خانواده آسمانی
  • 3855
  • 169 مرتبه
راه‌های ایجاد صمیمیت در خانه

راه‌های ایجاد صمیمیت در خانه

1399/03/31 09:22:15 ق.ظ

حال، باید کاری کرد که بچه‌ها خانه را محیط صمیمیت بدانند، درد دل‌هایشان را با والدین خود مطرح کنند، حرف‌هایشان را با آن‌ها بزنند، اگر چیزی می‌خواهند از آن‌ها بخواهند. شنیده‌اید که گاهی گفته می‌شود فلان پدر با پسر جوانش دوست است؛ ساعت‌ها می‌نشیند و باهم صحبت می‌کنند. یک جوان بیست‌ساله همراه پدر پنجاه‌سالهٔ خود مسافرت می‌کند، راه می‌رود و درد دل می‌کند. آیا شما هم حاضرید این‌گونه عمل کنید، یا فقط در حدود همین تشریفات که باید احوالی پرسیده شود و سلام و یکی باشد قانع هستید؟ این‌قدر فاصله زیاد است که حرفی برای گفتن وجود ندارد. همین جوان اگر رفیقش را پیدا کند دو ساعت باهم حرف می‌زنند، اما با پدر یا مادرش مثل‌اینکه حرفی برای گفتن ندارد. نمی‌دانیم که آیا روح‌ها به هم نزدیک نیست، یا عواطف شکوفا نیست؟ بالاخره صمیمیت وجود ندارد. چه کنیم که خانه محیط صمیمیت باشد؟ در این زمینه ده اصل گفته شده است که من به‌طور فشرده توضیح می‌دهم.


الف.
وجود صمیمیت بین پدر و مادر:

اگر می‌خواهیم فرزندان با ما صمیمیت و همکاری و اطاعت داشته باشند، آیا خودمان باهم صمیمی هستیم یا خیر؟ آیا پدر و مادرها باهم صمیمی هستند؟ آیا خواهر و برادرهای بزرگ‌تر نسبت به پدر و مادر و نسبت به یکدیگر صمیمی هستند؟ این اشتباه است که انسان فقط دستور دهد و از دیگران بخواهد، اما عملش نمودار سخن او نباشد:

کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم؛ مردم را نه‌فقط با زبان، بلکه با عمل به راه خیر دعوت کنید.

عمل شما می‌تواند نمودار جهت و راه و خواست شما باشد. چه بسیار زن و شوهرهایی را می‌بینیم که غیر از صحبت در مورد همان وسایل و احتیاجات زندگی حرفی برای گفتن به یکدیگر ندارند. این‌که بنشینند و در مورد یک مسئله اجتماعی، فکری و یا دینی باهم بحث کنند برایشان مطرح نیست. همان خانمی که فقط موقع خداحافظی، بعدازآن که خداحافظی‌اش را کرده و سلام هم رسانده و التماس دعا را هم گفته است اما بازهم یک ساعت روی پا می‌ایستد و با خانم‌های دیگر حرف می‌زند، وقتی با شوهرش می‌نشیند مثل‌اینکه هیچ حرف و مسئله‌ای برای گفتن ندارد.

اقلاً در شبانه‌روز نیم ساعت باهم صحبت کنید. نه سخنان معمولی و جاروجنجال و توقعات مالی بلکه صحبت باهدف و نتیجه‌بخش داشته باشید. اگر صحبت باهدف و نتیجه‌بخش داشته باشید. اگر داخل خانه بین پدر و مادر این صمیمیت و همکاری وجود دارد آنگاه می‌توانید توقع داشته باشید که فرزندانتان هم با شما همکاری کنند. اگر به حرف‌ها و پیشنهادهای یکدیگر احترام می‌گذارید، پس توقع داشته باشید که فرزندان شما هم به دستورها و فرمان‌های شما احترام بگذارند.

اکنون می‌خواهیم نسخهٔ این درد را بپیچیم. اولین دارویی که داده می‌شود این است که خودتان با یکدیگر صمیمی باشید، دوست باشید، درد دل خود را به یکدیگر بگویید تا در این محیط این صفات پرورش یابد.

