حریر حیا
  • 4517
  • 181 مرتبه
داستانک (نذر)

داستانک (نذر)

1398/06/31 10:11:43 ق.ظ

خیلی دلش می‌خواست امام زمان (علیه‌السلام) را ملاقات کند. برای همین نذر کرد چهل صبح جمعه برود و در چهل مسجد زیارت عاشورا بخواند. دریکی از جمعه‌ها هنگامی‌که مشغول خواندن زیارت عاشورا بود که ناگهان شعاع نوری را دید. نور از خانه‌ای در نزدیکی‌های مسجد بیرون می‌تابید. خوشحالی و شعف وجودش را فراگرفت. برخاست و به سمت نور حرکت کرد. مسیر نور تا درب یک خانه فقیرانه ادامه داشت. وارد خانه شد و با حیرت حضرت ولی‌عصر (علیه‌السلام) را در آن خانه دید. آقا در یکی از اتاق‌های خانه بر سر جنازه‌ای که پارچه سفیدی روی آن کشیده شده بود حاضرشده بودند.
اشک‌ریزان وارد شد و بر حضرت سلام کرد. حضرت پاسخش را داد: «چرا این‌گونه دنبال من می‌گردی و رنج‌ها متحمل می‌شوی! مثل این باشید تا من به دنبال شما بیایم. این بانویی است که در دوره بی‌حجابی هفت سال از خانه بیرون نیامد تا مبادا نامحرمی او را ببیند!» تا مدت‌ها بعد از ملاقات با امام زمان
(علیه‌السلام) صدای آقا در گوشش بود.

 

شرح حالات (مرحوم آیت‌الله سید محمدباقر مجتهد سیستانی پدر آیت‌الله‌العظمی حاج سید سیستانی)

 

هیچ‌کس نمی‌داند من چقدر خوشحال شدم که رسول خدا (صلی‌الله علیه و آله) مرا از ظاهر شدن در پیش چشم مردان معاف کرد.

(حضرت زهرا (علیهاالسلام) چهل حدیث از حجاب)

اخبار مرتبط