روایتهایی از عشقورزی عالمان برجستهٔ دین به خانه و خانواده
آیتالله صافی گلپایگانی
آیتالله صافی گلپایگانی در یکی از کتابهایشان اینگونه لب به ستایش از همسر گشودند: «یکی از اسباب مهم توفیق حقیر در تألیف کتابهایی که نوشتهام] به عنایت حضرت مسببالاسباب[ همسر معظمه و علویه محترمه و کریمه از بیت فقاهت و سیادت بوده است. ایشان علاوه بر تحمل زحمات پرستاری و خانهداری، در نوشتن همهٔ آثاری که دارم، آنچه در توان داشته، به من یاری و کمک کرده و به کارم تشویق و ترغیب نموده است؛ لذا امیدم به لطف خداوند متعال این است که ثواب این نوشته را در نامهٔ عمل ایشان - که در همهٔ ثوابهای آثار حقیر، نظماً و نثراً شریک است - ثبت فرماید».
آیتالله بهجت
فرزندشان نقل میکنند: بسیار اتفاق میافتاد که مادر سخنانی به پدر میگفت که اشتباه بود. ایشان آنقدر صبوری میکردند که ما ناراحت میشدیم. یکبار به مادر گفتم: «شما مثلاً در این مورد اشتباه کردهاید و دلایل آن را ذکر کردم». وقتی خدمت آقا رسیدم، ایشان فرمودند که نباید میگفتید؛ یعنی حاضر نبودند کوچکترین اصطکاکی در روابط خانوادگی ایجاد شود. گاه نیز برای ایشان وسایلی را میگرفتند و بهعنوان هدیه میدادند. به بچهها هم سفارش میکردند که همواره با مادر باید مدارا کرد و نباید بههیچوجه با تندی پاسخشان را داد.
آیتالله میرزا جواد آقا تهرانی
آیتالله میرزا جواد آقا تهرانی در یکی از شبها، دیروقت به منزل میآیند. به در منزل که میرسند، متوجه میشوند کلید منزل همراهشان نیست. به خاطر رعایت حال خانواده که در خواب بودند، از در زدن خودداری میکنند و بااینکه هوا هم قدری سرد بوده است، در کوچه میمانند و تا اذان صبح، همانجا قدم میزنند. هنگام اذان که اهل خانه میباید برای نماز صبح بیدار شوند، آقا در میزنند و وارد خانه میشوند. وقتی فرزندان - متوجه قضیه میشوند و از علت تأخیرشان سؤال میکنند، اشاره: میکنند که ممکن بوده زنگ زدنشان، موجبات آزار و اذیت اهل خانه را فراهم کند.
آیتالله پهلوانی
مرحوم آیتالله حاجآقا پهلوانی نسبت به احترام و قدردانی از زحمات همسر، میفرمودند:
«از آنها تشکر کنید هرچند غذایی که پختهاند، شور یا بد شده است. وقتی از غذا ابراز رضایت میکنید، همسرتان خوشحال میشود و این باعث رشد و پیشرفت معنوی شما میشود». پسازاین نکته، میفرمودند: «یکبار من در جوانی در خانه با خانواده بداخلاقی کردم؛ در عالم معنا به من گفتند: بیست سال نالههای تو بیاثر شد».
ملاعباس راشد تربتی
ملاعباس از فضای آموزشی محروم بود و هم مباحثهای نداشت؛ به همین دلیل از همسر مهربان و باوفای خود خواست که او را در این راه یاری رساند. همسرش نیز با کمال میل این پیشنهاد را پذیرفت. روزها که ملاعباس برای کار به مزرعه میرفت همسرش نیز با او همراه میشد تا هم در کارها کمکش باشد و هم هنگام کار با یکدیگر مباحثه کنند. ملاعباس کتاب را به دست همسرش میداد و خود در گوشهای مشغول کار میشد. همانگونه که بیل میزد و عرق میریخت، همسرش درس را از روی کتاب میخواند و او گوش میداد. این روحیهٔ همکاری و محبت بین این زن و شوهر، زبانزد همه بود.
علامه طباطبایی
علامه پس از فوت همسرشان، علت آنهمه تأثر قلبی را چنین بیان فرمودند: «مرگ حق است و همه باید بمیریم. من برای مرگ همسرم گریه نمیکنم؛ گریهٔ من برای صفا و کدبانوگری و محبتهای خانم است. ما زندگی پرفرازونشیبی داشتهایم. در نجف اشرف با سختیهایی مواجه میشدیم. من از حوائج زندگی و چگونگی ادارهٔ آن بیاطلاع بودم. ادارهٔ زندگی به عهدهٔ خانم بود. در طول مدت زندگی ما هیچگاه نشد که خانم کاری بکند که من حداقل در دلم بگویم: کاش این کار را نمیکرد؛ یا کاری را ترک کند که من بگویم: کاش این عمل را انجام داده بود. در تمام دوران زندگی، هیچگاه به من نگفت چرا فلان عمل را انجام دادی؟ یا چرا ترک کردی؟»
آیتالله مرعشی نجفی
همسرشان نقل میکردند: به مدت شصت سال با آیتالله مرعشی نجفی زندگی کردم. در این مدت هیچگاه نسبت به من با تحکم سخن نگفت و با من رفتاری تند و خشونتآمیز نداشت. تا وقتیکه قادر به حرکت کردن و انجام کاری بود، نمیگذاشت دیگران کاری برایش انجام دهند. حتی هنگامیکه تشنه میشد، برمیخاست، به آشپزخانه میرفت، آب میآشامید و به من نمیگفت. او غیرازاینکه همسری خوب، مهربان و دوستداشتنی بود، برای من مانند یک رفیق صمیمی و همکاری غمخوار نیز بود و در کارهای منزل به من کمک میکرد. بسیاری از اوقات در کارهای آشپزخانه، از قبیل درست کردن غذا، پاک کردن سبزی و شستن میوه و وسایل آشپزخانه به من کمک میکرد و رفتارشان برای تمامی افراد خانه الگو بود.
شهید مطهری
همسرشان نقل میکردند: در مدت ۲۶ سالی که با ایشان زندگی کردم، همیشه با یک حالت تواضع و آرامش با من رفتار میکردند؛ با صدای متین و چهرهٔ خندان؛ بهطوریکه من با یک ارادت و عشق خاصی کار میکردم و علاقهٔ شدید ایشان به من و محبتهایی که میکردند، مرا در انجام کارهای منزل، رغبت و شوق عجیبی میبخشید. من بسیار کمسنوسال بودم که به منزل ایشان آمدم؛ ولی با آن کمی سن، هیچوقت یادم نمیآید که از ایشان ناراحتی و رنجی دیده باشم. بسیار مهربان و باگذشت بودند و به آسایش و راحتی من و بچهها اهمیت میدادند و هرگز رنج و ناراحتی مرا نمیتوانستند تحمل کنند.
منبع: ماهنامه خانه خوبان