اکنون می‌خواهیم نسخهٔ این درد را بپیچیم. اولین دارویی که داده می‌شود این است که خودتان با یکدیگر صمیمی باشید، دوست باشید، درد دل خود را به یکدیگر بگویید تا در این محیط این صفات پرورش یابد.


ب.
هوشیاری، دقت و حسابگری:

در صورتی صمیمیت ایجاد می‌شود که فرزند احساس کند اولیایش انسان‌های هوشیار و مشکل

گشایی هستند. گاهی بچه‌ها نقاط ضعفی از پدر و مادر به دست می‌آورند. ممکن است بچه پیش خود بگوید پدر کودن است و می‌شود او را فریب داد. اشتباهی مرتکب شده و به‌گونه‌ای دیگر برای پدر توضیح داده است؛ یک بهانهٔ دروغ آورده و پدر هم قبول کرده است و یا هزار کار خلاف مرتکب شده و پدر اعتنا نکرده است؛ بنابراین احساس کرده که پدر آدمی نیست که روی کارها حساب کند، ریزبین و دقیق و تیزبین باشد. تصور نشود که پایین بودن مدرک تحصیلی یا موقعیت اجتماعی پدر عامل این مشکل است؛ گاهی ممکن است پدر، در عین بی‌سواد یا کم‌سواد بودن، باهوش و حسابگر و زرنگ باشد. ای‌بسا لازم باشد همهٔ ما در این مورد آموزش ببینم.

شخص گاهی در روابط اجتماعی رفتارش به‌گونه‌ای است که نمی‌تواند مورد اعتماد قرار گیرد، اگرچه ممکن است ازنظر اخلاقی هم پاک و سالم باشد، زیرا فرد ساده و کودنی است که نمی‌توان روی او حساب کرد و به‌قول‌معروف خطش را خوانده‌اند. اگر احساس بچه این باشد که می‌توان پدر و مادر را فریب داد احساس صمیمیت نخواهد کرد، موضع‌گیری می‌کند و کار خودش را انجام می‌دهد.


ج.
رفتار اخلاقی و شخصیت تربیتی:

باید فرزندان خاطرهٔ بزرگی از رفتار اخلاقی و شخصیت تربیتی پدر و مادر در دلشان وجود داشته باشد؛ یعنی احساس کرده باشد پدر راست‌گو است، به وعده‌هایش وفا می‌کند و عادل و درستکار است. مادر پاک‌دامن است. درستکاری و پاکی و صداقت و حسن خلق به انسان شخصیت می‌دهد و او را بالا می‌آورد. شخصیت هم نفوذ ایجاد می‌کند و با این نفوذ می‌توان او را رام کرد؛ یعنی در برابر انسان تسلیم است.


د.
برخورد منطقی با خطاهای فرزندان:

پدر یا مادر به‌گونه‌ای عادت کرده و بار آمده است که با دیدن کوچک‌ترین تخلف از فرزندش، عکس‌العمل شدید نشان می‌دهد. بچه اشتباهات زیادی می‌کند: غذا را وارونه می‌کند، ظرف را می‌شکند، فرش را کثیف می‌کند، دیوار را خراش می‌دهد، کوچک‌تر از خودش را می‌زند، لباسش را آلوده می‌کند. خطا در زندگی بچه فراوان است.

یک نوع موضع‌گیری این است که به‌محض مشاهدهٔ کوچک‌ترین خطایی از فرزند، خودبه‌خود دست بالا می‌رود و بر سروصورت کودک فرومی‌آید؛ دهان باز می‌شود و یک توهین می‌کند. این موضع‌گیری رفته‌رفته توان خودش را از دست می‌دهد. هرچه خشونت بیشتر شود کودک جسورتر می‌گردد. البته، خشونت غیر از شخصیت و حسابگری است.

برعکس، ممکن است موضع‌گیری پدر و مادری در مقابل رفتار خلاف بچه، بی‌تفاوتی باشد. بچه فریاد می‌کشد، کوچک‌تر از خودش را اذیت می‌کند، پایین و بالا می‌پرد، کثیف می‌کند و پدر و مادر هم بی‌اعتنا و خونسردند. هر دو روش غلط است.

