صوت نوشت مهدوی؛
حجتالاسلاموالمسلمین عالی
بابای من گم شده است!
به یکی از اولیای الهی گفتند: امام غائب یعنی چه؟ غیبت یعنی چه؟ ایشان گفتند: اصلاً ما غیبت نداریم. حکم ما حکم بچهای است، فرزند خردسالی است که پدرش دستش را گرفته و وارد بازار میشود. «الدنیا سوق». وارد بازار میشود تا ویترینهای رنگارنگ دلبری میکند، این فرزند دستش را از دست پدرش میکشد. سراغ دیدنیهای پرجاذبه میرود و حواسش پرت میشود. دلبستگی پیدا میکند و اسیر میشود. یکلحظه چشم باز میکند، پدر نیست. به اطرافیان میگوید: بابای من گم شده. خودش را نمیگوید. الآن بحث ما هم همینطور است. امام غائب نیستند، ما غائب هستیم. امام حاضر است، ما اسیر جلوههای زیبا و فریبهای زندگی شدیم و فکر میکنیم همهچیز اینجاست. هر روز به یکچیزی مشغول هستیم. چشم باز میکنیم، شصت سال، هفتادسال سپری شد. بعد ایشان ادامه میدهند و میگویند: اگر میخواهی آقا و امامتان را ببینید، باید از اسارت دنیا دست بکشید. به خودتان برگردید، امام را میبینید.
حکایت یکی از خوبان
خدا یکی از خوبان و عاشقان امام_زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) را رحمت کند؛ میرزا ابوالفضل قمی. ایشان خیلی نسبت به امام زمان (علیهالسلام) توجه و شوق داشت. در یک جلسه در یک جایی مینشست، دیدوبازدیدهای که میرفت، اگر میدید یکجایی مثلاً غیبتی میکنند، حرف لغوی میزنند، با زبان نمیگفت این کار را نکنید. نه! همان گوشهای که خودش نشسته بود، شروع میکرد اشعاری را برای امام زمان میخواند و اشک میریخت. با حالش حال جلسه را عوض میکرد و نهیازمنکر میکرد. بااینکه خیلی سواد آنچنانی هم نداشت، اما دلش پر از نور معرفت بود. میگفتند: شبهای چهارشنبه و جمعهشبها جمکرانش ترک نمیشد. آنوقت یکمرتبه خدمت حضرت تشرفی در جمکران داشتهاند. سؤال کرده بود که آقا شما تشریف نمیآورید؟ اینهمه خواهان هستند، اینهمه از شما میگویند. حضرت فرمود: میرزا ابوالفضل! آنهایی که خواهان خود من هستند، زیاد نیستند. یک «عیاز» پیدا نشد که بگوید: خودت را میخواهم! چون آمده سلطان محمود غزنوی، در همه اطرافیانش به «عیاز» که یک غلام سیاهچردهای بود، خیلی علاقه داشت. طوری که باعث حسادت اطرافیان شده بود. روز عید شد، سلطان محمود یک جوایزی را بهعنوان صله گذاشت که صله بدهد. همه را آماده کرد. اطرافیان همه بودند. گفت: بیایید بردارید. یکوقت همه ریختند. ازدحام کردند که هرکس یکچیزی بردارد. عیاز همان ته ایستاده بود. اصلاً نیامد. هیچکس هم توجه نداشت که عیاز اصلاً جلو نیامده است. بعد که هرکس یکچیزی برداشت و سر جایش رفت، دیدند عیاز تازه دارد یواشیواش جلو میرود. جلو رفت و دستش را روی شانهٔ سلطان محمود گذاشت؛ یعنی من خودت را میخواهم! سلطان محمود گفت: دیدید فرق این با بقیه چیست؟! شما مرا برای این چیزها میخواهید، ولی او خود مرا میخواهد.
