عدم تصریح قرآن به اسامی مطهر اهلبیت (علیهمالسلام) و امامان شیعه (علیهمالسلام) سبب دلمشغولی من شده است. وقتی امامت از ارکان اساسی ساختمان فکر و رفتار دینی و الهی است، چرا نام دوازده پیشوای شیعه در قرآن ذکر نشد تا موجب تقویت یقین مؤمنان باشد و حجت را بر مخالفان تمام گرداند؟
به این پرسش ارزنده، پاسخهای متعدد داده شده است که با توجه به حوصله نوشتار به دو مورد اشاره میشود.
1. «تبیین» قرآن توسط پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)؛
عدم تصریح به خصوصیت و تعداد و نام امامان موضوعی استثنایی نیست. قرآن خود متکفل بیان تمام مصادیق و جزئیات فروع معارف و دستورالعملها نیست تا عدم تصریح به نام امامان موردنظر شیعه امری خلاف انتظار و غیر موافق با سبک ویژه قرآن باشد. نماز نمونه خوبی ازایندست است. شاید در بین احکام و دستورهای شریعت مطلبی به اهمیت و محوریت نماز وجود نداشته باشد؛ تعابیری نظیر ستون خیمه دین، مرز میان کفر و ایمان، عامل تقرب هر پرهیزکار و نخستین پرسش و اساسیترین عامل پذیرش دیگر اعمال نشاندهنده اهمیت این تکلیف الهی است؛ اما بهراستی آیا در آیات قرآن نشانی از تعداد رکعات و خصوصیات این فریضه وجود دارد؟!
قرآن به وجوب نماز و اقامه آن در اوقات خاص و طهارت هنگام نماز و چند مورد ازایندست اشاره کرده، بیان خصوصیات دیگر این مهم را به «سنت» واگذاشته است. قرآن درباره زکات واجب و حج و خمس و سایر دستورهای شریعت مقدس نیز از همین نظام تبعیت کرده است؛ یعنی فشار اصلی را بر تثبیت این واجبات گذارده و بیان خصوصیات را به دستگاه دیگر (سنت) واگذار کرده است.
همین دغدغه و پاسخش بر زبان ابوبصیر و امام صادق (علیهالسلام) نیز جاری شده است: ابو بصیر که از شاگردان تیزبین امام ششم (علیهالسلام) است، پیرامون آیه 59 سوره نساء - «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» - که مردم را به اطاعت از خدا و رسول و اولیای امور فرامیخواند، به طرح پرسش میپردازد. طبیعی است که در خدا و رسول به دلیل انحصارشان در «الله» و ذات مقدس حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآله)، تردید راه نمییابد؛ اما ذکر واژه «اولیای امور» و اجمالی که در آن نهفته، وی را بر آن داشت تا بپرسید: چرا قرآن نام آنان را نبرده است. اگر واقعاً حق با شیعه است و مراد از «اولیای امور» امام علی (علیهالسلام) و اهلبیتاند، چرا آنان را به نام معرفی نفرمود؛ «ما باله لم یسم علیا و اهلبیته»؟
امام صادق (علیهالسلام) در پاسخ به سبک خاص قرآن اشاره کرد و فرمود: وقتی برای پیامبر آیه نماز نازل شد، خدا در آن سه رکعت و چهار رکعت را نام نبرد تا آنکه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) آن را شرح داد. آیه زکات نازل شد، خدا نام نبرد که باید از چهل درهم یک درهم داد تا رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) آن را شرح داد و آیه حج نازل شد و نفرمود به مردم که هفت دور طواف کنید تا آنکه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) آن را برای مردم توضیح داد. «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» درباره علی و حسن و حسین (علیهمالسلام) نازل شد و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) درباره علی فرمود: «هر که من مولا و آقای اویم، علی (علیهالسلام) مولا و آقای او است؛ و فرمود من به شما وصیت میکنم درباره کتاب خدا و خاندانم؛ زیرا من از خدای - عزوجل - خواستهام میانشان جدایی نیفکند تا آنها را کنار حوض به من رساند. خدا این خواست مرا برآورد... .» (1)
از این روایت درمییابیم وظیفه بیان مصداقها و موارد و نیز تبیین جزئیات بر دوش پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) است. همین جهت شیعه را بر آن داشت تا بر سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) تأکید ورزد؛ بر عدم امکان اکتفا به قرآن در تشخیص امور پای فشارد و تلاش خلفای سده نخستین هجری در ممنوعیت نگارش سنت رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) را اشتباه فاحش بخواند. چنانکه میدانیم این ممنوعیت سرانجام در اواخر دوران بنیامیه برطرف شد و تدوین کتب روایت نزد تمام فرقههای مسلمان مورد توجه قرار گرفت. قرطبی، از مفسران به نام اهل سنت، در مقدمه تفسیرش چنین روایت میکند: عمران بن حصین به مردی که گمان میکرد کتاب الله به سنت نیاز ندارد، گفت: «تو احمقی، آیا حکم نماز ظهر را که باید چهار رکعت خواند و حمد و سورهاش را آشکار نخواند، در قرآن یافتهای؟ و به همینگونه به نماز و زکات و مثل آنها اشاره کرد و گفت: آیا این [امور] را در قرآن روشن شده یافتهای؟ همانا کتاب خدا این امور را مبهم بیان کرد؛ و سنت آن را تفسیر میکند.» (2)
در همان تفسیر از «مکحول»، یکی از علمای بنام و مورد قبول اهل سنت، چنین نقل میکند: «القرآن احوج الی السنة من السنة الی القران». قرآن به سنت از سنت به قرآن نیازمندتر است.