این مشکل برای معلم هم در کلاس‌ها مطرح است. امکان دارد معلمی موضع‌گیری خشنی داشته باشد و کوچک‌ترین تخلفی را با تندی پاسخ دهد یا برعکس، معلمی در مقابل خطاهای شاگرد هیچ‌گونه عکس‌العملی نداشته باشد. نه در آن محیط خفقان و خشک و نه در این محیط بی‌تفاوتی هیچ‌گونه صمیمیت و دوستی به وجود نمی‌آید و به دنبال آن نیز هیچ‌گونه همکاری وجود نخواهد داشت. پس چه باید کرد؟

اینجا از موارد بسیار حساس است. ما در مقابل هر خطا باید عکس‌العمل مناسبی داشته باشیم. فرزند خطایی کرده و پدر و مادر هم عصبانی شده و اختیار از دست داده‌اند. در این حالت هر تصمیمی که گرفته شود و هر کاری که انجام گیرد غیرمنطقی است و عقلایی نخواهد بود. باید عصبانیت فروبنشیند تا انسان بتواند با حساب و منطق کاری انجام دهد.

مسئلهٔ دیگر این است که اگر موضع‌گیری در اولین مرحله، کتک زدن یا ناسزا گفتن و فریاد بیجا باشد غلط است اما درعین‌حال، نمی‌توان در مقابل این خطای فرزند ساکت بود و حسابی باز نکرد. باید صحبت کرد تا حدی ملامت و بازخواست کرد و عواقب بد آن عمل را به او نشان داد؛ و چه‌بهتر که انسان قبل از پیدایش آن تخلف پیش‌بینی و پیشگیری کند.

همین‌جا این مسئله را نیز مطرح کنم که نباید توقع داشته باشیم که فرزندانمان مطیع محض ما باشند. انسان واقعاً گاهی از این‌که یک فرزند خردسال و کودک سه چهارساله‌اش در برابر یک دستور شانه‌هایش را بالا می‌اندازد و با بی‌اعتنایی کار خودش را می‌کند لذت می‌برد. این کودک شخصیت و اراده دارد، یک انسان است و خدا انسان را آزاد آفریده است. به خدا قسم اگر این موهبت آزادی در افراد و انسان‌ها رشد یابد و رهبری شود، عقل‌ها شکوفا و استعدادها بارور و انسان‌ها ساخته می‌شوند. برعکس، آن زمانی که این استعداد بزرگ انسانی- که شاید رمز انسانیت باشد- شکسته و بی‌نتیجه گردد و انسان نتواند فکر کند و حرف بزند، در این صورت، تمام استعدادها لجن‌مال و سرکوب می‌شود و اصلاً شکوفایی در کار نخواهد بود. اگر شما روی جوانه‌ای که با کمال طراوت و نشاط از دل زمین روییده است یک سنگ سخت بگذارید، پژمرده و له می‌شود؛ اما اگر وسایلی را که برای رشد آن لازم است فراهم سازید، اطرافش را یک مقدار شیار بزنید، آب و کود بدهید، زودتر از دل خاک بیرون می‌آید و آزادمی شود و رشد می‌کند. البته، اگر به این‌سو و آن‌سو منحرف شد رهبری‌اش کنید، اگر آفتی آن را تهدید می‌کرد سم‌پاشی و آفت زدایی کنید و اجازه دهید آزاد بالا رود. ما نباید توقع داشته باشیم که فرزندانمان خودشان فکر نکنند و نیندیشند، شخصیت نداشته باشند و نتوانند تصمیم بگیرند و گوش‌به‌زنگ فرمان‌های پی‌درپی باشند. آن‌هم فرمان‌هایی که اگر در ضمن هفته یا روز از مجموع بکن و نکن‌هایی که به فرزندانتان می‌گویید نوار بگیرید (خصوصاً مادران) می‌بینید بمباران دستور است: دست نزن، این‌طرف نرو، اینجا ننشین، حرف نزن و از این قبیل فرمان‌های مختلف. کودکی که در برابر این‌همه فرمان قرار می‌گیرد نمی‌تواند تشخیص دهد و یا تصمیم بگیرد و لذا و اراده‌اش از بین می‌رود.

