مصاحبه با دکتر امیرحسین بانکیپور (کارشناس مسائل تعلیم و تربیت و خانواده)
طلاق عاطفی چیست و چه ابعادی دارد؟
طلاق عاطفی، شکلی از طلاق مرسوم در جامعه است که زن و شوهر با یکدیگر زندگی میکنند و به عبارتی هر دو متأهل و زیر یک سقف هستند، ولی نسبت به یکدیگر عاطفه و احساسی ندارند. درواقع، درباره آنها جز شکلِ رسمی ازدواج و تأهل، باقیِ موارد از بین رفته است.
این اتفاق، دلایل متفاوتی میتواند داشته باشد. یکی از دلایل این است که مثلاً کودکی دارند و برای جلوگیری از آسیبهایی که ممکن است متوجه این فرزند شود، تصمیم میگیرند که از یکدیگر جدا نشوند، ولی بین آنها هیچچیزی باقی نمانده است.
در این نوع طلاق، احساسات، کشش زناشویی، علاقه و عاطفهای که به یکدیگر داشتهاند، یکطرفه و یا دوطرفه از بین میرود. وجود این مشکل در یک رابطه، باعث بیمهری و کم شدن انرژی مثبت در خانواده میشود و زوجها در بیگانگی دنیای یکدیگر، گمشده و فقط برای یکدیگر، حکم همخانه و یا یک همراه را داشته که به او عادت کردهاند. این افراد با فاصلهای که ازلحاظ روحی و جسمی با یکدیگر دارند، خط قرمزهایی را برای همدیگر مشخص کرده و هرکدام در خلوت خود، دیگری را متهم میکند. هیچ آمار دقیقی از میزان وجود طلاق عاطفی در دست نیست، ولی میتوان بهجرئت گفت که آمار طلاق عاطفی در کشور ما از طلاق قانونی بیشتر است!
چه عواملی در وقوع طلاق عاطفی تأثیرگذار است؟
دلایل متعددی در این اتفاق تأثیرگذار هستند. برای مثال ممکن است ازدواجی با شکست و یا حتی مشکل مواجه شده باشد، ولی این فرد بهجای درمان این مشکل، میکوشد که مشکل خود را بپوشاند. فرد در این حالت، از ترس نگاه دیگران، نه جرئت میکند، بگوید این انتخاب غلط بوده و نه برای درمان و رفع این مشکل حاضر است به سراغ مشاوری برود و راههای حل آن را جویا شود.
علت دوم و مهمی که غالباً متخصصان مسائل خانواده به آن اشاره دارند، نقش مسائل جنسی در بروز طلاق عاطفی است. شاید این علت، بیشترین آمار را در افزایش طلاق عاطفی داشته باشد. در این حالت هر یک از زوجین نمیتوانند به نیازهای دیگری، پاسخی مناسب دهند و این از منجر به فاصله گرفتن و کم شدن عاطفه میان آنها میشود.
آگاهی و عدم شناخت کافی نسبت به همسر نیز، میتواند دراینباره مؤثر باشد. طرفین این زندگی اگر از یکدیگر شناخت مناسبی نداشته باشند و نتوانند نسبت به ویژگیهای خود سنخیتی بیابند، در آینده دچار تضاد شده و این تضاد کمکم موجب فاصله گرفتن زن و شوهر از یکدیگر میشود.
درگیری در مسائل روزمرهٔ زندگی نیز از دیگر عوامل به وجود آمدن چنین شرایطی است. گاهی زوجین آنقدر در فضای روزمره زندگی فرو میروند که دیگر نقش اصلی و اساسی خود را فراموش میکنند. این زن و شوهرها، بهمرورزمان، از در کنار هم بودن، لذت نمیبرند و منتظر فرصتی هستند تا برای چند لحظه از هم دور باشند.
در این شرایط، معمولاً اگر برای حداقل یکی از طرفین، تبعاتی وجود نداشته باشد، طلاق واقعی نیز رخ میدهد، ولی ممکن است که یکی از دو طرف، به عللی مانند حضور فرزندان، نیاز مالی، ترس از تنهایی یا برای حفظ آبرو گامی در جهت طلاق قانونی برندارد.
طلاق عاطفی برای خانوادهها چه پیامدها و آسیبهایی در پی خواهد داشت؟
اگر آسیبهای طلاق عاطفی بیشتر از طلاقهای رسمی نباشد، کمتر نیست. اولین و مهمترین پیامد طلاق عاطفی، آسیبدیدگی روانی شدید زوجین و فرزندان، بعد از طلاق عاطفی است. این امر در زنان و کودکان بسیار شدیدتر خواهد بود و آسیب روحی و صدمه روانی بیشتری میبینند.
