الهی، عمری آه در بساط نداشتم و اینک جز آه در بساط ندارم.
الهی راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر.
الهی! اگر «ستارالعیوب» نبودی ما از رسوایی چه میکردیم
الهی عارفان گویند عرفنی نفسک، این جاهل گوید عرفنی نفسی
الهی در ذات خودم متحیرم تا چه رسد در ذات تو
الهی پیشانی بر خاک نهادن آسان است دل از خاک برداشتن دشوار است
الهی بهسوی تو آمدم بهحق خودت مرا به من برمگردان
الهی خوشا آنان که در جوانی شکسته شدند که پیری خود شکستگی است
الهی آنکه سحر ندارد از خود خبر ندارد
الهی من واحد بیشریکم چگونه ترا شریک باشد
الهی دل بهسوی کعبه داشتن چه سودی دهد آنکه را دل بهسوی خداوند کعبه ندارد
الهی خوابهای ما را تبدیل به بیداری بفرما
الهی هر چه پیش آمد خوش آمد که مهمان سفره توایم
الهی اگر خدا خدا نکنیم چه کنیم و اگر ترک ماسوا نکنیم چه کنیم؟