حریر حیا
  • 3649
  • 237 مرتبه
من نگرانِ مهم تر از موهامم

من نگرانِ مهم تر از موهامم

1398/06/31 09:07:48 ق.ظ

دانه‌های مروارید را که لای موهایش کار گذاشتند، توی آینه خودش را برانداز کرد. مرواریدها به طرح لباس و تور بالای سرش خیلی می‌آمد. ذوق عجیبی همهٔ وجودش را پرکرده بود.
آرایشگر گفت: عروس خانوم! دیگه کارت تموم شده. آقا داماد هم که بالا، دم در منتظره. ایشالا خوشبختشی. بلند شد.

می‌دانست مرد زندگی‌اش از معطلی خیلی خوشش نمی‌آید. به خواهرش گفت: چادرم کو؟

و خواهرش چادر سفیدی را سرش انداخت.

دست گرفت به چادر و دور صورتش، به‌آرامی لبه‌های چادر را مرتب کرد.

آرایشگر گفت: خیلی خب دیگه! موهاتو خراب کردی که دختر! یه ذره شل‌تر بگیر. وقتی می‌گم شنل کرایه کن، برای همینه دیگه…

رو کرد به آرایشگر و گفت: من نگرانِ مهم‌تر از موهامم. موهام خراب بشه بهتر ازینه که یه عمر زندگی و آخرتم خراب بشه…

 

اخبار مرتبط