حریر حیا
  • 3670
  • 326 مرتبه
دلم می‌خواهد دختران باحجاب را خفه کنم

دلم می‌خواهد دختران باحجاب را خفه کنم

1398/06/31 03:25:58 ب.ظ

این متن خاطره یک روحانی جوان است. تا انتها بخوانید.

 

سفرهای مشهد مقدسی که من برای بچه‌های دانشگاه تدارک می‌دیدم غالباً با استقبال پسران و دختران مذهبی روبرو می‌شد ولی این بار نمی‌دانم چرا این‌گونه امام رضا بین این‌همه بچه‌ها صف اول نماز جماعتی، این افراد به‌ظاهر غیرمذهبی و مثلاً بی‌حجاب را طلب کرده بود!

بگذارید از اول سفر برایتان بگویم سفری که با خواهران دانشجو جهت زیارت مشهد مقدس برگزارشده بود از میان اتوبوسی که ما با آن‌ها هم‌سفر بودیم حداکثر چند نفر انگشت‌شمار با چادر الفت داشتند.

لذا وقتی وارد اتوبوس شدم کمی ترسیدم از اینکه عجب سفر سختی در پیش دارم. نمی‌دانستم بااین‌همه بی‌حجاب و … چگونه باید برخورد کنم مخصوص چند نفر از آن‌ها که خیلی شیطنت داشتند ناچار مثل همیشه به ناتوانی خود در محضر حضرت وجدان عزیز اعتراف کرده و دست به دامن صاحب کرامت امام ثامن حضرت رضا (ع) شدم.

یکی از اتفاقاتی که باعث شد خستگی سفر را به‌طورکلی فراموش کنم لطف خدا در اجرای امربه‌معروف و نهی از منکر بدون چماق بود

داستان ازاینجا شروع شد روز اول تصمیم گرفتم برای چادر سخت‌گیری شدید نکنم لذا چند نفر از دختران دانشجو که سوئیت آن‌ها معروف به سوئیت اراذل‌واوباش بود (اسمی که بچه‌ها به خاطر شیطنت بیش‌ازاندازه برایشان انتخاب کرده بودند و خودشان هم خوششان می‌آمد) و به قول همه هم‌سفران دردسر سازهای سفر بودند تصمیم گرفتند به‌صورت دسته‌جمعی برای خرید به بازار بروند اما چون تابه‌حال به مشهد مقدس نیامده بودند و به و قول یکی از آن‌ها فقط به خاطر تفریح سفر مشهد آمدم.

لذا از من خواستند که به‌عنوان راهنما با آن‌ها بروم من هم با تردید قبول کردم وقتی‌که به راهرو خروجی هتل آمدند متوجه وضعیت و پوشش بسیار نامناسب آن‌ها شدم لذا سرم را پایین انداختم و کمی خودم را ناراحت و خجالت‌زده نشان دادم.

سرگروه بچه‌ها که متوجه قضیه شده بود با تعجب گفت: «حاج آقا مگر چادر برای بازار رفتن هم الزامی است؟»

گفتم: «از نظر من نه! ولی به نظر شما اگر مردم یک روحانی را با چند نفر دختر بدون چادر ببینند چه فکری می کنند؟»

یکی از بچه‌ها بلند گفت: «حق با حاج آقا است خیلی وضعیت ما نامناسب است هرکس ما را با این پوشش با حاج آقا ببیند یا گریه می کند یا می خندد و یا از تعجب اشتباهی با تیر چراغ برق تصادف می کند»

بقیه غیر از دو نفر حرف او را تأیید کردند ولی یکی از مخالفان گفت: «حاج آقا من و مادرم و تمام خانواده ما در عمرمان یکبار هم چادر نپوشیده ایم لذا نه تنها بلد نیستم ! بلکه از چادر متنفرم ! من دوست ندارم با چادر خودم را زندانی کنم ! حیف من نیست که زیر چادر باشم اصلا وقتی چادری ها را می بینم حالم به هم می خورد. و دلم می خواهد دختران چادری را خفه کنم»

گفتم «به فرض که حق با شما است ولی خود شما هم اگر یک روحانی را با دختران مانتویی ببینی در بازار تعجب نمی کنی؟ اصلا برای تو قابل تصور است یک روحانی مسئول دختران بی چادری باشد؟ گفت : قبول دارم ولی سخت است چادر پوشیدن!»

گفتم «حالا شما یک بار امتحان کنید. یک بار که ضرر ندارد تا بعد از آن که می خواهید وارد حرم امام رضا بشوید و چادر الزامی است حداقل یاد گرفته باشید که چگونه چادر سر کنید.»

بالاخره با بی‌میلی تمام چادر بر سر کرد و گروه ۷ نفره اراذل‌واوباش که ۴ نفر آن‌ها شاید اولین بارشان بود چادر بر سر می‌کردند مثل بچه‌های خوب و مثبت همراه من به راه افتادند.

اگر کسی اولین بار آن‌ها را می‌دید می‌گفت گروه امربه‌معروف خواهران هستند!

اما اصل قضیه از وقتی شروع شد که یک دزد کیف‌قاپ به کیف همان دختر مخالف چادر که می‌خواست دختران چادری را با دست خود خفه کند! حمله کرد.

ولی وقتی آن آقا دزده می‌خواست کیف‌دستی آن خانم را که پرپول بود بدزدد به علت این‌که آن دخترخانم چادر بر سر داشت موفق به گرفتن کیف او که قسمتی از آن زیر چادر بود نشد و قضیه به‌خوبی تمام شد.

همین‌که این اتفاق به‌ظاهر ساده افتاد همان خانم پیش من آمد و گفت:

«حاج‌آقا چادر هم عجب چیز خوبی است و من نمی‌دانستم.

فکر نمی‌کردم چادر این‌قدر به دردم بخورد. حاج‌آقا به خدا هیچ‌وقت در عمرم به‌اندازه‌ای امروز که با چادر به بازار آمدم احساس امنیت نکرده بودم»

وقتی این حرف‌ها را به من می‌گفت من در رؤیای خودم غرق‌شده بودم و پیش خودم می‌گفتم:

«خدایا ای کاش همه بچه مذهبی ها که خاک پای همه آنها طوطیای چشم من است می دانستند که لذت و اثر امر به معروف و نهی از منکر بدون چوب و چماق چقدر زیاد است و برعکس اثر معکوس تذکر دادن با تندی و خشونت و چوب و چماق چقدر زیاد است.»

و تعجب و لذت زیارت امام رضا برای من آن زمان زیاد شد که دیدم تا آخر سفر آن خانمی که حاضر نبود به‌هیچ‌وجه چادر بپوشد هیچ‌چیزی حتی خنده دیگران و خانواده مخالف چادر نتوانستند چادر را از سر این دخترخانم که از مدیران محترم اراذل‌واوباش دانشگاه بود بردارد!

اخبار مرتبط