بهآرامی وارد آب میشود در سلوکی که حتی ماه به چنین آرامی نتواند! آنگاه شط به هیجان درمیآید و حضور ماهتاب را در ظهری شکوهمند به تماشا میایستد! موج موج نگاه آب پر میشود از تصویر سقا و قامت مردانهای که دلاوری و سلحشوری را از «علی» به ارث برده است. آری، علی! مولای جوانمردان، شیر شکار دشت توحید! گویی خیل فرشتگان او را به همدیگر نشان میدهند: او عباس است! او ابوفاضل است! او علمدار این سپاه آسمانی است! ادب حضور و شکوه و شور و شعور حضرت ابوفاضل تمام آسمان و زمین را به تحسین واداشته است؛ حتی همان سفاکان سلاخی که در پی فرصتی برای حمله به جوانمردان میدان هستند.
دست به سمت آب میبرد، ذهن آب را میآشوبد، آقا ابوفاضل تفضل! چه منتی به ما گذاشتهاید؟! قدمتان روی چشم، فدای تشنگیتان، فدای دستی که دل آب را خنک میکند. کفی آب برمیدارد و آب با پرتو نگاه علویاش درخشیدن میگیرد؛ چنان درخشنده است که گویی قطعهای خورشید در کف گرفته است! دست را نزدیک صورت میکند و لبهایش زمزمهکنان با خویش نجوا میکنند:
چگونه من بنوشم آب، ایوای
چو تشنه مانده کام خشک مولا
برادر گفته سقایی کنم، نه!
بگیرد جان تازه کام سقا
حرامم باد اگر یک جرعه نوشم
بدون خیمهگاه آل طاها
کف دست را میگشاید و آب را رها میسازد و همچون ماهی بلورین، آب قطرهقطره به شط میریزد و مشک را از آب سرد و گوارا پرمی کند. آری، این است جهاد اکبر! این است اصل تقوا، این است تفسیر لولاک لما خلقت الافلاک! تشنگی مرام مردان است تا دیگران بنوشند! عباس فرزند علی مرتضاست، فرزند جوانمردترین امیر در طول تاریخ!
و این ساقی غیرتمند، عباس بن علی است، ماه بنیهاشم، دلاور بیبدیل دوران! ستون خیمه حق! رایت توحید، قامت عشق، آیت غیرت و فداکاری! آری، این عباس است، پرورده دامان سه امام، همکلام و همنشین پنج معصوم، همراه و ملازم دخت زهرای اطهر!
عباس: اوج عشق! وقتیکه دستهایش به ابدیت پرواز میکنند!
عباس: اوج عقل! وقتی به شهادت و قطعهقطعه شدن سلام میدهد!
عباس: اوج احساس! وقتی به حسرت آبهای ریخته نگاه میکند!
عباس نور است، ماه است، ماه بنیهاشم. کربلا بدون عباس، شوری نداشت و عاشورا بدون تاسوعا از شور میافتاد! تاسوعا، دیباچه سوگواری عاشوراست. تاسوعا با نام و یاد عباس، همیشه تاسوعاست!
سلام بر توای ماه بنیهاشم! سلام بر تو و دستهای بریدهات! سلام بر تو و چشم به خون نشستهات! سلام بر تو و برادران غیورت!
مولا جان، چه تلخ است یادآوری روضه و مقتلت؛ آنگاهکه با تمام توان برادر را صدا زدی: یا اخا، أدرِک اخاک!
و مردی با تمام امیدها و آرزوهایش خداحافظی کرد...
منبع: مجله اشارات