حریر حیا
  • 4395
  • 267 مرتبه
نیش زنبور (داستانک)

نیش زنبور (داستانک)

1398/06/31 05:54:13 ب.ظ

نمی دونم تا حالا نیش زنبور رو چشیدی یا نه؟

وای که چقد درد و سوز داره دور از جونتون. یادمه یه روز که عطر گل محمدی زده بودم

 متوجه شدم یه زنبور دور و ورم می پلکه! این دیگه از کجا پیداش شد،

چند بار خواستم دورش کنم اما نمی‌شد از سماجتش کفرم داشت در میومد،

بعد از کلی تلاش یه دفعه نکته‌ای به ذهنم خطور کرد که تقصیر خودم بوده! چرا؟

چون من عطری زده بودم که اونو تحریک کرده بود

و هوسش رو بدون اینکه بفهمم به هیجان آورده بود

آخه معلوم بود که زنبور عاشق گل و عطر و من با زدن عطر توجهش رو جلب کرده بودم

خلاصه زنبور بود و عشق‌بازی با من!

منم که حوصله اداهاشو نداشتم و از این جلف بازیهاش به تنگ اومده بودم سعی

می‌کردم از خودم دورش کنم... تو همین گیرودار

آخ سوختم....!!! آره!

نیش عاشقانه زنبور بود که به بالای ابروی چشمم خورد و بعد یه قلمبه بزرگ

بالای ابروم ... مُردم از درد ... این هم سزای تحریک کردن زنبور...

به قول خداجون: آنچه از بدی به تو می رسه از خودته


- حالا حرفم آینه... حرفم با تو، دوستم، آبجی‌ام، خواهرم...

آگه اودکلنی زدی یا خودت رو مثل گلی آرایش کردی و موهاتو انداختی بیرون

و بیرون رفتی یقین بدون که پسرها و مردهایی رو به هوس میندازی

پسرهایی که چه بسا ممکنه از اخلاق و منش و... اونا متنفر باشی

 اما اونا تو رو ول نمی کنن و آگه خیلی بخوای ازشون به خاطر عفت و پاک‌دامنی

 کناره بگیری نیششونو می زنن و صورت زیبای عفتت رو با ورم اتهام زشت می کنن

اما واقعاً تو این سوز بدبختی، خودت هم مقصر نیستی؟

حرف خداجون یادت نره: آنچه از بدی به تو می رسه از خودته

اخبار مرتبط