خانواده در دنیای غرب تعریف خاصی داشته است و گذر زمان، تغییراتی را در این تعریف ایجاد کرده است. در آن فرهنگ، زن جایگاهی داشته و در گذر زمان، آن جایگاه، غلیظتر یا رقیقتر شده در این مسیر تحولات بسیاری را سپری کرده است هم چنانکه آمد هرگونه بهرهگیری از ویژگیها و کارکردهای خانواده باید با لحاظ مبانی دینی و وحیانی باشد و هر نوع تخطی از این اصل مهم نپذیرفتنی است. بسیاری از مسائلی که اکنون در حوزه زن و خانواده در جامعه ایرانی وجود دارد و تلاش میشود تا برای آنها راهحلی پیدا شود، موضوعاتی وارداتی هستند. در غرب به دلیل عدم اتصال به وحی، قاعدههای تعامل در خانواده فاقد ریشه وحیانی است و ریشه عرفی دارد. این در حالی است که در جامعه ایرانی، وحی و عرف حضوری جدی دارند؛ بنابراین این جامعه تفاوتهای اساسی با عرف و جامعه غربی دارد و موضوعات و مسائل آنها متفاوت است، هرچند موضوع جهانیشدن باعث ورود مسائل جوامع غربی به جوامع اسلامی شده است و این مسائل امروزه خانوادههای مسلمان را بهطورجدی تهدید میکند.
دنیای غرب وارد مسیحیت تحریف شده است. در مسیحیت تحریفشده جایگاه خانواده، تفاوت زیادی با نگاه اسلامی دارد. اصولاً در مسیحیت تحریفشده، هیچ تشویق و ترغیبی برای شکلگیری خانواده وجود ندارد بلکه بهنوعی تجرد و رهبانیت سفارش شده است. به همین دلیل، در میان کشیشان مسیحی، ازدواج معنا و مفهوم مشخصی ندارد. این در حالی است که در اسلام، سفارشها و تأکیدات زیادی در خصوص ازدواج و تشکیل خانواده وجود دارد.
همچنین در اسلام، جایگاه زن تفاوت بسیاری با مسیحیت تحریفشده دارد. در آیات شریفه قرآن کریم گفته میشود. زن باعث تسکین و آرامش است. اگر به عرف مسیحیت نیز توجه شود، مشخص خواهد شد که همواره زنان در طول تاریخ با محرومیت مواجه بودهاند؛ اما مواجهه پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) و ائمه معصومین (علیهمالسلام) با همسران و زنان معاصرشان از اهمیت و جایگاه والای زن در آیین مسیحیت و مکتب تشیع خبر میدهد.
البته در طول تاریخ پس از اسلام، جریانات و افرادی بودند که در حق زنان ظلمهایی را روا داشتهاند، اما این مسئله ارتباطی به وحی و سنت اسلامی ندارد.
بر اساس توضیحات فوق، باید متذکر شد که فمینیسم، مسئله جوامع اسلامی نیست و به غرب برمیگردد. در طول تاریخ غرب، به زن و خانواده ظلم شده است و زنان پس از رنسانس بهتدریج با حقوق خود آشنا شدند و استیفای این حقوق را دعوی میکردند. فمینیسم را، بهاینترتیب، میتوان واکنش و عکسالعملی به قرنها ظلم جوامع غربی و مسیحی در حق زنان دانست که البته این مسئله ارتباطی با وحی و سنت الهی و اسلامی ندارد.
قواعد خانواده اسلامی
ازجمله قواعدی که در خانواده وجود دارد، بحث مدیریت و رهبری خانواده است. آنچه از آیات شریفه قرآن کریم و قواعد معین در سنت معصومین (علیهمالسلام) برای زن و شوهر استفاده میشود، بیانگر این مسئله است که در محیط خانواده، مدیریت بر عهده مرد است. البته بیان این نکته که مدیریت خانه با مردان است به معنای مردسالاری مصطلح نیست. در نگاه مردسالاری، مرد مطلقالعنان است و حرف اول و آخر را در محیط خانواده میزند. در رویکرد مردسالار، یعنی اتفاقی که در غرب باستان و قرونوسطی تا اوایل رنسانس و حتی امروزه رخ داده است، همه افراد در محیط خانواده تحت امر مرد هستند و او برای انجام هر کاری توانا است و هیچ عاملی نمیتواند او را بازدارد.
در مقابل، در نظام خانواده مورد تأیید زن، مدیریت خانواده به معنای مردسالاری نیست؛ بلکه مدیریت خانواده بر عهده کسی است که با رعایت و بررسی مصالح و در نظر گرفتن قواعد عمل و در این مسیر همواره به دستورها و سفارشهای دینی توجه میکند و بدون لحاظ این موارد تصمیمی را اتخاذ نمیکند. بهاینترتیب این مسئله که مدیریت خانواده بر عهده مرد است، بههیچعنوان به این معنا نیست که مرد بر زن شرافت و فضیلت دارد.
مروری بر متون و منابع دینی نشان میدهد که رویکرد انسانشناختی اسلام این است که آنچه دارای اصالت است، تنها بعد روحانی انسان است و سایر ابعاد وجودی انسان باید در خدمت این بعد باشد؛ زیرا بقای انسان به بُعد روحانی او است و بعد جسمانی محل تغییر است و از بین میرود. با این توضیح باید به این نکته توجه کرد که بعد روحانی انسان جنسیت بردار نیست.