بنابراین، نه می‌توانیم فرزند خود را آزاد بگذاریم که هر چه خواست انجام دهد و نه می‌توانیم توقع داشته باشیم که هر چه می‌گوییم عمل کند. البته گفته‌های ما هم باید منطقی باشد. برای مثال، درحالی‌که بچه نشسته و درسش را می‌خواند و یا سخت مشغول انجام تکالیف است، ناگهان دستور می‌دهیم برو آب بیاور و یا برو در را باز کن! در چنین شرایطی، حتی‌المقدور نه‌تنها نباید فرمان داد بلکه باید شرایط را بهتر فراهم کرد تا بیشتر و بهتر بتواند کارش را انجام دهد؛ بنابراین، برخورد منطقی با خطاهای فرزند از اصول مهم ایجاد صمیمیت است.


هـ.
بها دادن به نقاط قوت فرزندان:

قبلاً اشاره شد که ما تنها نقطه‌های ضعف را می‌بینیم. بگذارید جامعهٔ ما به این‌که نقطه‌های قوت را پروبال دهد عادت کند. ما از میزان عدل الهی که نباید سبقت بگیریم. آنجا گناهان و ثواب‌ها را باهم می‌سنجند؛ ترازو و حساب و معادله‌ای در کار است. به‌علاوه، خداوند می‌فرماید ما کارهای خیر شما را ده برابر اجرمی دهیم.5 اما ما اگر فرزندمان یک‌شب تکلیفش را دیرتر انجام دهد یا نمرهٔ کمی بیاورد یا این‌که کار خلافی مرتکب شده باشد، برایمان بسیار مهم جلوه می‌کند و لذا عصبانی می‌شویم و احیاناً فریاد می‌زنیم و مواخذه می‌کنیم. چرا وقتی‌که تکلیفش را درست انجام داده و دندانش را به‌موقع مسواک کرده و لباسش را مرتب نگه داشته و در خانه همکاری کرده است، تشویقش نمی‌کنید تا این‌که احساس کند برای کار او حساب باز می‌کنند؟! بنابراین، امتیاز دادن و تشویقش نمی‌کنید تا این‌که احساس کند برای کار او حساب باز می‌کنند؟! بنابراین، امتیاز دادن و تشویق کردن در برابر کارهای مثبت، از اصول دیگر صمیمیت است.


و.
ایجاد یک محیط صمیمانه برای بحث و گفتگو:

انسان باید بنشیند و برای فرزند خود قصه و داستان بگویید یا با او بازی کند. گاهی چقدر بین بچه‌ها و والدین صمیمیت می‌بینیم. پدر یا مادری با فرزند خود موضوعی را طرح و پیرامونش بحث و گفتگو و درد دل می‌کنند. اساساً از فرزندان بخواهیم که برای ما حرف بزنند. از آن‌ها بپرسیم که امروز چه مسائلی پیش آمد؟ در مدرسه و در راه چه دیدی؟ معلم چه گفت؟ کلاس چطور بود؟ چه یاد گرفتی؟ بعد هم ما نظراتمان را برای آن‌ها بگوییم. البته، این‌که چه چیزی را و چگونه بگوییم به‌جای خود قابل‌بحث است و مهم هم هست که بدآموز نباشد. 6


ز.
نظرخواهی از فرزندان در امور خانواده:

نگویید من که می‌خواهم خانه را عوض کنم، این بچهٔ شش یا ده‌ساله نمی‌تواند طرف مشورتم قرار گیرد. اساساً با این هدف که بچه را به‌حساب آورده باشید مشورت کنید. مثلاً بپرسید امروز ظهر غذا چه باشد بهتراست؟ فردا که می‌خواهیم به مسافرت برویم از کدام راه برویم؟ با چه وسیله‌ای برویم؟ یک مقدار با بچه‌ها مشورت کنید و اجازه دهید نظر بد و ناقص بدهند تا نظرشان را اصلاح کنید. آن‌ها را راهنمایی و برایشان اثبات کنید که اگر از فلان راه بروید یا اگر غذا را این‌طور بپزیم بهتراست؛ و اگر هم نظر خوبی بیان کرد به آن عمل کنید.