البته این تعبیر افراط گونه مور تأیید شیعه نیست. بر اساس باورهای شیعه سنت، مشروعیت و حتی صحت مندرجات و محتویات خود را از موافقت با قرآن و اصول حاکم بر آن به دست میآورد. سند حجیت و اعتبار سنت، قرآن است؛ ولی بههرحال فهم صحیح معارف و وظایف دینی بیعنایت به سنت نبوی (صلیاللهعلیهوآله) و روایات اهلبیت (علیهمالسلام) ممکن نیست.
در اینجا، پرسشی دیگر رخ مینماید: رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) این معارف و احکام جزئی و تفسیری را از کجا به دست میآورد؟ از آیات قرآن استفاده میشود که جمع و قرائت آیات قرآن و نیز بیان مراد و مقاصد و شرح و تبیین آیات از ناحیه خدای متعال است: «ان علینا جمعه و قرآنه × فاذا قراناه فاتبع قرآنه× ثم ان علینا بیانه (3)؛ جمع قرآن - کلمات در آیات، آیات در سورهها و -... و قرائت قرآن بر عهده ما است و هنگامیکه بر تو قرآن را خواندیم، تو [پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)] هم پیروی کن و قرآن را همینگونه بخوان. مرحله بعد «بیان» قرآن است که آنهم وظیفه ما است».
بنابراین، بیان و تشریح مقاصد آیات هم از ناحیه خدا است و بهوسیله وحی دیگری جز وحی قرآنی در اختیار پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) قرار میگیرد. پس ما با دو وحی روبهرو هستیم: «وحی قرآنی» و «وحی تبیینی». در وحی قرآنی لفظ و معنا هر دو از ناحیه خدا است؛ اما در وحی تبیینی معنا از خدا و لفظ از سوی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) است. آیات 43 و 44 سوره نحل به این دو گونه وحی اشاره میکند: «و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم و لعلهم یتفکرون؛ ما بر تو «ذکر» را نازل کردیم تا قرآنی را که برای مردم نازل شده تبیین و تفسیر کنی و زمینه تفکر آنها را فراهم سازی». این ذکر همان «وحی تبیینی» است که درست تجلی یافته است و تمام سخنان پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) درزمینهٔ معارف و دستورالعملهای دینی را شامل میشود.
این مقدمات نشان میدهد عدم ذکر مصداقها به نام ائمه اطهار (علیهمالسلام) اختصاص ندارد و غالب معارف و احکام الهی را شامل میشود؛ بنابراین، برای شناخت نام امامان معصوم (علیهمالسلام) باید سراغ سنت نبوی (صلیاللهعلیهوآله) رفت؛ همانگونه که در تفسیر و تبیین معارف و دیگر فرایض دینی به «سنت» نیازمندیم.
2. تأکید بر روش توصیفی؛
از روشهای جالبتوجه قرآن تأکید بر صفات و ویژگیها و عدم اصرار بر ذکر نام اشخاص است. شاید حکمت این روش توجه دادن امت به صفات و ویژگیهای خوب و بد در طول زمان است تا بر اساس اوصاف ذکرشده به شناخت اشخاص و تطبیق صفات بر آنان بپردازند و اهمیت و جایگاه اشخاص را با میزان صفات تجلییافته در آنان بسنجند.
روش بیان «توصیفی»، به قرآن شادابی و تازگی و دوام میبخشد؛ زیرا در هر قطعهای از زمان زمینه تطبیق افراد و جوامع بر شاخصههای ذکرشده در قرآن فراهم میشود و امکان دستیابی به داوری قرآن در مسائل نو و فتنههای فردی و اجتماعی تأمین میگردد. قرآن «کلام فصل» است - «انه لقول فصل» 4- و بین حق و باطل تمییز میدهد و راهنمای انسان در فتنهها است؛ چنانکه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «هنگامیکه فتنهها چون پارههای شب تاریک شما را فراگرفت، به قرآن رویآورید» از سوی دیگر، حکومت شایستگان نیاز همیشگی جوامع دینی است و به بخشی از امت اسلامی و یا قطعهای خاص از تاریخ، اختصاص ندارد.