بنابراین اسلام برای جنسیت ارزش ذاتی قائل نیست و آن چیزی که از منظر اسلام، دارای ارزش است، تقوا و پرهیزگاری است؛ که در قرآن کریم بهصراحت آمده است: «ان اکرمکم عندالله اتقیکم»(1) پرواضح است که در رسیدن به مقام تقوا، تفاوتی بین زن و مرد نیست و همگان میتوانند به این جایگاه دست یابند.
در برخی از روایات در خصوص تقسیمکار بین زن و مرد آمده است که کارهای بیرون از منزل بر عهده مرد و کارهای داخل خانه باید بر عهده زن باشد. این مسئله بههیچعنوان به معنی ناتوانی یا عدم توانایی زنان نیست؛ بلکه به معنی تنظیم دقیق وظایف است و بیانگر توانمندی بالای زنان در محیط خانواده است.
هر خانواده بر دو پایه و مبنا استوار است:
اولین مبنا، تأمین معیشت و مایحتاج خانواده است که محتاج فعالیتهای بدنی شدید است و تا حدودی عواطف و احساسات در آن جایگاهی ندارد؛ بنابراین ازآنجاکه مرد به لحاظ تکوینی، عاطفی و احساسی آفریده نشده است، انجام این وظیفه مهم بر عهده او گذاشته شده است.
پایه دیگر خانواده، عواطف و احساسات است. بهعبارتدیگر، علاوه بر تأمین معیشت، خانواده نیازمند عشق، محبت و احساسات است که این مسئله بیش از هر چیز در طبع زنان وجود دارد؛ بنابراین اگر زنان نیز مانند مردان در امر تأمین معیشت خانواده وارد شوند، پایه دوم خانواده عملاً ناقص خواهد ماند و خانوادههای ناموفق شکل خواهد گرفت؛ هرچند که شاید در امر تأمین معیشت موفق باشد.
همچنین اگر جایگاه زنان و مردان در خانوادهها عوض شود نتیجه مطلوبی حاصل نخواهد آمد؛ زیرا آنها در موقعیتهایی قرار خواهند گرفت که با طبیعت وجودیشان متفاوت است و ازاینرو خانوادهای متزلزل شکل خواهد گرفت که عوارض سنگینی را در بر خواهد داشت.
این عوارض، بیش از همه، به فرزندان خانواده بر خواهد گشت؛ زیرا فرزندان بیشتر به مادر وابستگی دارند و درصورتیکه مادر بیشتر وقت خود را صرف امور خارج از خانه نماید و وظیفه تأمین معاش را عهدهدار شود پدر نخواهد توانست خلأ عاطفی به وجود آمده در منزل را تأمین کند و از این حیث فرزندان دچار مشکلات عاطفی و احساسی زیادی خواهند شد و بهتدریج از فضای خانواده خود را جدا و خود را در گروههای اجتماعی دیگر تعریف خواهند کرد. ذیل چنین شرایطی است که میبینیم بعضی از خانوادهها گسسته میشوند و به هر دلیل، مادر در منزل حضور ندارد و همه مسؤولیتها بر عهده پدر قرار میگیرد.
حاصل آنکه وی هر دو وظیفه تأمین معاش و برآوردن عواطف و احساسات را بر دوش میکشد. طبعاً عمل به این هر دو وظیفه در چنین وضعیتی بهصورت مناسبی، آنگونه که بایدوشاید، میسر نمیشود. در مقابل در خانوادههای پیوسته و معمولی، این وظایف باید بین مرد و زن تقسیم شود تا خانوادهای نمونه و مورد تأیید دین مبین اسلام شکل گیرد. البته در شرایطی که مرد خانواده نمیتواند نیازهای معیشتی خانواده را تأمین کند، زن میتواند در این مسئله به مرد کمک و مساعدت کند. نکته دیگر آنکه مالکیت درآمدی که زن از این طریق به دست میآورد به خود او تعلق دارد و مرد، در این خصوص، هیچگونه حقی ندارد. به دیگر سخن زن، در صورت به دست آوردن درآمد، چه از محل کار و فعالیت و چه از محل ارث یا هدیه، اختیار صرف مال و اندوخته خود را دارد؛ اگرچه هزینه کردن این درآمد نباید در مسیری باشد که باعث به خطر افتادن خانواده شود. این مسئله بیانگر ارزش والای زن در مکتب اسلام است، درحالیکه چنین جایگاهی در بسیاری از مکاتب غیر اسلامی وجود ندارد.
در خصوص نحوه ارتباط والدین و فرزندان نیز اسلام دستورها و سفارشهای مؤثری ارائه داده است: از طرفی فرزندان بنا بر آیه شریفه «و لا تقل لهما اف»(2) حق ندارند تعرض و توهینی نسبت به والدین باید در برخورد با فرزندان، مصلحت آنها را در نظر بگیرند و سعی کنند که همواره آنان را به تعالی و سعادت برسانند و محیط مناسبی را در خانواده برای رشد و پیشرفت آنها فراهم آورند.
بنابراین ازنظر آیین اسلام، اخلاق و رکن مهم خانواده مطلوب است و والدین و فرزندان باید همیشه بااخلاق با یکدیگر برخورد و از هر نوع رفتار غیراخلاقی پرهیز کنند. اسلام، درواقع، به دنبال طراحی نظام خانوادهای است که گامی در جهت رسیدن افراد بهسوی فلاح، رستگاری و سعادت باشد و انسانها در مسیر سعادت کمال قرار گیرند.
پینوشتها:
1. سوره مبارکه حجرات، آیه 13.
2. سوره مبارکه اسراء، آیه 23.
منبع: نشریه خردنامه همشهری، شماره 87.