تنهاترین امام زمین، مقتدای شهر
تنها، چه میکنی؟ تو کجایی؟ کجای شهر؟
وقتی کسی برای تو تب هم نمیکند
دیگر نسوز اینهمه آقا بهپای شهر
تو گریه میکنی و صدایت نمیرسد
گم میشود صدای تو در خندههای شهر
دلخوش نکن به «ندبهٔ» جمعه، خودت بیا
بااینهمه گناه نگیرد دعای شهر!
اینجا کسی برای تو کاری نمیکند
فهمیدهام که خستهای از ادعای شهر
گاه از نبودنت مثلاً گریه میکنند
شرمندهام! از اینهمه کذب و ادای شهر
هر روز دیده میشوی اما کسی تو را
نشناخت ای غریبهترین آشنای شهر
جمعه...غروب...گریهٔ بیاختیار من
آقا دلم گرفته شبیه هوای شهر
فرزاد نظافتی