«سوگند به کتاب روشنگر! بهراستی ما آن را در شبی مبارک فرو فرستادیم. ما همواره انذار کننده بودهایم. در آن شب، هر امری بر اساس حکمت (الهی) تدبیر و جدا میگردد. تعیین آن امر البته از سوی ما خواهد بود که ما رسولان را فرستنده بودیم. اینها همه رحمتی است از سوی پروردگارت که شنوای داناست». (دخان: 1 ـ 6)
امشب فرشتگان، مائدههای آسمانی قدر را برای اهل زمین میگسترانند تا لحظههایشان با همهمه تسبیح قدسیان ناب گردد.
شب قدر است؛ شبی که نامه هجران به واپسین سطر خواهد رسید. امشب باید به امید وصل و دیدار، بیدار نشست و از جام طهور «سلام» تا «مطلع فجر» سرمست شد.
لیلهالقدر عزیز است، بیا دل بتکانیم
سهم ما چیست از این روز، همین خانهتکانی
امشب، نشانههای «تولدی بزرگ» را میتوان دید. امشب مقدر شده است از میان خاکستر جان فسرده معصیت زدگان، ققنوس پاک بندگی، خالصانه به پرواز درآید.
«امشب از هزار ماه بهتر است. شب مشعری است که صبح عید قربانی را در پی دارد و سنگباران پرشکوه آن سه پایگاه ابلیسی را».1
شب قدر، فرصتی است تا روی دل به آب توبه شستوشو دهیم و آدمیان به فطرت پاک خود بازگردند: «فِطْرَتَ الله الّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیها...».
رمضان، موعد عروج است و شب قدر، میعاد بیداران و شبزندهداران. امشب، شب احیای خویش است با دم مسیحایی دعا. شب قدر آمده تا قدر خویش بدانی و تقدیر خویش را رقم بزنی!
در شب قدر، قدر خود را دان
روز در معرفت سخن میران
امشب به میهمانی دعوت شدهای؛ میهمانی مولای کریمی که به بازگشت بندهاش بسیار مشتاق است؛ تواب رحیمی که هر چیز را بهانه آشتی و وصل قرار میدهد؛ بهانه بازگشت بنده معصیت زدهاش. خداوندی که تمام شیاطین را به بند کشیده تا بنده خود را از بندشان برهاند، شب قدر را چون درّ گران بهایی در صدف رمضان پنهان کرده است تا بندهاش به گنج پنهان وجود خویش پی ببرد تا نهفقط یکشب که به بهانه شب قدر چندین شب، به خلوتگه راز و نیاز با او درآید و چه سعادتی برای بنده بالاتر از این؟
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
حافظ
خداوندا! امشب با بندبند جوشن کبیر، به تو متصل میشوم و با دانههای زلال اشک، پردههای حجاب را یکبهیک کنار میزنم. مینشینم مقابل روشنی کتاب الله و تو را سوگند میدهم به هدایت نابش و به رسول و به علی و به دیگر انوار آسمانی!
امشب به هر ریسمان که آویختهای، چنگ میاندازم تا مرا از مرداب وجودم رها کنی. امشب بساط عمرم را روبهرویم میگسترانم تا بدیهایش را جدا کنم و با آب توبه تطهیرشان دهم و خوبیهایش را با رنگ خلوص جلا بخشم.
پروردگارا! میدانم که امشب تقدیرم را به محضر مولایم عرضه میکنی. تو را به خودت سوگند! دستان التماسم را خالی نگذار!
میخواهم از نو شروع کنم، آخر شب قدر، شب نو شدن است، شب بارش فرشتگان خدایی و شب آزادی انسان از بندهای زمینی.
«شبی که باران فرومیبارد، هر قطرهاش فرشتهای است که بر این کویر خشک و تافته، در کام دانهای، بوته خشکی، درخت سوختهای و جان عطشناک مزرعهای فرومیافتد و رویش و خرمی و باغ و گل سرخ را نوید میدهد. چه جهل زشتی است در این شب قدر، بودن و در زیر این باران ماندن و قطرهای از آن بر پوست تن و پیشانی و لب و چشم خویش حس نکردن؛ خشک و غبارآلود زیستن و مردن!»2
سلام بر شب قدر که از هزار ماه برتر است!
سلام بر فرشتگان و روح که به سمت زمین بال گشودهاند!
سلام بر صاحب شب قدر که قلب نازنین او آستانه فرود ملائکه الله است!
سلام و تهیت بر شبزندهداران قدر تا آن هنگام که گل سرخ فلق بر شانه افق بشکفد و آفتاب، بر ضمیر پاکشان جاری گردد!
منبع: مجله اشارات