خصوصاً این روش باید برای فرزند بزرگ‌تر و بالغ اعمال شود. این‌ها نظر و فکر دارند. اگر مایلید در کنار شما باقی بمانند و بیگانه نشوند و حرف‌هایشان را برای دیگران نگویند با آن‌ها مشورت کنید و اجازه دهید اسرار و رازهایشان را برای شما مطرح کنند. منظور این نیست که دوست و مشاور نداشته باشند، اما ما هم باید از جریانات زندگی آن‌ها مطلع باشیم. البته، با زور نمی‌توان تحمیل کرد و از او خواست که کارها و تصمیماتش را بیان کند، بلکه باید محیطی به وجود آید که فرزند قبل از همه به سراغ شما بیاید. این مسئله اغلب برای بچه‌ها مطرح است که بچه مطلب و خبر تازه‌ای دارد اما آن را برای همه بیان نمی‌کند؛ تنها برای بعضی از دوستانش بازگو می‌کند. اصلاً خود ما هم که یک مطلب تازه داریم عجله داریم که فلان دوستمان را ببینیم و آن را برای او تعریف کنیم. ما باید محیطی به وجود بیاوریم که فرزندمان قبل از همه دوست داشته باشد که حرفش را با ما مطرح کند.


ح.
ایجاد محیط همکاری و تقسیم مسؤولیت:

ما دوست داریم که فرزندمان در خانه با ما همکاری کند. خیلی هم خوب و لازم است؛ اما برای تمرین این کار چه اشکال دارد که تقسیم مسؤولیت کنیم؟ به‌تناسب سن و توان بچه‌ها کارها را بین آنان تقسیم کنیم. مثلاً یکی سفره بیندازد، یکی در شستن ظروف کمک کند، دیگری خرید کند. کارها را خیلی منطقی و عادلانه تقسیم کنید، ولی از آن‌ها مسؤولیت بخواهید. گاه‌گاهی هم بد نیست که جای آن‌ها را در مسؤولیت‌ها تغییر دهید. اگر تقسیم‌کار نباشد و بی‌حساب عمل شود گاهی به‌طور غیرعادلانه کاری به یکی از فرزندان تحمیل می‌شود. مثلاً پدر یا مادری در یک نصف روز جمعه کارهای زیادی را بر عهدهٔ فرزند خود می‌گذارد و توقع دارد که باغچه را آب بدهد، خرید بکند و کارهای دیگری هم انجام بدهد. اگر حساب کنید می‌بینید وقت دیگری برای بچه باقی نمانده است. حتی خیلی مفید است که اگر خود پدر و مادر به مسافرت می‌روند کار را بین خودشان تقسیم کنند تا برایشان به‌صورت عادت درآید. ما ممکن است در محیط کارمان در این زمینه خیلی فعال باشیم اما در محیط خانه اغلب بی‌توجه هستیم.


ط.
رعایت عدالت در بین فرزندان:

اگر می‌خواهید بچه‌ها نسبت به شما وفادار و صمیمی باشند با آن‌ها رفتار «عادلانه» داشته باشید. به‌قدری بچه‌ها دقیق‌اند که واقعاً عجیب است. برای مثال، فرض کنید که میوهٔ فراوانی گذاشته شده است، اما اگر سیب بزرگ‌تر را به یکی و سیب کوچک‌تر را به دیگری دادید، یا احیاناً ما در سر سفره در یک ظرف که قدری کهنه‌تر است به یکی و در ظرف بهتر به دیگری غذا بدهد، بچه می‌پرسد که چرا و به چه دلیل؟ حال، موقع خرید برای بچه‌ها، حرف زدن با آن‌ها، شماتت یا تهدید کردنشان که جای خود دارد.