ارتباط مهمتر از دیدار
وظیفه ارتباط روحی و معنوی با امام زمان (علیهالسلام) است. ملاقات با امام زمان (علیهالسلام) امکانپذیر است ولی وظیفه ما در زمان غیبت و ملاقات با امام زمان (علیهالسلام) و به حضور جسمانی حضرت رسیدن و دیدن حضرت نیست. این هدف نیست؛ آرزویی است که هر مؤمنی اشتیاق دارد. ولی درعینحال آن چیزی که مهم است، وظیفه ماست و روز قیامت از ما بازخواست میکنند، ارتباط روحی و معنوی با امام زمان (علیهالسلام) است.
به تعبیری ارتباط ولایی با حضرت. ولایت حضرت باید شامل حال ما باشد، ارتباط پیدا کنیم، در زندگی ما وارد شود و اگر این ارتباط روحی و معنوی برقرار شد، خود حضرت وقتی صلاح دانستند آن ارتباط دیداری را فراهم میکنند.
مواردی بوده در بعضی از تشرفات یا بعضی از پیغامها که امام زمان (علیهالسلام) به بعضی از خوبان فرمودهاند: فلانی مشغول کارش باشد و وظیفهاش را انجام دهد، اگر صلاحش باشد، میتواند ما را ببیند.
باید آماده شویم
ما با اعمال و کارهایمان، زمینه ظهور را فراهم میکنیم. اینیکی از محکمات قرآنی است که خداوند متعال سرنوشت یک قوم و ملتی را تغییر نمیدهد، مگر که آنها در خودشان یک تغییراتی ایجاد کنند. ما خودمان هستیم که باید به سمت آن ظهور برویم و آمادگی آمدن ولی خدا را داشته باشیم. این آمادگیها باید در ما ایجاد شود.
وقتی ما تغییرات مثبت را در خودمان ایجاد کردیم و آمادگی را در جامعهمان ایجاد کردیم که حضرت تشرف بیاورند، آنوقت با آمدن حضرت و تربیت الهی، یک زندگی انسانی و یک حیات برتری ایجاد میشود.
آسمانوریسمان
بعضیها روی حساب ندانمکاری و ندانستن، عجله میکنند و میخواهند از درودیوار قرائنی درست بکنند برای اینکه ظهور نزدیک است. بهقدری عجله میکنند و شتاب دارند در این کار که چهبسا آسمان ریسمانی را به همدیگر میبافند، یک پیشگوییهایی با حساب حروف ابجد میکنند، به پیشگوییهای فلان ریاضیدان فرانسوی یا پیشگوییهای فلان شاعر استناد میکنند که وقت تعیین بکنند برای ظهور امام زمان (علیهالسلام).
اهلبیت خیلی با این مسئله برخورد کردند که درعینحال ظهور را نزدیک ببینید، اما عجله نکنید و پیش از موعد خودتان فرج را جلو نیاورید. «کذب الوقاتون و هلک المستعجلون؛ کسانی که وقت تعیین کردند دروغ میگویند و آنهایی که عجله کردند هلاک میشوند».
بله به ما گفتند از خدا بخواهید که خدا تعجیل بکند در فرج. خدا وقتی عجله بکند، میداند چه کند. تعجیل را در صلواتها و عجلفرجهمها بخواهید اما شما عجله نکنید.
تعجیل خدا به این شکل است که مسائل را طوری درست میکند که چیزی خراب نشود. در روایات میآموزیم، یک مؤمن منتظر آنقدر تسلیم است که نه دوست دارد آن چیزی که خدا اراده کرده عقب بیفتد، جلو بیفتد و نه آن چیزی که خدا میخواهد جلو بیفتد، عقب بیفتد. این تسلیم است. البته آن چیزی که یکی از وظایف مؤمنین است، این است که فرج را و ظهور را نزدیک بدانند و آمادگیها را تسریع بکنند و اقداماتی را برای غافلگیر نشدن انجام بدهند.
منبع: ماهنامه خانه خوبان