخت است. درواقع پدر شدن به ویژگیهای شخصیتی هر فرد بستگی دارد و قدرت و توانمندی بالایی میخواهد.
درمجموع میتوان گفت معمولاً مردان لذتجو و غیرمتعهد علاقه چندانی به فرزنددار شدن ندارند.
-خانم دکتر هر بار که در خصوص افزایش جمعیت گزارش مینویسیم با کامنتهایی مواجه میشویم که در آن گفتهاند خود همین مسئولین که به ما میگویند تعداد بچههایتان باید زیاد باشد یک یا دو بچه بیشتر ندارند، شما خودتان چند تا فرزند دارید و چطور توانستید با توجه به داشتن تحصیلات آکادمیک و ادامه تحصیل در کشوری دیگر به مسئولیت مهم مادری هم توجه داشت باشید؟
خدمت شما عرض کنم بنده دارای دو فرزند هستم. فرزند اولم زمانی متولد شد که بنده در حال تحصیل در دوره کارشناسی ارشد در رشته الکترونیک بودم و فرزند دومم نیز در حال تحصیل در دوره دکترا بودم که متولد شد. با توجه به اینکه بنده در حال تحصیل در کشور غریب (انگلستان) بودم با همکاری همسرم توانستنم همزمان با تحصیل از عهده این کار مهم نیز برآیم.
اما اینکه چرا خود من تعداد بچههایم زیاد نیست باید عرض کنم برای اینکه بنده خودم جزء قربانیان شعار صد در صد غلط «دو تا بچه کافیه» هستم و از این بابت بهشدت متأسفم. متأسفانه باید بگویم که دوره فرزندآوری ما مصادف شد با زمانی که تمام زمین و زمان تبلیغ میکرد که تعداد بچههای کم مساوی است با زندگی بهتر! و تجربه سالیان سال من این مسئله را ثابت کرد که این شعار یا ایده کاملاً غلط است و ما الآن این تجربه تلخ را در اختیار تمام مردم قرار میدهیم تا راه اشتباهی که ما رفتیم را آنها نروند و هر چه زودتر از این وضعیت خود را نجات دهند و به شعارهای فریبنده اما توخالی دیکته شده غرب که الآن آتشش دامنگیر خودشان نیز شده و بهشدت دنبال جبران خسارات ناشی از طرح این ایده غلط هستند توجه عبرت بگیریم.
امروز تمام دنیا فهمیده است که نیروی انسانی مهمترین ثروت یک کشور است و نیروی جوان قویترین نیروی محرک جامعه است و با هیچچیز دیگر قابلمقایسه نیست.
- همانطور که مطلع هستید مجلس در حال تدوین و بررسی طرحی برای افزایش جمعیت است که بار مالی زیادی لازم دارد، به اعتقاد شما بحث فرزندآوری بیشتر به فرهنگسازی نیاز دارد یا تشویق مالی؟
به نظر بنده، در حال حاضر مهمترین مانع اصلی رشد جمعیت در کشور ما عامل فرهنگی است، لذا اگر قرار است برای تغییر روند رشد جمعیت سیاستی به کار گرفته شود، میبایست در راستای حرکت به سمت الگوی زندگی اسلامی – ایرانی باشد. اگر سیاستهای تشویقی اقتصادی بدون تغییر سبک زندگی اجرا شود، رشد محدودی هم که در جمعیت ایجاد خواهد شد در مناطق حاشیهای کشور است؛ یعنی گروههای جمعیتیای که مشکل کمبود موالیدشان فقط اقتصادی است. باید در نظر داشت یک خانواده به لحاظ فرهنگی باید ظرفیت پرورش نسلی بالغ و فرهیخته را داشته باشد و این ظرفیت معمولاً در بین خانوادههایی است که متأسفانه با شدت و ضعف متأثر از سبک زندگی مدرن شدهاند.
بنابراین ما اگر بخواهیم عامل فرهنگی کاهش رشد جمعیت و یا به تعبیر بهتر، مانع فرهنگی رشد جمعیت که بر تمام عرصههای زندگی ما نیز ناظر است را از میان برداریم باید هم در سطح فرهنگ عمومی و هم در سطح نخبگانی فعالیتهای ایجابی منظمی را بهطور گسترده انجام دهیم.
در عرصه فرهنگ عمومی یکی از فعالیتهای ایجابی که باید بهصورت گسترده انجام شود، تحکیم جایگاه و بنیان خانواده است. متأسفانه رواج سبک زندگی غربی موجب شده تا نظام خانواده در کشور ما سست شده و در معرض فروپاشی قرار گیرد. اساس کار فرهنگی بسیار مهمتر از مسائل اقتصادی جامعه است بنابراین توجهها باید بهسوی کارهای فرهنگی باشد تا بتوانیم شهروندان را از معضلات پیری جمعیت آگاه کنیم.