برای راهنما و فصل الخطاب شدن در گسترهای چنین پهناور، بیان شاخصهها و شایستگیها و ویژگیهای صالحان و مفسدان و حق و باطل و خوب و بد بهترین راه شمرده میشود. بدین سبب، قرآن جز در موارد ضروری از بردن نام مؤمنان، منافقان، حواریون، پادشاهان، مترفان و... صرفنظر کرده است تا مخاطبان قرآن به صفات و ویژگیها و نه نامها توجه کنند و امکان بهرهگیریهای نو از قرآن فراهم شود.
بنابراین، شیعه معتقد است مسلمانان در آیات بسیاری به ائمه اطهار (علیهمالسلام) رهنمون شدهاند و وظیفه دارند با تطبیق ویژگیهای یادشده در قرآن، امام خود را بشناسند و پاسخ نیازهای دینی، اجتماعی و سیاسی خود را از درگاه آنان جویا شوند. بر اساس همین نکته مهم، امام باقر (علیهالسلام) میفرماید: «من لم یعرف امرنا من القران لم یتنکب الفتن؛ هر کس امر ولایت ما را از قرآن به دست نیاورد؛ نمیتواند از فتنهها مصون ماند.»
در این روایت دو نکته قابل تأمل مینماید:
1. امر ولایت اهلبیت (علیهمالسلام) در قرآن وجود دارد و توصیفات موجود در قرآن ما را به امامان معصوم رهنمون میشود. اگر بهراستی از سر تحقیق و بدون هیچگونه اعوجاج و کجفهمی سراغ آیات رویم، نشانهها و صفات و ویژگیهایی که برای امامان بیان شده ما را به دوازده معصوم (علیهمالسلام) هدایت خواهد کرد.
پس امر ولایت امامان شیعه را میتوان از قرآن استخراج کرد. البته همانگونه که پروردگار در تمام آفریدهها تجلی کرده است و تنها شایستگان از توان مشاهده برخوردارند، شناخت امر ولایت اهلبیت (علیهمالسلام) از آیات نیز به خواست و طلب و ذوق و سلامت نیازمند است.
2. شیعیان ممکن است از راههای گوناگون به امر ولایت امامان دست یابند، اما با توجه به اهمیت و مرجعیت قرآن کسانی از فتنهها و شبههها و افراطوتفریطها رهایی مییابند که معرفت به ولایت و شئون آن را از قرآن گرفته باشند. در غیر این صورت، در فتنههای ناشی از افراطوتفریط سقوط خواهند کرد.
به همین جهت مفسران و علمای بزرگ شیعه بخش عمدهای از تلاش عالمانه خود را به اثبات ولایت و شئون آن معطوف داشتهاند و ولایت امامان شیعه (علیهمالسلام) را به آیات الهی مستند ساختهاند. تلاش و تألیفهای آنان ذیل آیاتی چون «اولی الامر»، «ذوی القربی» «ولایت»، «اکمال دین» و... فراوان به چشم میخورد. این بحث را با حدیثی از امام صادق (علیهالسلام) پایان میدهیم: «اگر قرآن آنگونه که خدا خواسته و نازل کرده تلاوت شود و مورد تدبر قرار گیرد، هرآینه ما را با نشانههای ارائهشدهاش خواهید یافت.» (4)
بنابراین، باید با نگاه جستوجوگر در آیاتی که صفات و ویژگیهای رهبران و اولیای امور را بیان میکند، نامهای اهلبیت (علیهمالسلام) را استخراج کرد. شیعه افتخار دارد که رهبرانش را با استناد به اصول قرآنی برگزیده است.
پینوشتها:
1. «ان رسولالله نزلت علیه الصلوة و لم یسم لهم ثلاثا و لا اربعا حتی کان رسولالله هو الذی فسر لهم ذلک و نزلت علیه. الزکاة و لم یسم لهم من کل اربعین درهما درهم، حتی کان رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) هو الذی فسر ذلک لهم و نزل الحج فلم یقل لهم طوفوا اسبوعا حتی کان رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) هو الذی فسر ذلک لهم و نزلت «اطیعو الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» و نزلت فی علی والحسن و الحسین، فقال رسول الله (صلیاللهعلیهوآله) فی علی: من کنت مولاه؛ و قال (علیهالسلام) اوصیکم بکتاب الله و اهلبیتی فانی سالت الله عزوجل ان لا یفرق بینهما حتی یوردهما علی الحوض فاعطانی ذلک...»؛ اصول کافی، ج 2، ص 71.
2. «آنک رجل احمق! اتجد الظهر فی کتاب الله اربعا لایجهر فیها بالقراءة؟! - ثم عدد علیه الصلاة و الزکاة و نحو هذا ثم قال: - اتجد هذا فی کتاب الله مفسرا! ان کتاب الله تعالی ابهم هذا و ان السنة تفسر هذا»؛ التفسیر و المفسران، استاد معرفت، ج 1، ص 182.
3. قیامت (75): 17- 19.
4. طارق (86): 14.
5. تفسیر عیاشی، ج 1، ص 13.
منبع: مجله پرسمان