فرض کنید امروز پای یکی از بچه‌ها به ظرفی خورده و آن را شکسته است، شما هم فریادتان بلند می‌شود و او را تنبیه می‌کنید. فردا برادر یا خواهرش همین خطا را تکرار می‌کند و شما اعتنایی نمی‌کنید. بچه بسیار باهوش و حساس است و می‌پرسد که چرا دیروز مرا در برابر این خلاف تنبیه کردید اما امروز که خواهرم همین خطا را مرتکب شد بی‌اعتنا از کنار آن گذشتید؟

ما می‌خواهیم فرزندانمان با عدالت خو بگیرند و طرفدار و خواستار و مجری آن شوند و با جامعهٔ عادل پیوند برقرار کنند. عدالت را باید از قدم‌های کوچک و در کوچک‌ترین مسائل تمرین کرد.

در مورد معلم هم در کلاس مسئله به همین صورت است: باید به‌طور یکسان از بچه‌ها بپرسد، در برابر تکلیف معین و مسئلهٔ معین یک نمره بدهد، به حرف همه به‌تساوی گوش دهد و فقط از چند دانش‌آموزی که سر زبان‌دار هستند و خیلی خوب جواب می‌دهند، نپرسد و به همین ترتیب موارد دیگر از این قبیل را مراعات کند.

حضرت علی (علیه‌السلام) دخترش را احضارمی کند و می‌فرماید چرا این گردنبند را از بیت‌المال گرفتی؟ در برابر برادرش عقیل می‌ایستد و می‌فرماید که بیشتر ازآنچه حق توست از بیت‌المال به تو نمی‌دهم. عدالت را از درون خانه و فامیل خود اجرا می‌کند تا بعد بتواند فریادش را بلند کند که: «به خدا از حلقوم ستمگر حتی اگر نیرومند باشد حق مظلوم را بیرون می‌کشم و داد مظلوم را می‌ستانم حتی اگر ضعیف‌ترین افراد امت باشد». چه کسی می‌تواند این فریاد را سر دهد و همهٔ مردم و همهٔ تاریخ هم بگویند که راست می‌گوید؟ کسی که اول نسبت به خود و فرزند و نزدیکانش عدالت را اجرا کرده باشد.


ی.
ایجاد جهان‌بینی مشترک بین افراد خانواده:

ما کتاب‌هایی خوانده‌ایم، مطالبی شنیده‌ایم، جلساتی رفته‌ایم و با وعظ و ارشادهای خاصی آشنا بوده‌ایم که فرزندان ما با آن‌ها آشنا نیستند. آن‌ها کتاب‌های دیگری می‌خوانند، جلسات دیگری می‌روند و مطالب دیگری می‌شنوند. بچه کار را به‌گونه‌ای می‌شناسد و پدر آن را چیز دیگری می‌داند؛ بچه از خدمت شناختی دارد و پدر آن را به شکل دیگری می‌شناسد. تلقی و برداشت آن‌ها از عبارت متفاوت است؛ بنابراین، طبیعی است که رفته‌رفته فاصلهٔ زندگی ما با آن‌ها بیشترمی شود. اکنون چه کنیم که در سطح مشترکی قرار بگیریم؟

باید کتابی را که به فرزند ما می‌دهند یا خود او تهیه و مطالعه می‌کند، اگر ما هم توانستیم، ورقی بزنیم. وقتی بچه‌ها بزرگ‌تر شدند و توانستند هر کتابی را مطالعه کنند، ما کتابی را که پسندیده‌ایم به آن‌ها نیز بدهیم تا بخوانند. در جلسات تبلیغی که شرکت می‌کنیم آن‌ها را هم با خود ببریم. اگر مقدور باشد در جلساتی که آن‌ها می‌روند ما نیز شرکت کنیم. در این صورت، به‌تدریج جهان‌بینی و محصول فکری مشترک پیدا می‌شود. با این روش امید می‌رود که ان‌شاءالله بتوانیم محیطی صمیمی به وجود آوریم (البته، صمیمیت را برای هوس و برای این‌که فرزندان، ما را دوست داشته باشند نمی‌خواهیم ایجاد کنیم، بلکه برای تربیت و سازندگی آن‌ها احتیاج به صمیمیت داریم).