برای این کار قانع کردن نخبگان جامعه به اینکه پیری جمعیت چه بلاهایی بر سر ایران میآورد نیازمند کارهای علمی و قانعکننده است. نخبگان و تحصیلکردههای جامعه که خیلی به غرب توجه دارند و آن را الگوی پیشرفت علمی قرار میدهند باید بدانند امروز کشورهای اروپایی و غربی سیاستهای تشویقی بسیار خوبی برای بچهدار شدن شهروندان خود بکار گرفته است. اکنون جمعیت کشورهای صنعتی در حال کاهش است و پیری جمعیت در این کشورها هویدا است بنابراین دولتمردان این کشورها مجبور به جذب مهاجر هستند، مهاجری که فرهنگ و عقاید مختلفی دارد.
پیری جمعیت معضلات عظیم را برای مملکت به همراه دارد وقتی در خانه بچه نیست، والدین مجبور هستند تنهایی و افسردگی را تحمل کنند، بلایی که اکنون در کشورهای خارجی است و شهروندانشان با سگ و گربه زندگی میکنند.
برای موفق بودن در عرصه فرهنگی باید وزارت فرهنگ و ارشاد، روحانیت، آموزشوپرورش و صداوسیما پایکار بیایند و در این زمینه باید کارهای عظیم فرهنگی صورت گیرد.
-برخی کارشناسان میگویند که فرزندآوری خصوصیترین تصمیم زندگی زوجین است و حکومت نمیتواند در آن دخالتی داشته باشد، ولی وقتی این اظهارات را در کنار کاهش نرخ باروری میگذاریم متوجه میشویم که این موضوع دغدغهای حاکمیتی است. به اعتقاد شما نحوه ورود دولتمردان ما به این مسئله باید چگونه باشد که زوجین این دغدغه را درک کنند؟
کاهش جمعیت در کشور معضلی است که دیروقتی است بسیاری از دلسوزان به آن اشاره کرده و از خطرات آن برای آینده کشور سخن گفتهاند. نیروی جوان و فعال، موتور محرک پیشرفت و تعالی کشور است و ازاینرو کشوری که به سمت پیری میرود در عمل به سمت عقبافتادگی و اضمحلال سیر پیدا میکند.
برخی مدعی هستند «تصویب قانون در حوزه جمعیت دخالت در خصوصیترین وجه زندگی افراد است. ازدواج، تشکیل خانواده و تولیدمثل از خصوصیترین حوزههای زندگی افراد بوده و اصولاً ورود قانونگذاران در این حوزهها، محل بحث است» که جا دارد از این گروه پرسید آیا اصرار بر شعار دو بچه کافی است و نیز ایجاد محدودیت برای فرزندان سوم به بعد ورود به زندگی خصوصی افراد محسوب میشود یا نه؟ طبیعی است که کشور در دهه ۷۰ به سمت کاهش جمعیت حرکت کرده و قوانین تدوینشده و نیز سیاستهای اتخاذی همه در این راستا بودهاند و در این مجال قصد آن را نداریم که بهنقد آن سیاستها بپردازیم ولی میتوان این سؤال را پرسید که آیا نظام سیاسی میتواند برای آینده کشور درصورتیکه این آینده را در خطر ببیند ورود کرده و سیاستهایی را اتخاذ و آن را اعمال کند؟ آیا در کشورهای توسعهیافته و بهسوی توسعه سیاستهای جمعیتی اعمال نمیشود؟
بهعنوان نمونه موسسه آمار وابسته به سازمان ملل متحد در گزارشی تأکید میکند «کشورهایی در دنیا هستند که نرخ رشد جمعیتشان منفی است و هرساله جمعیت کشورشان کمتر و کمتر میشود. کشورهایی مانند آلمان، روسیه، مجارستان، مالدیو، چک، کرواسی، کوبا، لهستان و استونیا؛ از سوی دیگر، بیش از نود درصد کشورهای دارای نرخ منفی جمعیت در قاره اروپا قرار دارند و در حال حاضر اکثریت جامعه اروپایی با لغو سیاستهای کنترل جمعیت، به دنبال مشوقهایی برای افزایش جمعیت خود هستند تا هرم سنی رو به پیری گرایش پیدا نکند.»
طبیعی است که اعمال سیاستهای جمعیتی یک عرف پذیرفتهشده جهانی است؛ یعنی کشورهایی که با افزایش جمعیت روبرو هستند سیاستهای تنبیهی و دولتهایی که کشورشان بهسوی پیری در حرکت است سیاستهای تشویقی در جهت افزایش جمعیت اعمال میکنند و این موضوع دخالت در زندگی خصوصی افراد محسوب نمیشود.
