حریر حیا
  • 5460
  • 134 مرتبه
بنگاه دنيا

بنگاه دنيا

1398/06/31 11:32:30 ق.ظ

http://naghoor.ir/wp-content/uploads/2013/01/391232_121420228034849_82863630_n.jpg

دلم را سپردم به بنگاه دنیا
هی آگهی دادم اینجا و آنجا
و هر روز
برای دلم
مشتری آمد و رفت
و هی این و آن
سرسری آمد و رفت
ولی هیچ کس واقعا
اتاق دلم را تماشا نکرد
دلم قفل بود
کسی قلب مرا وا نکرد

 

یکی گفت:
چرا این اتاق
پر از دود و آه است

 

یکی گفت:
چه دیوارهایش سیاه است

 

یکی گفت:
چرا نور اینجا کم است

 

و آن دیگری گفت:
و انگار هر آجرش
فقط از غم و غصه و ماتم است
و رفتند و بعدش
دلم ماند بی مشتری

 

و من تازه آن وقت گفتم:
خدایا تو قلب مرا می خری؟
و فردای آن روز
خدا آمد و توی قلبم نشست
و در را به روی همه
پشت خود بست

 

و من روی آن در نوشتم:
ببخشید، دیگر
برای شما جا نداریم
از این پس به جز او
کسی را نداریم