 


پی‌نوشت:

1- آل‌عمران /159.

2- چون همیشه آمار از مصاحبه‌های فردی و خصوصی گویاتر است؛ زیرا ممکن است دو سه نفر از اولیاء از پیشرفت فرزندشان از جهات درسی و اخلاقی صحبت کنند و انسان با توجه به نظر همین عدهٔ محدود تصویری از مدرسه در ذهن خود ایجاد کند و گمان برد که مدرسه موفق بوده است؛ و یا برعکس، یک دانش‌آموز ضعیف برای همسایه و فامیلش نقل می‌کند که من به فلان مدرسه رفتم و از درس و پیشرفت عقب ماندم و کسانی که با وضع مدرسه آشنا نیستند، با شنیدن وضع او و امثال او، دربارهٔ مدرسه نظر کلی بدهند. این از مسائل اسف‌بار است که ما در قضاوت‌های اجتماعی به موارد نادر و معدود قناعت و تکیه می‌کنیم و یک مورد که راجع به یک مدرسه شنیدیم آن را به سطح عمومی آن موسسه گسترش می‌دهیم؛ اما آمار این‌طور نیست. آمار مجموع نظرات خانواده‌های بسیاری است. حال، این‌که آیا پرسش‌نامه‌ها درست و با دقت پر شده یا نه مسئلهٔ دیگری است، اما از آن قضاوت محدود قبلی صحیح‌تر است.

3- از همان سال گذشته فکرمی شد که چقدر خوب است روی این مسائل کار شود؛ یعنی جلسهٔ تربیتی تشکیل گردد و با اولیای مصاحبه شود تا در رفع کمبودها و نواقص فرزندانشان بکوشند و به‌نوعی همکاری کنند. این کار در سال تحصیلی جاری با تشکیل انجمن جدید خانه و مدرسه تا حدی شکل گرفت و گروهی مأمور کار پیروان این مسائل شدند و تلاش زیادی کردند.

4- در این زمینه به تاریخ خاص یک ملت یا یک بعد از ابعاد یک ملت یا یک مقطع خاص از تاریخ کاری نداریم. درمجموع، روند تاریخ، در جمیع ابعاد، رو به کمال و رشد است و بر سرعت این سیر و حرکت هم دائماً افزوده می‌شود.

5- انعام /160: «من جاء بالحسنه فله عشر امثالها.»

6- گاهی که انسان برای ایجاد صمیمیت با شخصی، با وی صحبت می‌کند افرادی پیدا می‌شوند که حاضر نیستند سخن را گوش بدهند. خیلی تند دستشان را به هم می‌مالند و جابجا می‌شوند، یعنی که زودتر حرف را تمام کن؛ اما یکی از مهم‌ترین شرایط اخلاق اسلامی این است که وقتی کسی با شما سخن می‌گوید، کاملاً گوش دهید و حتی به او نگاه کنید، لبخند بزنید و دقت نمایید. البته، سفارش یک‌طرفه هم نیست؛ از طرف دیگر نیز پرگویی و پرحرفی مذموم است.

شاید این داستان را شنیده‌اید که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از مسجد به مقصد خانه حرکت می‌کردند، در بین راه عدی بن حاتم پسر حاتم طایی معروف- که هنوز هم مسلمان نشده بود- رسید. ملاحظه می‌کند پیرزنی در بین راه به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌رسد و شروع می‌کند به مسئله پرسیدن و درد دل کردن. آن حضرت هم راحت ایستاده و به صحبت‌های او گوش فرا می‌دهد و جواب می‌فرماید. عدی بن حاتم می‌گوید: من این صحنه را که دیدم، فهمیدم که ایشان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) است و حسابش از امرا و فرماندهان و امثال آن‌ها جدا است؛ متعلق به مردم و از آن مردم است. این صحنه را دید و دیگر نه معجزه و نه چیز دیگری طلب کرد و ایمان آورد.

منبع: گفتارهای تربیتی– شهید دکتر محمدجواد باهنر– دفتر نشر فرهنگ اسلامی– تهران 1373- چاپ سوم– صص 137-

اخبار مرتبط