ابتلا به افسردگی ـ بهخصوص اگر طلاق عاطفی یکجانبه باشد ـ اتفاق دیگری است که بهطورمعمول در میان این افراد به وجود میآید. این افسردگی بیشتر به علت عدم توجه زوج یا زوجه بهطرف مقابل است که گاهی موجب بروز افسردگیهای شدید در میان این افراد میشود.
مسئله دیگری که در این میان رخ میدهد و باز هم ناشی از فاصله گرفتن از فضای گرم خانوادگی است، یأس و ناامیدی از زندگی میباشد. مراجعهکنندهای داشتم که به علت بیتفاوتی، فاصله گرفتن همسر و سردتر شدن فضای زندگیاش، دچار افسردگی حاد شده بود و این مسئله آنقدر در او پیشرفت کرده بود که تصمیم به خودکشی گرفته بود؛ به همین علت است که میگوییم در برخی موارد، این مسئله شدیدتر و سختتر از طلاق عادی است؛ زیرا در طلاق عادی برخلاف طلاق عاطفی، یک دوره بحران را طی کرده و تمام میشود.
در برخی موارد خاص نیز دیده شده که بیاعتمادی نسبت به همسر به وجود میآید، زوج یا زوجه شکاک میشود و حس میکند که این فاصله، ناشی از تأمین شدن مرد یا زن، در جای دیگری است.
گاهی نیز مشاهده میشود افراد جهت فرار از این واقعه و فشار و تنهاییای که تجربه میکنند، بهجای درمان، بیشتر به فکر راهحلی در خارج از رابطه زناشویی میگردند که قطعاً دارای صدمات بسیاری است.
برای جلوگیری از وقوع این اتفاق، قبل و پس از ازدواج چه باید کرد؟
اولین و مهمترین مسئله برای جلوگیری و پیشگیری در طلاق عاطفی، آموزش مهارتهای زندگی، روشهای تصمیمگیری منطقی و روشهای مقابله با بحران در دوران کودکی است.
این سه اتفاق، اغلب در ذهن و روحیه افراد وجود دارد و در زندگی مشکلساز میشود. اولین مورد عدم آموزشهای کافی و صحیح به زوجین است. وقتی زوجین هیچ آشنایی با چگونگی تعامل، اداره زندگی و ارتباطگیری با یکدیگر نداشته باشند، در آینده ضربه شدیدی خواهند دید. جوان و گاهی نوجوان (سنّ روانشناسی) اصلاً نحوه برخورد و تعامل برقرار کردن با طرف مقابل را یاد نگرفته و نمیداند، چگونه باید با همسرش برخورد کند. گاهی نمیداند چگونه باید مسائل و مشکلات به وجود آمده در زندگیاش را با مسائل منطقی و روش صحیح برطرف نماید؛ همه اینها نیازمند آموزش است.
راهحل دیگری که باید به آن توجه شود، این است که زوجین پس از رسیدن به بلوغ روانی و اجتماعی برای ازدواج اقدام کنند. گاهی افراد به علت آنکه به بلوغ روانی، عاطفی و یا بلوغ اجتماعی نرسیدهاند، در زندگی مشکلساز میشوند.
مشاوره برای انتخاب درست همسر نیز، میتواند بسیار تأثیرگذار باشد. گاهی افراد بدون توجه به موارد مشاورهای و روانشناسی، تصمیم به ازدواج میگیرند و این امر بسیار خطرناک بوده و مشکلات آن پس از ازدواج مشاهده میشود.
موارد دیگری مانند صداقت پیش از ازدواج، آموزشهای حین ازدواج، گسترش مراکز و کیفیت آموزش مسائل جنسی به زوجین و... دراینباره بسیار تأثیرگذار است.
سبک جدید زندگی تا چه میزان در گسترش طلاق عاطفی مؤثر بوده است؟
قطعاً مؤثر بوده است. شاید یکی از علل اصلی این اتفاق در شهرهای مدرن، پدیده سبک زندگی غربی باشد. سبک زندگی غربی موجب شده که بسیاری از افراد در بیرون از خانه به دنبال تأمین لذتهایی باشند که باید در درون خانواده تأمین شود. زندگی غربی موجب میشود این فاصله زودتر به وجود بیاید. درحالیکه خانواده، محلی است تا تفریحات و لذت فرد در آن تأمین شود؛ اما در این نوع زندگی، فرد، خانه را تنها به خوابگاهی تبدیل مینماید که در آن زندگی میکند.
منبع: ماهنامه خانه خوبان