از سوی دیگر نکتهای که نباید مغفول بماند این است که تعامل خانواده با جامعه یک تعامل دوطرفه است؛ یعنی از سویی جامعه وسایل رفاه خانواده و اعضای آن را فراهم میکند و از سوی دیگر انتظار دارد خانوادهها و افراد نیز در جهت رشد و توسعه کشور تلاش کنند. جمعیت پیر نمیتواند انتظارات جامعه را از خانوادهها تحقق بخشد و صدالبته دولت و نظام سیاسی نیز موظف است حقوق افراد را چه ازلحاظ اقتصادی و چه ازنظر سایر جهات تأمین کند.
-با توجه به اینکه شورای فرهنگی اجتماعی زنان با همکاری شورای عالی فرهنگی بسته افزایش جمعیت را تدوین نموده است و شما هم در این زمینه صاحبنظر هستید، فکر میکنید با چه راهکارهایی میتوان جمعیت کشور را افزایش داد؟
همانگونه که شما هم مستحضر هستید، در چند سال اخیر مقام معظم رهبری در چند نوبت متناوب از «ضرورت افزایش جمعیت کشور»، «افزایش فرزند آوری» و «اجتناب از تقلید سبک زندگی غربیها» و ... سخن به میان آوردهاند. معظم له تأکید فرمودهاند که «کشور ما هفتادوپنج میلیونی نیست، کشور ما کشور صد و پنجاهمیلیونی است.»
بنابراین محقق ساختن تأکیدات دوراندیشانه معظم له در خصوص افزایش حداقل دو برابر جمعیت کشور، نیازمند فراسو نهادن چند گام و اقدام اساسی از سوی برنامهریزان کلان کشور از یکسو و مجاب شدن و اهتمام جدی شهروندان محترم جامعه از دیگر سو است؛ جمعیت هر کشور پتانسیل و قوه محرکه جامعه است که در صورت عدم تعادل و توازن، آینده جامعه را به خطر خواهد انداخت؛ لذا شاید اغراق نباشد اگر گفته شود که نیمی از بستر و زمینه تحقق رهنمود مؤکد مقام معظم رهبری در خصوص اهتمام برای مضاعف شدن جمعیت کشور، بر اثر سیاستها و اقدامات برنامهریزان و مسئولان کشور فراهم میگردد. به همین خاطر من به مجموعهای از پیشنهادات که جزء وظایف دستگاههای مختلف است اشاره میکنم:
تدوین راهکارهای افزایش جمعیت (راهبردهای کلان- ملی- اقدامات ملی) که خوشبختانه شورای عالی انقلاب فرهنگی این امر مهم را انجام داده است؛ لغو قوانین مشوق کاهش جمعیت بالأخص قانون تنظیم خانواده سال ۷۲؛ استفاده از ظرفیت علمی حوزه برای تصویب قانون جدید جمعیت؛ تدوین و تصویب قوانین معدودی که در اجرای بهینه سیاستهای مصوب شورای عالی زمینهساز است؛ تصویب مادهواحدهای مبنی بر لازمالاجرا و قانونی بودن کل مصوبه شورای عالی و لغو هر قانون و معاهده داخلی و بینالمللی مغایر آن. (در این مصوبه بر ضرورت تدوین دستورالعمل و آئیننامههای اجرایی توسط دستگاههای اجرایی ظرف مدت سه ماه تأکید گردد)؛ اجرای هرچه سریعتر مصوبه شورای عالی در جهت ایجاد مرکز جامع تخصصی جمعیت در معاونت ریاست جمهوری (ماده ۵ سیاستهای مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی)؛ ایجاد ستاد راهبردی نقشه مهندسی فرهنگی در بحث جمعیت برای نظارت و پایش مستمر نحوه تحقق سیاستها؛ بازنگری نحوه جمعآوری و تحلیل آمار با توجه به سوابق حضور سازمان ملل در هدایت آمار و تغییرات آن؛ بازنگری در فعالیتهای کلیه دستگاههای همکار با آژانسها و به فرموده مقام معظم رهبری (مدظلهالعالی) سمزدایی از آنها؛ تشکیل شورای عالی سیاستگذاری و برنامهریزی جمعیت و انجام مطالعات عمیق درزمینهٔ ارزیابی سیاستهای جمعیتی گذشته، حال و آینده برای رسیدن به حد مطلوب جمعیت برای جلوگیری از بروز عواقب قبلی میتواند مؤثر باشد و امیدوارم هر چه زودتر به این دغدغه مقام معظم رهبری پاسخ داده شود.
منبع: رجانیوز